11-18-2014, 07:35 PM
mbk نوشته: به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربانآخی بیچاره :e408:
من هم دوست دارم سرنوشتم را کمی باز کنم شاید پند آموز برای کسی باشد در دانشگاه در زمان نماز کلاس را رها می کردم به استاد هام گوشزد می کردم که کار را ول کنند درسم خوب بود اما بیشتر از شیفته بودن به درس شیفته ء همسر گیری بودم اما با دیدن درسخوانها هم طرز زندگی شان که تنها می خواندند اما زندگی بلد نبودند رفتم آشنا را که خیلی سواد نداشت خواستگاری کردم با نکوهش خانواده خود هم خانواده خانوم هم پافشاری بیش از اندازه هم دندان به جگر گذاشتن این پیوند رخ داد خواستند مهریه بالا ببرند قرآن می خواندم از میزان در نروید گفتم توان مهریه بالا ندارم کم کردند این رابه سفارش عاقد .در نگهداری آیین پا می فشردم شب هم روز کارم مسجد خواندن سخن خداوند قرآن بود مرا دکتر بردند دوسال زجرکش شدم تا دواها را رها کردم چون همه شان وابستگی آور هم بیماری زا بودند بقولی عوارض جانبی گفتم درس را رها کنم چون ارزش نداشت شهریه بدم درس ها را بیافتم دکتر رفتن را با لجبازی رها کردم چون پزشک ها جز جیبشان چیزی نمی اندیشیدند هم سوادشان اندازه 50 سال دنبال افتاده بود سرزنش جنگ کاری نمی کرد دوسال تمام سردرد هم لاغری تا مرگ پیش رفتم دو سه جا کارگری برای همین نماز قرآن بیرونم کردند هم مزد چندانی درکار نبود هی دنبال کار می گشتم یکی هم سن سالم کارگر مغازه می خواست شرط کردم نماز آغاز اذان بخوانم گفت باشه توی مغازه از روزی که آمدم دیگر ترانه مداحی هر چی جز قرآن نمی زدم اینجا هم فشارشان کاری از پیش نبرد عروسی کردیم هم رسم عروسی بزن برقص را اینجا برای عروصی خودم انداختم یک پنجم دوربری هام مزد ندارم اما زنم را پیشنهاد به دو سه زن بردم می کنم اون هم شرط پیش می گذارد باید مهریه را بدهی خانه را بنامم کنی گفتم پس اگر خداوند خواست بهشت دو سه زن دیگر ببرم خداوند را پاس .همکلاسی ها یم با این که بیشتر از من درس خواندند پول بیشتر ماشین کار دارند زن نگرفتند می گویند کی به ما زن می دهد عوارض جانبی درس خواندن هم اینه چشم داشت بیشتر دنبال افتادن بیشتر
تازه فهمیدم که روزی دست این هم آنی که گمان می کنیم نیست آره دست خداوند است هم بس
خدایی دلم برات سوخت. نمیدونم چرا الله این بلاها رو سرت میاره، ولی خب تو که خودت مشکل نداری و لابد اون دنیا جبران میکنه.
ولی درمورد من قیاس نکنید و اینقدر ساده نگیرید مسئله رو. به این سادگیه مگه؟ مگه لذت و خواسته فقط ازدواج کردن و زن داشتن و یه نون خوردنه؟ بعدشم منکه ایمان ندارم طبیعتا نمیتونم مثل تو باشم.
خلاصه اینا همش داستان زندگی خودته. حالا چطوری ازش چه نتیجه ای میخوای بگیری نمیدونم! روشن و دقیق و کامل استدلال کن و دلیل بیاره. فارسی نوشتنت هم مشکل داره البته.
بهرحال با کلی گویی و مبهم گویی چیزی ثابت و رد نمیشه عزیزم!
کلی گویی و مبهم گویی کار همون ادیان و ایناست. و علم بخاطر دقت و استحکام و روشنی منطقی که داشت اینقدر موفق شد و تونست ادیان رو کنار بزنه.
من خودم یک داستان طولانی و پیچیده داره زندگیم.
شاید هر انسانی یک جهانیه برای خودش.
هر وجودی یک کهکشانه با ویژگی های خودش.
بنظرم تفاوت در خلقت وجود داره.
البته گیریم که اصلا خلقتی اونطور که ادعا میشه در کار بوده باشه!
راستی این بحث هم شد آفتاپیک! اگر خواستی ادامه بدی باید منتقل کنیم جای دیگه.