11-18-2014, 09:00 AM
من خودم الان زیر دست یک نفر کار میکنم که آدم پولداری است، ولی یکسری اخلاقهای خوبی دارد و در کل آدم ساده و خاکی است و دستش بیاید دست و دل باز هم هست و به دیگران کمک میکند و مقداری هم که شده انصاف و شفقت و انسانیت دارد. هرچند مثلا من حقوق بسیار کمی میگیرم و بیمه هم ندارم، اما بهتر از این شرایطی را نیافتم که بتوانم فعلا روزگار بگذارنم، و حداقلش اینست که کار راحت و سبکی دارم و با دنیای رقابت و تجارت و این همه افراد رنگارنگ مشکل دار ارتباط مستقیم ندارم.
شاید شما هنوز هم نام این را استثمار بگذارید. شاید هم درست باشد (تاحدی). چون بهرحال این کار برای من آینده ای ندارد و حداقل حقوق قانونی به من پرداخت نشده است. اما مثلا همین الان که میبینید من دارم این پستها را میزنم و پستهای شما را میخوانم و اینقدر وقت آزاد و فراغت خیال دارم در عین اینکه سر کارم هستم، این خودش برای من مگر راحتی و لذت و رفاه نیست؟ الان مثلا در دفتر کار کارفرما تنها هستم و امروز نمی آید و دیروز هم نیامد و من هم کار چندانی نداشتم و دفترمان هم جای گرم و نرمی است و همه جور امکانات دارد هروقت بخواهم میخوابم، میخورم، ماهواره تماشا میکنم، اینترنت، حتی بازی رایانه ای!
خب این کارفرمای من این امکانات و سرمایه اش را اینطور زیر دست من گذاشته که بدون اینکه خودم زحمتی کشیده باشم و شخصا بدست آورده باشم ازشان استفاده میکنم و مثلا الان خودش رفته تهران و معلوم نیست با چه کسانی سر و کله میزند و چانه زنی میکند (البته در پول درآوردن از این راه موفق هم هست) و همهء تلاشها و نگرانی ها در این زمینه بر دوش اوست. البته من هم کار میکنم مسلما! ولی کارم محدود و سبک و ساده است و برایم مسائل جانبی و مسئولیت و غیره نداره و حیطهء شخصی ام را چندان مخدوش نمیکند. کلا راحت هستم دیگر!
البته در کنار این من به فکر آینده ام نیز هستم و به همین خاطر همواره سعی میکنم در حال یادگیری و تمرین و افزایش دانش و تخصص و توانایی های خودم باشم، از ورزش فیزیکی بگیر تا یادگیری و پیشرفت در علم و فناوری و تخصص خودم و حتی سیاست و روابط اجتماعی. بهرحال این فعالیت ها را دارم برای خودم میکنم؛ آزادانه و همراه با احساس پیشرفت و روز به روز قویتر شدن و بدست آوردن برتری بر افراد بیشتری. درحالی که کارفرمای من این آزادی عمل و فرصت و پیشرفت را ندارد (و البته آدم این حرفها هم نیست). او از زندگی اش راضی است، من هم راضی ام، هر دو نیاز همدیگر را برآورده میکنیم، ولی باور کنید باوجودی که او آدم پولداری است و بقول خودش تاحالا به اندازهء تعداد افراد موجود در طبقهء بالا و پایین یک سالن سینما با زنهای مختلف سکس کرده است، من جدا شک دارم که او را موفق تر و خوشبخت تر از خودم بدانم و او خودش هم حداقل در ظاهر و به حرف هم که شده بارها ابراز تردید کرده!
من از یکسری چیزهای بزرگی در زندگی ام گذشتم بخاطر بدست آوردن یکسری چیزهای بزرگ دیگری که بنظرم ارزشمندتر بودند. بنظر من نمیشد همهء چیزهای بزرگ را با هم بدست آورد. نمیشود هم کونت پاره نشود، صدمه نخوری، در معرض خطر و فشارهای شدید واقع نشوی، و هم همه چیزهای دیگر را با هم بدست بیاوری!
پس انتخاب کنید!
سرنوشت اکثر ما در این جهان ناقص بودن و محروم بودن است.
هرچند من شخصا نمیدانم چرا و از نقص و محرومیت و ضعف هم متنفرم، ولی بهرحال این بهینه ترین مصالحه ای بود که توانستم برای خودم بوجود بیاورم (با قربانی کردن یکسری چیزهای دیگر). اینطوری آزادی عمل و فرصت بیشتری دارم و میتوانم در نهایت و در مجموع خودم را کاملتر و بهره مندتر بیابم.
شاید شما هنوز هم نام این را استثمار بگذارید. شاید هم درست باشد (تاحدی). چون بهرحال این کار برای من آینده ای ندارد و حداقل حقوق قانونی به من پرداخت نشده است. اما مثلا همین الان که میبینید من دارم این پستها را میزنم و پستهای شما را میخوانم و اینقدر وقت آزاد و فراغت خیال دارم در عین اینکه سر کارم هستم، این خودش برای من مگر راحتی و لذت و رفاه نیست؟ الان مثلا در دفتر کار کارفرما تنها هستم و امروز نمی آید و دیروز هم نیامد و من هم کار چندانی نداشتم و دفترمان هم جای گرم و نرمی است و همه جور امکانات دارد هروقت بخواهم میخوابم، میخورم، ماهواره تماشا میکنم، اینترنت، حتی بازی رایانه ای!
خب این کارفرمای من این امکانات و سرمایه اش را اینطور زیر دست من گذاشته که بدون اینکه خودم زحمتی کشیده باشم و شخصا بدست آورده باشم ازشان استفاده میکنم و مثلا الان خودش رفته تهران و معلوم نیست با چه کسانی سر و کله میزند و چانه زنی میکند (البته در پول درآوردن از این راه موفق هم هست) و همهء تلاشها و نگرانی ها در این زمینه بر دوش اوست. البته من هم کار میکنم مسلما! ولی کارم محدود و سبک و ساده است و برایم مسائل جانبی و مسئولیت و غیره نداره و حیطهء شخصی ام را چندان مخدوش نمیکند. کلا راحت هستم دیگر!
البته در کنار این من به فکر آینده ام نیز هستم و به همین خاطر همواره سعی میکنم در حال یادگیری و تمرین و افزایش دانش و تخصص و توانایی های خودم باشم، از ورزش فیزیکی بگیر تا یادگیری و پیشرفت در علم و فناوری و تخصص خودم و حتی سیاست و روابط اجتماعی. بهرحال این فعالیت ها را دارم برای خودم میکنم؛ آزادانه و همراه با احساس پیشرفت و روز به روز قویتر شدن و بدست آوردن برتری بر افراد بیشتری. درحالی که کارفرمای من این آزادی عمل و فرصت و پیشرفت را ندارد (و البته آدم این حرفها هم نیست). او از زندگی اش راضی است، من هم راضی ام، هر دو نیاز همدیگر را برآورده میکنیم، ولی باور کنید باوجودی که او آدم پولداری است و بقول خودش تاحالا به اندازهء تعداد افراد موجود در طبقهء بالا و پایین یک سالن سینما با زنهای مختلف سکس کرده است، من جدا شک دارم که او را موفق تر و خوشبخت تر از خودم بدانم و او خودش هم حداقل در ظاهر و به حرف هم که شده بارها ابراز تردید کرده!
من از یکسری چیزهای بزرگی در زندگی ام گذشتم بخاطر بدست آوردن یکسری چیزهای بزرگ دیگری که بنظرم ارزشمندتر بودند. بنظر من نمیشد همهء چیزهای بزرگ را با هم بدست آورد. نمیشود هم کونت پاره نشود، صدمه نخوری، در معرض خطر و فشارهای شدید واقع نشوی، و هم همه چیزهای دیگر را با هم بدست بیاوری!
پس انتخاب کنید!
سرنوشت اکثر ما در این جهان ناقص بودن و محروم بودن است.
هرچند من شخصا نمیدانم چرا و از نقص و محرومیت و ضعف هم متنفرم، ولی بهرحال این بهینه ترین مصالحه ای بود که توانستم برای خودم بوجود بیاورم (با قربانی کردن یکسری چیزهای دیگر). اینطوری آزادی عمل و فرصت بیشتری دارم و میتوانم در نهایت و در مجموع خودم را کاملتر و بهره مندتر بیابم.