01-03-2012, 08:12 PM
بار اثبات بدوش خداباوران است و یا بیخدایان؟ اگر اثبات نشود، در عمل چه باید كرد؟
نخست برخی از واژگان:
داو = ادعا= claim ، Assertion
آروین = تجربه و مشاهده ( مشاهده ی كلی و نه تنها با چشمان)
هنجار = امر معمول، norm
سپس برخی تعریف ها:
داو = گزاره و یا سخنی كه بیرون از هنجار آروینی باشد، ناهنجار آروین نشده.
اثبات = پذیراندن یك گزاره به دیگران و آوردن آن در مجموعه ی هنجار آروینی
از تعریف های بالا بدست میاید كه یك داو نیاز به اثبات دارد تا در عمل نافذ گردد.
نمونه برای فهم بهتر:
اگر در خیابان به یكی بگویید كه كت و شلوار شما مال من است، یك "داو" كرده اید زیرا هنجار آروینی این است كه كت و شلوار هركس را باید مال خود او شمرد ( هرچند ، گاه این چنین هم نباشد). پس این داو شما نیاز به اثبات دارد كه این كت و شلوار را در عمل، به شما بدهند و اگر اثبات نشود، همچنان همان هنجار آروینی رواست و كت و شلوار در تن آن كس می ماند و داو و گزاره ی شما در عمل نافذ نمیگردد.
اكنون چند مهاد منطق را میاوریم:
مهاد نخست: نادرستی همزمان دو ستیزگر : محال بودن جمع نقیضین : principium contradictionis
مهاد دوم: نبود گزینه ی سوم : طرد شق ثالث : tertuim non datur كه در نگاره زیر میتوان گسترده ی این مهاد ها دید.
با كاربرد ین مهاد ها میتوان چند گزاره را بدست آورد:
اگر در معادله نخست، بجای x ، " خدا" و بجای y ، " باشندگی" را بگذرایم ، داریم:
" خدا وجود دارد و خدا وجود ندارد باهم شدنی نیستند، پس یا خدا وجود دارد و یا ندارد و نمیتوان گفت كه خدا اندكی هست و یا كمی نیست!
اكنون اگر در گزاره ی پایینی، بجای x گزاره ی " خدا وجود دارد" و بجای y، " داو" را بنهیم، داریم:
" خدا وجود دارد" یك " داو" است و " خدا وجود ندارد" یك " داو" است باهم و همزمان شدنی نیست، یعنی یا " خدا وجود دارد" یك داو است و یا اینكه " خداوجود ندارد" یك داو است، بزبان دیگر یا وجود خدا یك ادعاست و یا عدم خدا یك ادعاست و هر دو نمیتوانند همزمان ادعا باشند. بر این پایه، و از انجا كه دیدیم كه یك داو نیاز به اثبات دارد، تنها یكی از دو گزاره ی " خدا وجود دارد" و یا " خدا وجود ندارد" نیاز بایسته به اثبات دارد و دیگری هنجار اروینی است.
امّا كدام ؟
نخست اینكه هرگز هیچكس خدا ( در تعریف یونیوسال خدای ابراهیمی) را ندیده و آروین نكرده است پس وجود خدا نمیتواند هنجار اروینی باشد. دیگر اینكه داو نبود خدا، تنها زمنانی شدنی است كه پیشتر، یا داو وجود خدا شده باشد ، یا خدا تعریف شده باشد و یا خدا اثبات شده باشد، وگرنه نیازی نیست كه داو بگوییم كه " خسدسرگدرچف" وجود دارد، چرا كه " خسدسرگدرچف" نه جایی تعریف شده، كه بدانیم چیست، نه كسی داو بودن آنرا كرده كه بگوییم نادرست است ، تا چه رسد به اینكه اثبات هم شده باشد. پس گزاره ی نباشندگی ، همواره پس از گزاره ی باشندگی چیزی و یا تعریف ان معنی دارد و شدنی است. بر این پایه میتوان به یك فرمان كلان رسید كه " نباشندگی نیاز به اثابت ندارد" یا همان " عدم نیاز به اثبات ندارد "، مگر اینكه وجود پیشتر و قبلاً اثبات شده و در هنجار آروینی بوده باشد. از اینجا بدست میاید كه " خدا وجود دارد" یك داو است و نه وارون ان و این گزاره و داو است كه نیاز به اثبات دارد تا نافذ در عمل گردد و اگر اثبات نشود و یا در جایگاه تردید و گمان باشیم ، همچنان پیشفرض و هنجار آروینی نافذ و حاكم است. بزبان دیگر، داوی كه اثبات نشود، همانند نبود ان است ( كان لم یكن است) و چون اثبات به چم دل استواری (= یقین ) است، پس شك و گمان هم به چم عدم اثبات است و همان ارزش عدم اثبات را دارد و بر این پایه، اگر باشندگی خدا اثبات نشود و یا در جایگاه شك و تردید و گمان در باره ی باشندگی خدا باشیم، وجود خدا در عمل نافذ و كارگر نمیشود و باید در عمل و كار و كنش خود، با فرض نبود خدا رفتار كنیم . نمونه برای فهم بهتر، " دراكولا وجود دارد" یك داو است كه اثبات نمیشود، بر این پایه در عمل نیازی نیست كه كسی از گردن خود بوته سیر برای دفع دراكولا اویزان كند و یا شب ها از خانه بیرون نیاید! و اگر كسی، بر پایه ی اراده ی آزاد خود چنین كرد، تنها به وجود دراكولا " باور" دارد و كار او با منطق سازگار نیست. بر این پایه، تكلیف لاادری ها (آگنوستیكر ها) هم در " عمل" روشن است، یعنی میتوانند
بگویند و بیندیشند كه نمیدانند خدا هست یا نه، امّا در عمل باید با فرض نبود خدا رفتار كنند.
مزدك بامداد
نخست برخی از واژگان:
داو = ادعا= claim ، Assertion
آروین = تجربه و مشاهده ( مشاهده ی كلی و نه تنها با چشمان)
هنجار = امر معمول، norm
سپس برخی تعریف ها:
داو = گزاره و یا سخنی كه بیرون از هنجار آروینی باشد، ناهنجار آروین نشده.
اثبات = پذیراندن یك گزاره به دیگران و آوردن آن در مجموعه ی هنجار آروینی
از تعریف های بالا بدست میاید كه یك داو نیاز به اثبات دارد تا در عمل نافذ گردد.
نمونه برای فهم بهتر:
اگر در خیابان به یكی بگویید كه كت و شلوار شما مال من است، یك "داو" كرده اید زیرا هنجار آروینی این است كه كت و شلوار هركس را باید مال خود او شمرد ( هرچند ، گاه این چنین هم نباشد). پس این داو شما نیاز به اثبات دارد كه این كت و شلوار را در عمل، به شما بدهند و اگر اثبات نشود، همچنان همان هنجار آروینی رواست و كت و شلوار در تن آن كس می ماند و داو و گزاره ی شما در عمل نافذ نمیگردد.
اكنون چند مهاد منطق را میاوریم:
مهاد نخست: نادرستی همزمان دو ستیزگر : محال بودن جمع نقیضین : principium contradictionis
مهاد دوم: نبود گزینه ی سوم : طرد شق ثالث : tertuim non datur كه در نگاره زیر میتوان گسترده ی این مهاد ها دید.
با كاربرد ین مهاد ها میتوان چند گزاره را بدست آورد:
اگر در معادله نخست، بجای x ، " خدا" و بجای y ، " باشندگی" را بگذرایم ، داریم:
" خدا وجود دارد و خدا وجود ندارد باهم شدنی نیستند، پس یا خدا وجود دارد و یا ندارد و نمیتوان گفت كه خدا اندكی هست و یا كمی نیست!
اكنون اگر در گزاره ی پایینی، بجای x گزاره ی " خدا وجود دارد" و بجای y، " داو" را بنهیم، داریم:
" خدا وجود دارد" یك " داو" است و " خدا وجود ندارد" یك " داو" است باهم و همزمان شدنی نیست، یعنی یا " خدا وجود دارد" یك داو است و یا اینكه " خداوجود ندارد" یك داو است، بزبان دیگر یا وجود خدا یك ادعاست و یا عدم خدا یك ادعاست و هر دو نمیتوانند همزمان ادعا باشند. بر این پایه، و از انجا كه دیدیم كه یك داو نیاز به اثبات دارد، تنها یكی از دو گزاره ی " خدا وجود دارد" و یا " خدا وجود ندارد" نیاز بایسته به اثبات دارد و دیگری هنجار اروینی است.
امّا كدام ؟
نخست اینكه هرگز هیچكس خدا ( در تعریف یونیوسال خدای ابراهیمی) را ندیده و آروین نكرده است پس وجود خدا نمیتواند هنجار اروینی باشد. دیگر اینكه داو نبود خدا، تنها زمنانی شدنی است كه پیشتر، یا داو وجود خدا شده باشد ، یا خدا تعریف شده باشد و یا خدا اثبات شده باشد، وگرنه نیازی نیست كه داو بگوییم كه " خسدسرگدرچف" وجود دارد، چرا كه " خسدسرگدرچف" نه جایی تعریف شده، كه بدانیم چیست، نه كسی داو بودن آنرا كرده كه بگوییم نادرست است ، تا چه رسد به اینكه اثبات هم شده باشد. پس گزاره ی نباشندگی ، همواره پس از گزاره ی باشندگی چیزی و یا تعریف ان معنی دارد و شدنی است. بر این پایه میتوان به یك فرمان كلان رسید كه " نباشندگی نیاز به اثابت ندارد" یا همان " عدم نیاز به اثبات ندارد "، مگر اینكه وجود پیشتر و قبلاً اثبات شده و در هنجار آروینی بوده باشد. از اینجا بدست میاید كه " خدا وجود دارد" یك داو است و نه وارون ان و این گزاره و داو است كه نیاز به اثبات دارد تا نافذ در عمل گردد و اگر اثبات نشود و یا در جایگاه تردید و گمان باشیم ، همچنان پیشفرض و هنجار آروینی نافذ و حاكم است. بزبان دیگر، داوی كه اثبات نشود، همانند نبود ان است ( كان لم یكن است) و چون اثبات به چم دل استواری (= یقین ) است، پس شك و گمان هم به چم عدم اثبات است و همان ارزش عدم اثبات را دارد و بر این پایه، اگر باشندگی خدا اثبات نشود و یا در جایگاه شك و تردید و گمان در باره ی باشندگی خدا باشیم، وجود خدا در عمل نافذ و كارگر نمیشود و باید در عمل و كار و كنش خود، با فرض نبود خدا رفتار كنیم . نمونه برای فهم بهتر، " دراكولا وجود دارد" یك داو است كه اثبات نمیشود، بر این پایه در عمل نیازی نیست كه كسی از گردن خود بوته سیر برای دفع دراكولا اویزان كند و یا شب ها از خانه بیرون نیاید! و اگر كسی، بر پایه ی اراده ی آزاد خود چنین كرد، تنها به وجود دراكولا " باور" دارد و كار او با منطق سازگار نیست. بر این پایه، تكلیف لاادری ها (آگنوستیكر ها) هم در " عمل" روشن است، یعنی میتوانند
بگویند و بیندیشند كه نمیدانند خدا هست یا نه، امّا در عمل باید با فرض نبود خدا رفتار كنند.
مزدك بامداد