02-08-2014, 12:16 AM
sonixax نوشته: بهتر بود امیر مساله را طور دیگری باز میکرد :بیجاست، بازهم که داستان کمدی نوشته اید.
شخص اول و دوم با سنگ و دست خالی و ... میروند ماهیگیری و در جریان ماهیگیری یا اصلن ماهی گیرشان نمی آید یا اگر بیاید بسیار اندک و کم است.
شخص سوم به خاطر استعدادی که دارد یک تور ماهیگیری با علف و ... درست میکند و به راحتی صدها ماهی میگیرد.
شخص اول و دوم که گشنه مانده اند به شخص سوم مراجعه میکنند و شخص سوم میگوید تنها در صورتی تورش را در اختیار آنان میگذارد که سهم بیشتری از ماهیگیری داشته باشد.
شخص اول و دوم با یک سنگ به سر شخص سوم کوبیده وی را میکشند تور را بر میدارند میروند ماهی میگیرند! دست آخر هم دوتایی سر تور دعواشون میشه همدیگر را میکشند!!!!!! (اصولن دلیل انشعاب مداوم احزاب کمونیستی هم همین است)
در اینجا نه تنها دزدی از شخص سوم صورت گرفته! بلکه قتل هم صورت گرفته تنها و تنها به خاطر اینکه شخص اول و دوم کم استعداد تر هستند و نمیتوانند تور درست کنند.
پس یا می آیند و مدل سرمایه داری را قبول میکنند و هم خودشان سیر میشوند و به مغز مبارک هم فشار نمیاورند! یا نهایتن همگی با هم از بین میروند.
این ترفند که گویا سرمایه دار از "ایده" هایش نان میخورد را پیشتر بررسیده ایم
و گفتیم که ایده بی سرمایه به جایی نمیرسد و ای بسا آدمهای پرایده که
گرسنه مرده اند و چه بسا پاریس هیلتون بی ایده که در ناز فرورفته.
***
داستان درست این است که کسی که هنگام تور بافتن و دانشگاه رفتن
و این هارا می یابد، برای این است که دیگران ماهی هارا گرفته به او داده اند
که او بتواند دلآسوده، ایده پروری کند. به این میگویند بخش کردن کار یا
همان که در ادبسار مارکسیستی میگویند Arbeitsverteilung .
آن دو تن که برای خودشان ماهی بخور و نمیر میگیرند، میتوانند بی تور
این سومی هم زنده بمانند و آنکه با تور سد ها ماهی میگیرد، نمیتواند
همه را بخورد. ولی این تور میتواند در هنگام همگانی شدن، نیروی کار
را برای کارهای دیگر آزاد کند و برای همین گروهی ماهی گیر، گروهی
کفشگر و گروهی اموزگار و گروهی هم ایده پرور میشوند ( همان بالا
رفتن کارشناسی در رود بخش کردن کار و افزایش تراز بهزیستی مردم) .
ولی کسی به بهانه ی انیکه تور بافته، این سزامندی را ندارد که
دیگران را به گاری بسته و خود لم بدهد و ماهی بخورد!
•
پارسیگر
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد