02-03-2014, 09:59 AM
Dariush نوشته: درستی گزاره ای را ساختار منطقی و میزان انطباق ان با واقعیت بیرونی تعیین میکند. استدلال کردن نیازمند هیچگونه الزام یا پیش شرط نیست . یعنی کسی نیست که جایگاه شایسته تری نسبت به کس دیگری برای استدلال کردن داشته باشد و این یعنی گزاره ی منطقی ای که من صادر میکنم همانقدر ارزش برای ارزیابی شدن دارد که گزاره ی صادره از هر کس.
Ouroboros نوشته: کل بحث همینست، شما میگویید این مدل از سلب اعتبار برای داوری از سخنگوی تقصیرکار ربطی به سفسطهی پرداختن به سخن به جای سخنگو ندارد زیرا درستی سخن را نشانه نمیگیرد، متوجه وجه دیگری از گفتمان است. ایراد من آنست که به هر حال جایی در این میانه اصالت سخن نیز به چالش کشیده خواهد شد، و خودتان هم به طور تلویحی میپذیرید که همینطور است و سلب اعتبار از سخنگوی کاپیتالیست به برابر شدن موقعیت فعلا برتر او میانجامد. پس به کاهش اصالت و اثربخشی سخن از طریق پرداختن به سخنگو پرداختهایم.نادرست است.
میان کسی که یک فورمول را از بر میکند و کسی که میداند که آن فورمول چگونه
بدست آمده است، یک دگرسانی است. آن یکمی، میتواند فورمول را در جایی که
برای آن ساخته نشده و در آن کارگر نیست بکار گیرد چون رهگذر آن را نمیداند.
در این داستان هم همیگونه است. شما و دوستان تان هیچ کدام هوش نکردید
که یک کژی فرنود در همچه زمینه ای، از بیراه بودن irrelevance پاسخ در
نگرش به گزاره و سخن گفته شده میاید. ولی آیا همه ی گزاره ها و سخن ها
ناوابسته به گوینده ی ان هستند؟ نه. ما دو کاتگوری کلان از سخن و میدان
خاکستری میان آنهارا داریم :
١- سخن وابسته به سخنگو
٢- سخن ناوابسته به سخنگو
نمونه میاورم که دوستان هوش کنند:
١- حسن : "من هوادار نگهداشت زیستبوم هستم"
٢- حسین : "نگهداشت زیستبوم به پاکیزگی هوا می افزاید."
در اینجا اگر بخواهیم سخن نخست را ارزیابی کنیم، ناچار باید به خود حسن
بپردازیم و اگر فیلمی نشان بدهیم که حسن دیروز در پارک، آشغال ریخته،
کسی نمیتواند به ما خورده بگیرد که شما کژفرنود تازش به گوینده را انجام
داده اید. برای همین این کار به فراوانی در دادگاه ها انجام میشود، چرا که
در آنها، ارزش و باورپذیری یک گواهی، پـُرگاه، تنها و تنها به باورپذیری خود گواه
وابسته است. برای نمونه گواه میگوید: من آنشب ساعت ده، حسن را دیدم
که خشمگین از خانه ی حسین ( که کشته شده) بیرون میرفت. در اینجا
دادیار حسن ( متهم), میتواند بگوید که : "ولی عینک ساز شما میگوید
که چشم شما شبها خوب نمیبیند". و این "پرداختن به گوینده" در دادگاه
پذیرفته شده و یک کژفرنود بشمار نمیرود، چرا که، همچنان که گفتیم،
سخن گوینده، خودش در پیوند با خود تنِ گوینده بوده است. پس پاسخ این
سخن، چون خود سخن داری راهی به گوینده است (relevant)، بیراه نیست.
ولی اگر بخواهیم سخن دوم را ارزیابی کنیم، چون در آن، به گوینده پیوند و
وابستگی یافت نمیشود، نمیتوانیم با نشان دادن فیلم آشغال سازی حسین،
سخن او را بی ارزش کنیم و اینجا دچار کژفرنود شده ایم و سخن او هم
از این کار ما کاستی بر نمی دارد و در هر دادگاه هم ، دادور (قاضی) دستور
زدودن آنرا از گزارش دادگاه میدهد، به گناه بیراهی (" وارد نبودن" irrelevance)
اکنون اگر همین پرونده ی این جستار را بنگریم ی بینیم که گزاره ی
سرمایه دار : "استالین جنایتکار بود"
دارای چند لایه از چم بوده و چند آگهی را به شنوندگان میرساند:
١- استالین آدم بدی بود-> ٢- من استالین را مینکوهم ->
۳- من جنایت را بد میدانم -> ۴- من بهتر از استالین هستم
در اینجا میبینیم که کاتگوری دوم آگهی هایی که از این سخن به خوانندگان
و شنوندگان میرسد، خودبخود در پیوند با گوینده ی آن و داو او در باره ی
کاراکتر و منش خودش است، گرچه با زیرکی نیز همه ی این لایه های سخن
در یک گزاره پنهان شده باشند . پس اگر ما این جا بخواهیم که گزاره های
بخش دوم را بررسیم، ناچار باید به خود گوینده نیز بپردایم و اینجا دیگر
نمیشود کار ما را کژفرنود دانست.
کار ما هم درست همین پاسخ به این لایه از سخنان بود که وابستگی
یکراست با گوینده و داو برتری فرامنشی،و بهتری او دارند و سخن ما از
انیرو، تنها آن بخش دوم را پوچ میسازد و همچنان که گفتیم، پیوندی با
ارزیابی بخش نخست ، که آیا استالین جنایتکار بود یا نه، ندارد !
پس میبینیم که همواره و در همه ی رهگذر ها، اینگونه نیست که پرداختن
به سخنگو یک کژفرنود و کاری ناروا باشد، ولی همچنانکه گفتیم، چون دوستان
شوربختانه تنها فورمول را ازبر کرده اند و گوهره پیدایش آنرا درنیندیشیده، و
در نیافته اند، همه چیز را یک کاسه میکنند. که بازهم همین یکی از بدترین
گرفتاری های ما جهان سومی هاست که پنداره ای را خودمان نمیسازیم ، و
دست دوم از سازندگان ان دریافت نموده و از اینرو، چمنایافته بکار میبندیم.
•
پارسیگر
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد