01-30-2014, 06:51 PM
undead_knight نوشته: اگر پست های قبلیم رو خونده بود میدید که قبلا هم این رو گفتم :))
خسته نباشید،برای مجازات عمل غیر اخلاقی(و نه غیر قانونی) معلومه که تنها ابزار سخن هست ولی همین استفاده از سخن هم میتونه نادرست باشه.
حالا میرسیم به اینکه آیا این مجازات زبانی شما سفسطه آمیزه یا نه؟از دید من سفسطه آمیزه،چون همون طور که رشنال ویکی به درستی گفته و شما باز نادیده گرفتید "شخص همچنان حق سرزش اخلاقی رو داره"یعنی در مثال سیاست مدار:
1-تو دیشب در جنده خانه بودی
2-تو باید بهتر بدونی،من هم دیشب پیش تو بودم.
اگر سیاست مدار دوم بگه" تو یکی خفه شو" همچنان میخواد حق داوری اخلاقی رو از شخص اول بگیره.
حالا شما میفرمائید چون به جای سانسور و خفه کردن فیزیکی داره این رو زبانی میگه از دید منطقی مشکلی نداره! :))
من اصلا در مورد حرف عیسی بحثی نداشتم و کلا خوشم نمیاد بابت استدلال های بقیه(حتی اگر بپذیرمشون) یقه من رو بگیرند!چون باعث پراکنده شدن پاسخ میشه.
Mehrbod نوشته: از هر دو دیدگاه پاسخ گرفتید, یکی حق فیزیکی (دستآویز[١] به خشونت), یکی حق اخلاقی در داوری.دقیقا همین هست آندد جان و تنها همین، مجازات:
هنگامیکه دو تن میخواهند دربارهیِ اینکه کدام سامانه[٢] دگرگزین[٣] بهتری از دیدگاه اخلاقی و اقتصادی و ... میباشد سخن بگویند, اینکه یکی
آن میان با اینکه در سامانهیِ[٢] پیشنهادین خود اش بردهداری هست, برگشته به دیگری بگوید: "این دستمزدهایِ کمی که شما به کارگران میدهید براستی شرمآوره!".
این سخن در اینجا کژفرنود[٤] خواهد بود, زیرا در راستای آماج[٥] گفتمان (یکی از آنها: برتری اخلاقی سامانهها[٢]) با دستآویز
به یک گزارهیِ درست (دستمزد کم = بد) همراه آن یک گزارهیِ نادرست (برتریِ بردهداری به دستمزد اندک!) را هم لاپوشانیده و جامیزند.
پس این گلایهیِ شما به ما که چرا به این "کژفرنود" گیر میدهید بیجاست و خود میشود یک کژفرنود دیگر.
مزدك بامداد نوشته: We don't attack his claim !
we attack his right to make such a claim!
بنظرم چند مثال دیگه اینجا مناسب باشه.
الف-بنا به صغری و کبری تجزیهیِ ایران کار خوبی ست.
ب-خفه شو!
در اینجا ب یک ناسیونالیست است که بنابر باورهای اخلاقی خودش تجزیه طلبی را غیراخلاقی و حتی غیر قانونی میداند. او در اینجا بجای رد مدعای طرف مقابل استدلال و ادعای طرف مقابل را بیشرمانه میابد، بحث را خاتمه میدهد و جنگ را میآغازد.
مثال دو:
الف-آدم کشی بد است، ممد آدم کش بوده، ممد کارهای بدی کرده.
ب-حفه شو، حمله!
در اینجا شخص ب که آخوند محترمست بنا بر مثل معروف "کافر مسلمان کردن"، احساس میکند سخن شخص الف غیر اخلاقیست، هیچکس حق ندارد سخن کفرآلودی بزند و در نتیجه او نیز گفتمان منطقی را پایان میدهد و مجازات را میآغازد.
تمام نکته در این است که همانطور که دوستان بدرستی میگوند خفه شوی طرف مقابل ارزش شناختی (درست و غلط بودن) ندارد و دربارهیِ استدلال طرف مثابل نیست بلکه تنها "نیرو" دارد و در جهت انجام کنشیست.
تنها گمان میکنم که این متن پایین مرتبطترین است به موضوع ما و البته دقیقا مرا یاد شترنگ بازی با گوریل میاندازد !!
نقل قول:در دورۀ پایانی ریاست جمهوری محمد خاتمی، گروهی از اصلاحطلبان نظام به این درک رسیدند که با طرف مقابل خود نمیتوانند تعامل متمدنانهای را پیش برند. برای آنکه سختی کار خود را نشان دهند، مدام میگفتند همکنشی با حریفشان همانند شطرنجبازی کردن با گوریل است.
Exposition:
The name "argumentum ad baculum" alludes to the use of a stick, or club―a "baculum" was a walking-stick or staff―to beat someone. As a logical fallacy, "ad baculum" or "appeal to force" applies to the use of force and, by extension, the use of threats of force to "win" a debate.
There are two types of logical error that may be involved in appeals to force:
The name "argumentum ad baculum" alludes to the use of a stick, or club―a "baculum" was a walking-stick or staff―to beat someone. As a logical fallacy, "ad baculum" or "appeal to force" applies to the use of force and, by extension, the use of threats of force to "win" a debate.
There are two types of logical error that may be involved in appeals to force:
- Some appeals to force may be appeals to the consequences of a belief. What sets the appeal to force apart from other appeals to consequences is that the bad consequences appealed to―that is, the use of force―will be caused by the arguer. Attempts to change people's minds by threats of punishment are appeals to consequences, since the bad consequences appealed to are not consequences of what is believed, but of the belief itself. As such, they are irrelevant to the truth-value of the belief. However, because it is impossible to read a person's mind, the attempt to use force or threats to change minds is usually ineffective. Instead, threats are more commonly reasons to act, and as such can be good reasons to do so if the threat is plausible. People are sometimes intimidated into pretending to believe things that they don't, but this is not coming to believe something because of the fear of force. So, appeals to force which are appeals to consequence may fail one criterion of a logical fallacy, namely, that it be a common type of bad argument.
- When force or the threat of force is used to suppress the arguments of one side in a debate, that is a type of one-sidedness. Governments are always tempted to use police powers to prevent criticism of their policies, and totalitarian governments are frequently successful in doing so. Extremists use threats or actual violence to silence those who argue against them. Audience members "shout down" a debater whom they disagree with in order to prevent a case from being heard. This is, unfortunately, common enough to qualify as a logical fallacy. However, force or the threat of it is not an argument, which means that appealing to force is not a logical fallacy. Since hitting someone over the head with a stick is not an argument at all, a fortiori it is not a fallacious one. However, withholding relevant information can lead people into drawing false conclusions
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound