01-29-2014, 08:21 PM
kourosh_bikhoda نوشته: این آخرین دفاع من علیه این سفسطه هست و دیگه حرفی ندارم چون شما رو به جدل آوردید در حالیکه روشنه که سفسطه اتفاق افتاده.
اصلن ما دسته بندی مبنی بر نکوهش کنش و نکوهش کنشگر نداریم. این مزخرفات چیه از شکمتون درمیارید که خودتونو توجیه کنید؟ البته سواد منطقی مزدک ممکنه به علت کهولت ته کشیده باشه یا شاید هم نم کشیده باشه ولی مهربد مشخصه که داره کورکورانه با لغات بازی میکنه. در منطق چنین چیزی تا به حال مشاهده نشده جانم. برای اینکه بیشتر به هوش بیارمتون یکبار دیگه توجه کمونیستیتون رو به یکی از مثال های آرش بیخدا جلب میکنم:
میبینید که در این مثال، کسی که عمل غیراخلاقی انجام داده در حال موعضه هست (مثلن یک کاپیتالیست) و طرف مقابل (مثلن استالین ملعون) اون رو از این موعضه نهی میکنه به این علت که او هم این کار رو قبلن انجام داده و این مصداق از تو هم بدی هست اینجا.
میدونم بازم هوش نشد. به این خاطر نمیپرسم اینبار
زمانیکه میگوییم پارسی سخن بگویید تا دستکم دریابید چه میگویید, برای همین است.
فرنود = استدلال, منطق
کژفرنودن = سفسته کردن
کژفرنود = fallacy, سفسته
کژفرنودن = سفسته کردن
کژفرنود = fallacy, سفسته
فرنود دربارهیِ چیست؟ درستی و نادرستی گزارهها. پس چه زمانی "کژ"فرنود میشود؟
زمانیکه کسی سخنی درست را نادرست, یا وارونه نادرست را درست بخواهد جا بزند.
اکنون برمیگردیم به آغاز گفتگو; گفتیم:
ایرازش کنش ≠ ایرازش کُنشگر
پس در نمونهیِ شما:
کاوه: تو دیروز وقتی در صف اتوبوس ایستاده بودی تقلب کردی و حق دیگران را ضایع کردی، نمیفهمی که اینکارت بده؟
سودابه: تو خودت هم هفته پیش در صف مترو همینکار رو کردی، نکنه یادت رفته؟
سودابه: تو خودت هم هفته پیش در صف مترو همینکار رو کردی، نکنه یادت رفته؟
در اینجا هیچ کژفرنودی رخنداده. چرا رخنداده؟ چون سودابه در اینجا نمیگوید "جلو زدن در صف و گرفتن حق
دیگران" خوب (—> جابهجایی فرجام) است, بساکه میگوید کاوه تو که خود ات اینکارهای, بیجا میکنی برای من بالایِ منبر میروی!
پس آنچه شما نمیهوشید این است که ما اینجا چند تراز باریکِ دگرسان داریم, یکی تراز درستی و
نادرستی گزارهها و کنشها است, یکی تراز داوری نمودن و سزامندی کسی در بالا بردن خود و ایرازش دیگران (≠ کُنشها).
این هم فرایافتی بیگانه و شگفت و شگرف نیست که مغز اتان نکشد; دوستِ دخترباز من که هر دختری را
مانند دستمال کاغذی همخوابیده و دورمیاندازد و در همهیِ زندگی اش دو روز هم با کسی نمانده, اگر روزی برگردد مرا
که دوستی ام با دختری پس از ١ ماه و اندی را بهمزده ام نکوهیده و بگوید: «چرا با احساساتِ دختره بازی کردی؟»
به او یک «تو یکی دیگه خفه شو» میگویم و هیچ کژفرنودی هم در کار نخواهد بود, زیرا من
نگفته ام «بازی با احساسات دیگران خوبه», تنها او را از جایگاهِ بیجایِ داوریِ فرامنشیک اش, فروکشیدهام.
پارسیگر
.Unexpected places give you unexpected returns