11-11-2013, 02:06 PM
kourosh_bikhoda نوشته: آ.کا 47
بیجاست. من جایی ندیده ام که امریکا به طالبان جنگ افزار بدهد. لطفن این را اثبات کنید. وانگهی هر کشوری دارای یک سری متحد و هم پیمان است. برای مثال نگاهی به لیست کشورهایی که از تانک T54 استفاده کرده اند بکنید. به جز کشورهای بلوک شرق، چند کشور دیکتاتور که پیداست تنها برای استفاده داخلی اسلحه میخرند در آن میبینید؟
این از دو سو بیجاست. ما در پیک های پیش گفتیم که آمریکا مجاهدین افغان را پدید اورد که بچه های اینها و
دیگر کسانی که از جنگ های میان این مجاهدین که پس از "پیروزی" ! در افغانستان ، برای چپاول بیشتر
به جان هم افتاده بودند، به پاکستان رفتند، دیرتر از بغل همین ها ، دیرتر گروه طالبان را پدید اوردند.
ولی همه ی اینها اسلامیست بودند و اکنون واژه ی طالبان ، برای نشان دادن بنیاد گرایی اسلامیستی
بکار میرود و برای همین هم من از همه ی مجاهدین و "طالبان" و اسلامیست های گندوگوز .. بنام طالبان یاد کردم
، که ریشه پیدایش همه ی اینها، یاری امریکا و دست نشاندگانش مانند پاکستان و عربستان و امارات بود و هست!
در اینکه امریکا هم به این مجاهدین ! جنگ افزار از راه های گوناگون میرسانید هم گمانی نیست .
برای نمونه موشک های استینگر. عربستان سعودی و پاکستان و امارات هم که هر سه دوستان
و بساکه دست نشاندگان آمریکا هستند، به طالبان همچنان یاری میدادند و میدهند و کشور هایی بودند که
فرمانروایی طالبان را به رسمیت شناختند . هم اکنون هم آمریکا با طالبان در گفتگو است و میگوید
که گرفتاری امریکا با "القاعده" بوده و نه با طالبان ! از اینرو ، بزودی و پس از رفتن آمریکا ، آنها در راستادهی
(تعیین) سرنوشت کشور افغانستان ، بزرگترین برخ را خواهند داشت! (= اسلامیستی شدن دوباره ی افغانستان)
Im Juni 2011 bestätigten die USA überraschend, dass sie mit den Taliban direkt verhandeln:
„Die ersten 10.000 US-Soldaten werden schon im Juli in ihr Heimatland zurückkehren.
2014 soll die Sache in Afghanistan ein Ende haben.
Danach werden die Taliban das Schicksal Afghanistans wesentlich bestimmen.[SUP][44][/SUP]“
↑ zeit.de 22. Juni 2011: [4]
---
سفسته ی دیگر اینکه ما از"خرید" جنگ افزار سخن نگفتیم، از رساندن جنگ افزار به دست
این اسلامیست های گندوگوز ، از سوی امریکا و یارانش سخن گفتیم. این که یک دیکتاتور،
جنگ افزار روسی یا امریکایی "میخرد"، پیوندی به جستار نداست و کژفرنود " بیراهه" بود.
آیا تنها امریکا را نماد کاپیتالیسم می دانیم؟
این سخن هم بیجاست. ما از پولدار شدن از راه بهره کشی داریم سخن میگوییم که یک گفتاری درون-همبودین
است. این به بنمایه های گوناگون کشور ها که طبیعت برای انها پدید اورده است، پیوندی ندارد. برای انیکه
بهتر هوش کنید، آمریکا دارای سرزمین ها بارآور و نفت و .. است ولی گرفتاری در دادگرانه بودن بخش کردن
این دارایی ها و بنمایه ها میان مردم یک کشور، است که انهایی که کار فروارشی و سازنده مهادین را انجام
میدهند، کمترین بهرهوری را از این کالاها و بنمایه ها دارند. در اسپانیا و یونان و ... که نفت ندارد هم همین است.
اکنون سرمایه داری جهانی شده و نام امپریالیسم را بخود گرفته و همین روند
بخش نا دادگرانه، دارد در تراز جهانی انجام میشود، سرمایه امریکا اگر ١۰۰
سال پیش ، تنها خود آمریکایی هارا میچاپید، اکنون دارد جهان را میچاپد!
پس بهره کشی به شایستگی آدم بهره-کش پیوندی ندارد و یا بز زبان دیگر، شایستگی و هوشمندی (اگر براستی
داشته باشید) به شما این پروانه را نمیدهد که مردم دیگر را به گاری ببندید. به وارونه، آنگاه پاسخگویی و
خویشکاری شما در برابر آنهایی که کم هوش ترند، تازه بیشتر هم میشود، هرآینه اگر "فرامنش" باشید.
پس همین که گویا آدم های شایسته و باهوش در سرمایه داری، میتوانند دیگران را به گاری ببندند،
برای پایور کردن اینکه سامانه سرمایه داری فرومنشانه و نا آرتائیک است، بسنده می نماید!
سفسته ی دیگر شما هم به کارگری که به سختی کار میکند ولی بهره اش را از او میدزدند و اینگونه به درآمدی
بالا نمیرسد، فرنام " تنبل" میدهید، و هم به ما که میخواهیم سزامندی او را از تنبل ها و انگل های راستین،
که همان دوستان سرمایه دار شما هستند که شباروز در پی خورد و نوش و زنبارگی و ... میباشند، بگیریم
و به پدید اورندگان راستینش پس بدهیم، " تنبل پرور" میگویید که براستی اوج بیشرمی است.
سرمایه در دست دولت
اینهم بیجاست اگر احمدی ، کار خوبی بکند و یا چلو کباب بخورد، ما نباید همان کار خوب را انجام دهیم
و یا نباید چلو کباب بخوریم که که نکند مارا "همانند" احمدی نژاد بدانند؟ براستی سفسته ای خند دارتر
از این هم هست؟ وپس مهند این است که چنین نگری توانسته در آنجا پدید بیاید. اینهم که نگر احمدی نژاد هم
دگرگون شده، چیزی ناپسند نیست. فزون بر این، میرساند که به وارون پندار شما، هموندان باهماد کمونیست
هم آدمهای خشک ! و دگم ! نبوده اند. پس این سفسته ی همراهی با بدان هم اینجا کارگر نشد !
افتادن بمب در خاک شوروی
اینهم بیجاست، دو بمب اتمی چکه ای بودند که پیاله را پر کردند و امپراتور ژاپن را ناچار به وادادن و سرفرود
آوردن نمود. پیش از آن ، ژاپن بیشتر ابزار جنگی مهند خود، مانند هواپیما ها و ناوگان و .. را از دست
داده بود و به کارهای ناامیدانه، مانند تازش های خودکشانه در هواپیماهی تک خلبان و تک بمب، بنام
"کامیکازه" ها ، روی آورده بود. ساختآوری ژاپن با همه ی سترگی نمیتوانست از پس ساختاوری
آمریکا برآید و دیگر ماده های خام هم به او نمیرسید. این سرایدشت جنگی بود که پس از پایان جنگ،
همه ی هنایش خود را آشکار نمود و اکنون دیگر می بایست این کارخانه های تانک سازی را به
کارخانه های قابلمه سازی دگرگون میکردند و هنداسگران هواپیما سازی ارتشی ، در خوردرو سازی!
سرمایه ی این را نیز بگونه کلان، بیشتر، سرمایه داران باختری و هم خود سرمایه داران ژاپنی که
از جنگ پولدار شده بودند، داشتند و به کار بستند. نکته ی گیرا در این جاست که برای بازسازی
شتابنده ی ژاپن، از روش کمونیستی " سرایداست برنامه ریزی آژگاهی" ، که آنرا "بد" میدانید،
سود جستند و و سپس که بیم کمونیسم کم شد، باز لاشخور ها به میدان آمدند.
بازسازی سرایداشت ژاپن از سوی آمریکا و با پول های هنگفت آنها و به سرپرستی Joseph M. Dodge
انجام میشد. Joseph Dodge - Wikipedia, the free encyclopedia
در روسیه ولی، سرمایه داران و بهره کشان و فئودال ها، پول و تلا و سرمایه ها ... برداشته و در زمان
سرنگونی تزار به برون مرز ها برده بودند که در انجا به خوشگذرانی خود بپردازند! اینگونه لنین باید از
صفر آغاز میکرد و پس از جنگ جهانی دوم هم استالین با سامه های همانندی روبرو بود:
در شوری نه تنها بمب افتاد بود، بساکه ارتش دشمن در "خاک" انهم پیشروی و ویرانگری
کلان نموده بود، در خاک مهادین ژاپن هنوز سربازی امریکایی پیاده نشده بوده.
[ATTACH=CONFIG]2932[/ATTACH]
آمار کشتگان جنگ جهانی دوم، که همراستا با آمار ویرانی نیز هست.
kourosh_bikhoda نوشته: این هم بیجاست و فهمیدنش کار سختی نیست. چه بگویید همه کارگران و همه کالاها و همه پولها و چه بگویید یک بستنی و یک کارگر و یک پول فرقی نمیکند. من برای راحتی دریافت موضوع، تمام نیاز جهان را یک بستنی فرض کردم و تمام حقوق بگیران را هم مرتبط به همان. در نتیجه باز هم میبینید که همه که نان از آن بستنی سازی نمیخورند تا بخواهند کالاهای تولیدی خود را بخرند. در جامعه مغازه دار و کارمند دولت و بازرگان و خلبان هم وجود دارد. ولی اگر این مدل را در جامعه کمونیستی/سوسیالیستی در نظر بگیریم بسیار به نتیجه ی شما نزدیکتر می نماید: همه از دولت حقوق میگیرند و دولت دارد کالاهای تولیدی خود را می فروشند! تف سربالا شد. مشابه همین اشکال ها در اقتصادهای بسته سوسیالیستی روی داده است.شوربختانه برای شما، درست همین که "همه" را یکی کرده اید، نادرست است. به زبان ساده،
برای وشن شدن بیشتر در نظر بگیرید که تمام موجودی جامعه که به ارزش 10 واحد پول باشد همه در دست سرمایه گذار است. سرمایه گذار این مبلغ را برای کسب سود صرف می کند و انتظار فروش 11 واحدی دارد تا 10 درصد سود کند. در این حالت عامه ی مردم با داشتن 10 واحد پول در دستشان چگونه می توانند 11 واحد خرید کنند؟ این به این معنی ست که یک سرمایه گذار هرگز نمی تواند به سود خود برسد در حالیکه واقعیت خلاف اینست. تنها راه خلاصی از این گیرِ منطقی اینست که کسی خارج از جامعه وجود داشته باشد که بتواند 1 واحد خرید کند. این همان خطای شبهه شماست. من تصور میکنم این نیز به مانند بسیاری مفاهیم اولیه ی سوسیالیستی ریشه در جامعه ی قرن 19 دارد که در آن اکثریت جامعه کارگر و کارمند بودند.
بستنی را میتوانید نخورید ولی آیا نان و پوشاک و خانه و انرژی و ... چه ؟ میتوانید بی انها هم زندگی کنید؟
یا بزبان دیگر گروهی بستنی نمیخورند و بجایش چیزی دیگر باید بخورند، گروهی هم نان نمیخورند ولی
چلوکباب میخورند. پس به هرروی روی باید چیزی را بخورید و بپوشید و به نزد پزشک بروید و جزآن.
این خلبان و بازرگان و .. اینها هم که یاد کردید درست مانند پزشک، یک پیشه ی کاریاری دارند و باید این
کالا ها که کارگران و کشاورزان و .. پدید می اورند، یک جوری به دست آنها برسد. و این هم تنها از راه
مزدی است که کارگران گرفته اند. کارگری که به نزد آرایشگر میرود، بخشی از مزدی را گرفته به او میپردازد
و این مزد کارگر هم از سوی سرمایه دار امده. پس میبینیم که همه ی درآمدهای نه تنها کارگران و کارگران
کشاورزی، بساکه درآمد همه بخش کاریاری هم از بر همین کالاهای فراورده شده (= مزدی که سرمایه دار
به کراگران و .. داده) است و از هوا نمیآید. یا در همین نمونه ی شما، کارگری که بلیط هواپیما را میخرد
به این خلبان مزد میدهد، پس خلبان هم مزد بگیر نایکراست سرمایه دار است. یا کارگر نزد مغازه دار
میرود و کالایی را از او میخرد، که همان دادن مزد خودش به دکاندار است . پس دکان دار هم از سوی
سرمایه دار مزد میگیرد ولی به نایکراست! بر این پایه، بخش کاریاری، در فربود، مزدبگیر نایکراست همان
سرمایه داران است. ( هتّا اگر خود سرمایه دار هم به نزد پزشک برود در بیخ هیچ دگرسانی با سخن ما ندارد!)
چرخه ی یکراست:
سرمایه دار-> مزد به کارگر-> کارگر کفش میخرد -> پول به سرمایه دار دار بر میگردد!
چرخه ی نایکراست:
سرمایه دار-> مزد به کارگر -> کارگر نزد پزشک میرود و پول میدهد-> پزشک کفش میخرد-> پول به سرمایه دار بر میگردد
سرمایه دار-> مزد به کارگر -> کارگر نزد پزشک میرود و پول میدهد-> پزشک سوار هواپیما میشود و به خلبان مزد میدهد-> خلبان کفش میخرد-> پول به سرمایه دار بر میگردد
....
همه ی چرخه ها ی پیچیده تر هم سرانجام همین هستند.
پس میبینید که با هیچ ترفندی نمیتوان این دو دو چهارتا را ماست مالی یا بستنی مالی نمود!
درست برای همین هم چون میدانستید که فرنود شما سست تر از پرِ کاه ست، بخش دوم پاسخ خود را
فرموله نمودید که:
"اینجوری که یک سرمایه دار هرگزنمیتواند به سود خود برسد ولی میبینیم که یکی میلیونر میشود"
که ترفند شما در همان واژه ی "یک" است. به زبان دیگر، همه ی سرمایه داران روی هم رفته،
هرگز نمیتوانند به سود خود برسند ولی از انجا که این این سود صفر میان همه سرمایه داران پخش
نمیشود، میشود که گروهی از سرمایه داران سود ببرند و گروهی دیگر به همان اندازه بیشتر دچار زیان
شوند که اینها همان بازنده ها خواهند بود. شمارگری مزدائیک =: اگر ۵۰% درسد سرمایه ها ، سود ١۰%
بکنند، باید ۵۰% دیگر سرمایه ها زیان ١۰% بکنند که ایندو همدیگر را در یک چرخه، دوباره صفر کنند.
این است که کسانی میتوانند میلیونر شده و هی به دارایی خود بیفزایند وکسان دیگری هم میلیونهای
خود را در "ورشکستگی" از دست میدهند که از انها آگاهی چندانی به ما نمیرسد و ما تنها استیو جابز
را میبینیم ! مگر اینکه ان ورشکستگان خود را زیر قطار بیندازند که در نیوه ها از ان آگاه گردیم!
پس این میلیونهای آدم ورشکسته به کجا میرود؟ درست است! به جیب همانها که میلونهایشان افزوده
میشود! پس اینجا هم میبینید که فرنود تان به سستی مترسک پوشالین بود، و بازهم برای همین
سومین "فرنود" خود را به میان اوردید که گویا در کشور های سوسیالیستی هم پس همین است!
--> ولی
در سرمایه داری، سرمایه داران پولهارا گرد میاورند که با ان چه کنند؟ پول تنها زمانی
ارزش دارد که بتوان با ان نیروی کار یا کالا ( بازهم برابر نیروی کار) بخرند. در کشور سوسیالیستی
همه ی نیروی کار و همه ی بنمایه ها، به هرروی در دست دولت کمونیستی است !
و میتوان آنهارا در هر جایی که بارآوری/نیاز بیشتر داشته باشد بکار گیرد. پس پول در آن، چیزی
دوّمینه است، که تنها ابزار پخش کالا ها میان مردم میباشد.
->پس
اینجا یادتان رفت که درست، همین دگرسانی میان سوسیالیسم و سرمایه داری هست که همه ی ابزار
فراورش در دست یک نهاد است که آنرا سازماندهی و گردانندگی و برنامه ریزی میکند و نه گروهی
سرمایه دار که توی سر و کله هم میزنند. در سوسیالیسم، نخست بهروزی و خوراک و پوشاک و
ورزش و بهداشت و .. مردم، در جایگاه بالاست و نه سود. در سوسیالیسم، کار ارزش مهادین است
[B]و نه پول[/B]. پول در انجا درست مانند کوپن خرید کالا ، تنها برای آزادی خریدار در گزیش کالاهای گوناگون
است و کارکرد دیگری مانند ربا خواری و سرمایه گذاری خودینه و .. ندارد. برای همین اگر روباتیک
کردن کارخانه ها ، آنرا از کار کارگران بینیاز یا کم نیاز سازد، کارگران اینبار با ٢ تسوی کار، همان
مزد هشت تسوی پیشین را میگیرند و میتوانند از زمان ازاد بیشتری برخوردار شوند و در پایان هم
در پی اتوماتیزه کردن بیشتر، کاهش هزینه(=کار) برای ماده های خام ، ترابری و جز ان، کار یک چیز
داوخواهانه و آسان خواهد بود و بیشتر مردم میتوانند به رایگان از همه ی کالا ها که اکنون دیگر بدست
کارخانه های سراپا خودکار و نیمه خودکار و ... پدید می ایند ( و هتّا بهداشت هم روزی روباتیک
خواهد شد) سود برده و زندگی آسان و خوش داشته باشند. در آنجا نیازی به انبار کردن و آزمندی
و "حرص زدن" همبود های سرمایه داری نیست، چرا که شما زمانی ۵ تا فریزر خود را پر میکنید که
ترس از کمیابی مرغ داشته باشید ! پس در سوسیالیسم، نیروی کار "آزاد" میشود، نه انیکه "بیکار"
و "گرسنه" بشود. آزادی نیروی کار، میتواند در راستای ساختن کارخانه های دیگر، یا در راستای
کاهش تسوی کار برای همگان از سوی دولت سوسیالیستی ، بسته به برنامه های سرایداشتی شان،
بینجامد و یا آمیزه ای از این دو بشود. ولی در سامانه ی سرمایه داری، با اینکه میشد که بیکاران ،
با کم کردن زمان کار باکارن، ( و با یکسان نگه داشتن مزد شان) ، در روند سازندگی همباز باشند،
ولی اینگونه نیست و گروهی با گرسنگی و وارگی دست و پنچه نرم میکنند و گروهی دیگر که در بیخ
باید ۵ تسو کار میکردند هشت یا ده تسو کار کار بکنند، که سرمایه دار چاقتر بشود !
نقل قول:اتلاق لفظ "حمال" به منظور توصیفِ سختیاتلاق= اطلاق
این سخنتان هم بی ارزش و بیجاست. فردید ما نگاهی است که مردم فرهنگ سرمایه داری به
سوی کار دارند ( همان ننگ شمردن کار) و نه نامی که برای هر جور کارگر در واژه نامه هست!
به زبانی که شما هم هوش کنید: آن حمال در پی نبود شایندگی و آموزش و پرورش و یا اینکه
گیریم که خل بوده، حمال شده و دارد کار دادوند و سختی را انجام میدهد که نانی در بیاورد،
ولی مردم به چشم خواری و پستی در وی نگریسته و از نام پیشه ی او بجای دشنام سود میجویند.
همین خودش یکی از نشانه ها و نمود ها نبودن فرامنشی در سرمایه داری است
در فرهنگ سوسیالیستی ، این نام دیگر ننگ نخواهد بود، بساکه "بانکدار"، "رباخوار"، "فئودال"
"برده دار"، "سرمایه دار"، ... ننگ خواهند بود!
نقل قول:مناظره فضایی ست که در آن با مشخص بودن یک موضوع و چارچوب توافق شده،
این هم باز چیزی نیست جز نگر شما در این زمینه. در نگر شما من بیرون از جستار سخن میگویم و
در نگر خودم، چنین نیست، پس بازهم داوری بر میگردد به خوانندگان و اینکه هرکدام ما چه فرنودی
آوردیم و تا چه اندازه این سخنان در راستای "سنجش فرامنشی دو سامانه" بوده است یانه. پس
میبیند که نوشتن چنین چیزی خودش بیهوده است ، چون شما تنها نمیتوانید داور نگر خود باشید!
بزبان دیگر, منهم میتوانم درست همین را برای شما بنویسم؛ یا اینکه به دید شما هرکه زودتر نوشت، برنده ست؟
نمونه ای دیگر از این سخنان بی ارزش:
نقل قول:سایر سخنانتان هم یا بی ارزشند یا در صورت پاسخ گرفتن آغاز کننده یک بحث تکراری و فرسایشی هستند. خوانندگان خود سرنخ را می گیرنددیگر سخنانتان هم یا بی ارزشند یا اگر پاسخ بگیرند, آغاز کننده یک گفتگوی چرخه ای و فرسایشی هستند. خوانندگان خود سرنخ را می گیرند
•
پارسیگر
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد