05-05-2011, 09:52 AM
Russell نوشته: من موافقتم با امیر عزیز در شناخت بسیار کم ما از خود و جهان اطراف ماست و اینکه ابزار قدرتمند در دست چنین موجوداتی خطرناک است،ولی سخن من اینست که مبارزه با فن آوری تا حدودی ناممکن و غیر عقلانیست و راه حل را باید در آموزش انسانها جستجو کرد.
اینکه ما بخواهیم جلوی ِ پیشرفت ِ تکنولوژی یا علم را بگیریم تصوری سخیف و کودکانه است، ولو اینکه کسی در حد ِ هابرماس آن را موعظه بکند. برای درک ِ وضعیت بشر ِ معاصر موضوعی بسیار جالب است، اینکه واپسین بازماندهی مکتب فرانکفورت و مدافع ِ بیبدیل روشنگری وقتی به بحث شبیهسازی انسان و دستکاری ِ ژنتیکی بشر میرسد همان موضعی را میگیرد که پاپ ژان پل دوم: «دست نزنید، ندانستن گاهی بهتر است»!
با چنین رهیافتی نمیتوان جلوی ِ این قطار ِ پُرشتاب را گرفت، میل انسان به دانستن به مراتب قویتر از توصیههای ِ مشتی پیرمرد ِ ترسخورده است. ما در اینجا با دو پرسش روبرو هستیم:1. چرا و چگونه به اینجا رسیدیم؟ و 2. گام درست ِ بعدی چیست؟ مطرح کردن این دو سوال مستلزم اینست که بپذیریم وضعیتی که در آن به سر میبریم یک مرحله ماقبل ِ حد ِ نهایت فاجعه است(زندگی در جامعهی ریسک، تسلیهاتی که نیمی از آنها میتوان برای صدها سال کل زمین را غیرقابل سکونت بکند، دریچههای از پیشرفت که اگر گشوده بشوند بستن ِ آنها غیرممکن خواهد بود و ..).
یکی دیگر از چیزهایی که اینجا به آن اشاره شده و من دوست دارم آن را بیشتر باز بکنم گرایش به خودویرانگری ِ بشر معاصر است: اعتیاد جنونآمیز به فست فود و پدید آمدن مفهومی کاملا مدرن بنام «چاقی مفرط»، کاتینگ(عادت به ایجاد برشهای عمیق با تیغ روی بدن)، خالکوبیهایی که کاملا یادآور قبال بدوی هستند، 1.5 برابر شدن تعداد آدمهای سیگاری در 20 سال اخیر با وجود تبلیغات بیوقفهی علم برعلیه آن(انتخاب آگاهانهی سرطان و دهها بیماری ِ دیگر)، گسترش روزافزون امیال سادومازوخیستی و غیره به نوعی تبدیل به جزئی طبیعی از زندگی ِ روزمره شده.
«چرا» شخصی تا سرحد ِ جنون غذا میبعلد؟ آیا واقعا با مشکلی پزشکی در بدن ِ او روبرو هستیم، یا مشکلی یکسره روانی وجود دارد؟ من یکی دو نفر از این آدمهای مبتلا به چاقی مفرط را از نزدیک دیدهام، و نکتهی جالب اینست که خوردن برای ِ آنها نوعی عیش ِ روحانی(به معنای دقیق کلمه)است تا رفع ِ یک نیاز جسمی. همانقدر که در فرهنگ پیشامدرن شکمپروری و حتی غذا خوردن(در فرهنگهای افراطی مثل مال ِ خودمان)امری ناپسند و تحمیلی ناگزیر بود، در فرهنگ ِ مدرن تبدیل به یک دستگاه ِ رفتاری با جزئیاتی باورنکردنی برای حداکثر کردن تذلذ است.
یا بازگشت ِ وسیع خالکوبی کردن، کشیدن نقش و ایجاد زخم در بدن که در فرهنگهای بدوی نشانهی تعلق ِ آن شخص به جامعه بود. یهودیان زخمها را به یکی تقلیل دادند(ختنه)و مسیحیت حتی این یک زخم را هم درونی کرد("ختنه ختنهی روح است نه جسم"). بشر مدرن(یا پسامدرن)اما به دلیلی کاملا معکوس خالکوبی میکند: حفظ فردیت و فاصلهی خود در برابر جامعه.
خلاصهی کلام اینکه، برخلاف ِ دیدگاه شما فقط نادانی ِ عمومی از علوم انسانی یا مذهبگرایی مشکل بزرگ بشریت نیست، خودویرانگری، رادیکالیسم(در ارتباط با همهی انواع باورها)، عقب بودن درک اخلاقی ِ ما از درک علمی ما به اندازهی چند صد سال، خارج شدن بشر در بعد فردی از درک تکاملی و باقی ماندن تحت ِ آن از بعد اجتماعی و ... همه با هم نوع انسان را مورد تهاجم قرار دادهاند.
زنده باد زندگی!