05-03-2011, 07:50 PM
آن خوشبینی ِ سادهدلانه و عشق ِ شهوتمانند به «علم» و «منطق» در قرن نوزدهم، به گولاک و آشویتس و هیروشیما در قرن بیستم ختم شد. لیوتار به درستی میگفت که گُل سرسبد ِ مدرنیته آشویتس است، ملتی مدرن و متمدن در مهد خردگرایی و ادبیات ِ اروپا دست به کشتار سیستماتیک و ماشینی ِ بدنهای انسانی زدند. در اتاقهای گاز و کورههای آدم سوزی ما با چیزی فراتر از «ددمنشی ِ بشری» روبرو هستیم، یک حساب و کتاب عقلانی، یک منطق ریاضیاتی ِ ربات مانند که حتی برای جدا کردن ِ دندانهای طلا از میان خاکستر هم برنامه دارد. نازیها برخلاف تصویری که فیلمهای هالیوودی از آنها ارائه میکنند مشتی سادیست ِ ابلیس صفت نبودند، آدمهای بسیار عادی بودند که دست به انتخابهایی حساب شده میزدند. چیزی که من نمیفهمم اینست که چطور ما هنوز در مرحلهی انکار بسر میبریم، قابل درک است که در زمان پادشاهی ِ داروین و مارکس و شرلوک هلمز و ایمان عمومی به علم یکی دو نفر همچون نیچه بصیرتی داشته باشند که بگویند «نیهیلسم است که بر در میکوبد» و «هیچ انگاری بر در ایستاده»، وانگهی چرا در دوران ما هنوز تعداد کسانی که میدانند «پس از آشویتس شعر گفتن» و خیلی کارهای دیگر ممکن نیست اینقدر کم است؟
دربارهی موضوع تاپیک: علم و تکنولوژی را چیزهایی بسیار خطرناک میدانم و معتقدم بشریت هزار سال زود به آنها رسیده. در جهانی که آدمها به پلیس نیاز دارند و اکثریتی از ساکنان آن مرد نامرئی در آسمان را میپرستند سریعترین وسیلهی نقلیه باید قاطر باشد و قویترین سلاح موجود تیرکمان.
دربارهی موضوع تاپیک: علم و تکنولوژی را چیزهایی بسیار خطرناک میدانم و معتقدم بشریت هزار سال زود به آنها رسیده. در جهانی که آدمها به پلیس نیاز دارند و اکثریتی از ساکنان آن مرد نامرئی در آسمان را میپرستند سریعترین وسیلهی نقلیه باید قاطر باشد و قویترین سلاح موجود تیرکمان.
زنده باد زندگی!