10-22-2013, 07:20 PM
Ouroboros نوشته: آزادی شما جایی شروع میشود که اختیارات دولت به پایان میرسد = دولت بزرگتر، آزادی کمتر. اختیارات دولت را هم توانایی آن مشخص میکند نه فلسفهی وجودی آن و اخلاقیات و اینکه از کجا برآمده و به کجا قرار است برود و ... بنابراین دولتی که ابزار تولید را در اختیار دارد و شما برای نان شب محتاج انجام دادن «کار درست» بطور خودانگیخته از سوی آن هستید، توازن چانهزنی را به نحوی غیرقابل بازگشت به سود نهادی که پیشتر ارتش و پلیس و اهرم قانون و ... را برای سرکوب داشته برهم میزند.
شما هم مثل آنارشیستها و تروتسکی و ... در خیابان با موهای آشفته و پیراهن دریده فریاد میزنید : «پس چه شد، فقط بنا بود سرکوب به بهرهکشان و نوکران ایشان محدود بشود؟ این دیگر چیست؟ من...»، و پیش از آنکه بتوانید جملهی خود را تمام بکنید تبری که برای گردن زدن سرمایهداری تراشیده بودید میخورد به میان سرتان!
اینها فانتزیهایِ worst-case scenario هستند.
من هم برایتان میتوانم همین فانتزی را بروم, جوریکه بجایش سرمایهداران آن اندازه توانمند هستند که میتوانند اگر کارتان ارزشمند نبود به شما نان نداده و بگذارند بمیرید ... که اوه ببخشائید, هماکنون همین را داریم! (:
دولت هم یک ابرسازواره است, ولی از بخشهای گوناگون برساخته شده. پس آری, درسته, گاهی همچون یاختههایِ پیکر که زیر فرماندهی مغز میباشند و بناچار در پیروی از فرمان نادرست خویشکشی,
اینها هم کشته میشوند. ولی خوب گاهی و پُرگاه هم نمیشوند. نکته اینجاست شما تردستانه این "گرایندی" و این "توان راستادهی" را از مردم گرفته و برای ما همواره یک چهره از دولت میپنگارید: هر چه دولت بزرگتر باشد, بدتر میشود.
Ouroboros نوشته: بنابراین راهحل هرچه باشد، سپردن اهرم جدیدی از قدرت و از میان برداشتن اهرمهای کنترلی که برای تضعیف آن تهیه شده بودند نیست. راهحلی که به ذهن من میرسد آنست که بیاییم با تقویت سندیکاهای کارگری و استقلال هرچه بیشتر آنها، با اشتراکی کردن مالکیت کارخانههایی که بر اثر تصمیمات نادرست سرمایهداری و برای حداکثری کردن سود ورشکست شدهاند از طریق واگذاری آنها به کارگرانشان، و از طریق استقلال جوامع برمبنی ویژگیهای عینی(همچون تعلقات فکری و عقیدتی)و کاستن از وابستگی انتزاعی آنها(همچون تعلقات قومی و ملی)به شرایطی برسیم که در آن از میزان قدرت و نفوذ سلطه بطور مداوم و خزنده کاسته میشود و الگوی جدیدی جایگزین میشود که امکان پیش رفتن بدون نیاز به «سرکوب» را دارد: سرمایه دار قبر خودش را میکند و موفقترین شرکت جهان را نیز ورشکسته میکند، دولت میزان نفوذ خود بر فرد و جمع هر دو را آرامآرام از دست میدهد و کسانی که میخواهند بردهی جنسی یک زن باشند و یا یک بردهی جنسی زن داشته باشند هم قادر به همزیستی بدون نابودی دیگری خواهند بود. اینها پیشرفتهاییست که ما تنها با گسترش آگاهی قادر به انجامشان هستیم، و اگر آگاهی در سطحی نباشد که قادر به برداشتن این قدمهای نخست نباشیم، قطعا در سطحی نیست که انقلاب بتواند کمکی به ما بکند.
و ...
نکتهای که جا انداخته شد: واداشتن یک دولت به درستکاری, میلیونها بار آسانتر از واداشتن میلیونها تن و سازمان و ... به درستکاری است.
در کنار آن, دیدگاه شما هیچ ریشهای نه از فرگشت میگیرد (نیکخواهیِ و درستکاری بیشینهیِ مردم) و نه از فرنودسار (هیچ پیوند علّیای میان خونتشنگی و قدرت ننمایاندید).
سرکوب هم یک ابزار است در دست "برخی" در یک دولت, که میکوشند با سرکوب آن باز برخی نیازهای "نامشروع" خود را برآورده سازند. این نیازها در یک سامانهیِ سرمایهداری
و بهرهکشی "نامشروع" هستند, زیرا سودِ برخی همان زیانِ دیگران است; ولی در سامانهای که سود دیگران زیانِ شما نباشد, پس نیاز شما سرکوب آنها نخواهد بود.
پارسیگر
.Unexpected places give you unexpected returns