10-20-2013, 07:37 PM
1. وظیفهی تولید مثل به مراتب درجات مهمتر از هر وظیفهی اجتماعی دیگری برای زن است، زیرا مرد ناتوان از زایمان است، اما زن قادر به آن. بنابراین اگر زنان بهترین دکترها، مهندسها، دانشمندان و فلاسفه (و ...) میبودند نیز باز مهمترین وظیفهی ایشان تولید مثل بود نه «حضور در جامعه». بدلیل اهمیت این وظیفه، هرگونه حضور اجتماعی زنان با تغییر شرایط به نحوی نابرابر برپاد مردان همراه خواهد بود و ایشان ناگزیر خواهند شد بار زنان را، اینبار به نحوی یکسره بیپاداش و مجانا، بر دوش خود حمل بکنند. بنگرید به قوانین مرخصی بارداری برای زنان شاغل در غرب. مطالعهی رفتار سنجابهای کروات در برابر زاییدن هیچ ارزش عینی ندارد، چراکه یک مرد هم قادر به انجام آن هست، اما یک مرد نمیتواند بچه پس بیاندازد.
2. امروز به ضرس قاطع میدانیم که کار، تحصیل و حضور اجتماعی زنان بیرون از خانه نه از منظر اقتصادی سودآور است و نه از دیدگاه جمعیتشناختی قابل بازتولید خودش. زنان با استفاده از منابع عمومی جای مردان را در دانشگاهها پر میکنند، اما پس از فارغ التحصیلی یا از مدارک خود استقادهی تزئینی به جهت بالا بردن «نرخ» و تور کردن همسران مرغوبتر میکنند، یا در بهترین شرایط (غرب)، با انقطاع دائم مشغول به کار میشوند. برای جایگزینی نیروی کار یک کشور هر زن باید ۲.۴ بچه بزاید، که با بالاتر رفتن سن ازدواج، تحصیلات، موقعیت اجتماعی و پیرو آن کوچکتر شدن حوزچهی مردان در دسترس و در تناسب با هایپرگمی او، هرگز برآورده نمیشود.
3. چیزی برای زنان چندشآورتر از مرد بتای ظرفشوی ِ غذاپز ِ گردگیر نیست. بخوانید که چگونه در این تحقیق دریافتند که مردان خانهدار و همیار در خانه نه فقط پنجاه درصد بیشتر طلاق داده میشوند، بسیار هم کمتر سکس دارند!
بخوانید، و بخندید:
Couples who share the housework are more likely to divorce, study finds - Telegraph
من اصلا اینرا به عنوان تکنیکی برای مخزنی بکار میبردم، و با تلاش کاذب برای کمک کردن به او در آشپزخانه و وانمود کردن به اینکه هیچ کدام از این کارهای زنانه را بلد نیستم و هرگز تا کنون در زندگی ظرفی نشستهام، طرف مقابل را ذوقزده میکردم و لبهای خندان او را در حالی که دستانم را خشک میکردم و چیزی شبیه «این کارها به من نیامده» میبوسیدم. چه خوب است برای بتایان علمدوست که «علم» (هه) تئوریهای ما را یکایک تائید میکند؟ بدانید و آگاه باشید ای ظرفشویان مفلوک، هیچ چیز غیرسکسیتر از مرد زننما نیست، فارغ از آنچه فمینیستها پیرامون «برابری وظایف خانگی» زوزه میکشند. طبق قانون کُهن خانمبازی، «به حرف زنان گوش نده، به رفتار ایشان بنگر». همانطورکه زنان پیرامون اشتیاق برای رسیدن به «آقای قابل اتکا» داستانسرایی میکنند اما در اولین فرصت خود را به آغوش «آقای غیرقابل پیشبینی» میاندازند، در این مورد هم گوش سپردن به این ادعاهای مهمل که در جهت حداکثری کردن هرچه بیشتر قدرت اجتماعی زن در مقام یک گروه قرقره میشود، بدترین کاری که برای زندگی جنسی خود میتوانید بکنید دست زدن به سیاه و سفید در خانه است. پذیرش هرگونه تغییر نقش جنسیتی = خودکشی جنسی و خشکیدن کُس.
4. هایپرگمی، این بزرگترین اصل روابط جنسی/جنسیتی نوع بشر دوباره سر نازیبای خود را از این سوراخ بیرون میکند: هرگونه پیشرفت اجتماعی زن به معنای کوچکتر شدن حوزچهی مردانی که او میپسندد، در شرایط ثبات مداوم مردانی که او را میپسندند است. یعنی چه؟ یعنی زنی که نمرهی او در بازار جنسی/جنسیتی ۳ از ۱۰ است، با اخذ دکتری تنها مردانی را جذاب خواهد یافت که حداقل در سطح خود او باشند، این یعنی حوزچهی مردانی که جذاب مییابدشان دهها، صدها و هزاران برابر کوچکتر میشود. اما برخلاف آنچه زنان تصور میکنند(که چیزی بجز فرافکنی امیال خودشان بر مردان نیست)، مدرک دکترای او کوچکترین اثر مثبتی برای خواستنیتر کردن او برای مردان ندارد. کُل این مسخرهبازی برآمده از فرافکنی امیال زنانه و «آنچه زنان جذاب مییابند» به روی مردان است. سایز کون، پستون، بینی و دور کمر شما و تناسب اجزای صورتتان همهی آن چیزیست که یک مرد، یا دستکم یک مرد که بطور متقابل برایتان جذاب است به آن اهمیت خواهد داد. موقعیت اجتماعی، علمی، اقتصادی و فرهنگی شما کوچکترین ارزشی در ارتباط با دینامیک جنسی/جنسیتی ندارد
5. ارتباط برابر مستلزم برخورداری از امکانات چانهزنی متقابل است، و تا زمانی که زنان دروازه بانان سکس هستند و مرد برای دسترسی به آن، ناگزیر به جلب نظر مساعد ایشان و پریدن از صدها حلقهی آتشیست که در این مسیر قرار دادهاند، میزان نامحدودی کنترل نامشروع و ناموجه به زندگی شخصی و حتی کیستی انسانی او دارد و زنان بطور گروهی و فردی نه فقط حاضر به رها کردن داوطلبانهی این قدرت نیستند، بلکه به کلی منکر وجود آن شدهاند، و با گروگانگیری هرچه بیشتر سکس، قادر بودهاند دینامیک ارتباط عاطفی و جنسی میان زن و مرد را به نحوی اصلاحناپذیر و به سود خود دگرگون بکنند.
مردان در این مرحله از تاریخ دو راه حل دارند: یا بازی بیاموزند و خود را با آنچه زنان به راستی میخواهند مطابقت بدهند و ایشان را «رام» بکنند(زیرا میدانیم که مدفوع مرد آلفا هم از طلاست و آنچه مرد بتا را مستحق اعدام میکند فقط بخشی از جذابیت مرد آلفا تلقی میشود)، یا به کلی دست از ارتباط با زنان بکشند و به کارهایی خارج از محدودهی ارتباطات جنسیتی/جنسی بپردازند. برابری ممکن نیست زیرا سوی قویتر، مایل به رها کردن موضع برتر خود نیست و ما نیز از اتحاد یا حتی درک بسنده برای به زیر کشیدن آن محروم هستیم. هرنوع ارتباطی در شرایط اجتماعی و فرهنگی کنونی، با تسلیم مرد در برابر زن همراه است(مگر از مسیر بازی).
2. امروز به ضرس قاطع میدانیم که کار، تحصیل و حضور اجتماعی زنان بیرون از خانه نه از منظر اقتصادی سودآور است و نه از دیدگاه جمعیتشناختی قابل بازتولید خودش. زنان با استفاده از منابع عمومی جای مردان را در دانشگاهها پر میکنند، اما پس از فارغ التحصیلی یا از مدارک خود استقادهی تزئینی به جهت بالا بردن «نرخ» و تور کردن همسران مرغوبتر میکنند، یا در بهترین شرایط (غرب)، با انقطاع دائم مشغول به کار میشوند. برای جایگزینی نیروی کار یک کشور هر زن باید ۲.۴ بچه بزاید، که با بالاتر رفتن سن ازدواج، تحصیلات، موقعیت اجتماعی و پیرو آن کوچکتر شدن حوزچهی مردان در دسترس و در تناسب با هایپرگمی او، هرگز برآورده نمیشود.
3. چیزی برای زنان چندشآورتر از مرد بتای ظرفشوی ِ غذاپز ِ گردگیر نیست. بخوانید که چگونه در این تحقیق دریافتند که مردان خانهدار و همیار در خانه نه فقط پنجاه درصد بیشتر طلاق داده میشوند، بسیار هم کمتر سکس دارند!
بخوانید، و بخندید:
نقل قول:“What we’ve seen is that sharing equal responsibility for work in the home doesn’t necessarily contribute to contentment,” said Thomas Hansen,
co-author of the study entitled “Equality in the Home”
The figures clearly show that “the more a man does in the home, the higher the divorce rate,” he went on.
The researchers expected to find that where men shouldered more of the burden, women’s happiness levels were higher. In fact they found that it was the men who were happier while their wives and girlfriends appeared to be largely unmoved
Couples who share the housework are more likely to divorce, study finds - Telegraph
من اصلا اینرا به عنوان تکنیکی برای مخزنی بکار میبردم، و با تلاش کاذب برای کمک کردن به او در آشپزخانه و وانمود کردن به اینکه هیچ کدام از این کارهای زنانه را بلد نیستم و هرگز تا کنون در زندگی ظرفی نشستهام، طرف مقابل را ذوقزده میکردم و لبهای خندان او را در حالی که دستانم را خشک میکردم و چیزی شبیه «این کارها به من نیامده» میبوسیدم. چه خوب است برای بتایان علمدوست که «علم» (هه) تئوریهای ما را یکایک تائید میکند؟ بدانید و آگاه باشید ای ظرفشویان مفلوک، هیچ چیز غیرسکسیتر از مرد زننما نیست، فارغ از آنچه فمینیستها پیرامون «برابری وظایف خانگی» زوزه میکشند. طبق قانون کُهن خانمبازی، «به حرف زنان گوش نده، به رفتار ایشان بنگر». همانطورکه زنان پیرامون اشتیاق برای رسیدن به «آقای قابل اتکا» داستانسرایی میکنند اما در اولین فرصت خود را به آغوش «آقای غیرقابل پیشبینی» میاندازند، در این مورد هم گوش سپردن به این ادعاهای مهمل که در جهت حداکثری کردن هرچه بیشتر قدرت اجتماعی زن در مقام یک گروه قرقره میشود، بدترین کاری که برای زندگی جنسی خود میتوانید بکنید دست زدن به سیاه و سفید در خانه است. پذیرش هرگونه تغییر نقش جنسیتی = خودکشی جنسی و خشکیدن کُس.
4. هایپرگمی، این بزرگترین اصل روابط جنسی/جنسیتی نوع بشر دوباره سر نازیبای خود را از این سوراخ بیرون میکند: هرگونه پیشرفت اجتماعی زن به معنای کوچکتر شدن حوزچهی مردانی که او میپسندد، در شرایط ثبات مداوم مردانی که او را میپسندند است. یعنی چه؟ یعنی زنی که نمرهی او در بازار جنسی/جنسیتی ۳ از ۱۰ است، با اخذ دکتری تنها مردانی را جذاب خواهد یافت که حداقل در سطح خود او باشند، این یعنی حوزچهی مردانی که جذاب مییابدشان دهها، صدها و هزاران برابر کوچکتر میشود. اما برخلاف آنچه زنان تصور میکنند(که چیزی بجز فرافکنی امیال خودشان بر مردان نیست)، مدرک دکترای او کوچکترین اثر مثبتی برای خواستنیتر کردن او برای مردان ندارد. کُل این مسخرهبازی برآمده از فرافکنی امیال زنانه و «آنچه زنان جذاب مییابند» به روی مردان است. سایز کون، پستون، بینی و دور کمر شما و تناسب اجزای صورتتان همهی آن چیزیست که یک مرد، یا دستکم یک مرد که بطور متقابل برایتان جذاب است به آن اهمیت خواهد داد. موقعیت اجتماعی، علمی، اقتصادی و فرهنگی شما کوچکترین ارزشی در ارتباط با دینامیک جنسی/جنسیتی ندارد
5. ارتباط برابر مستلزم برخورداری از امکانات چانهزنی متقابل است، و تا زمانی که زنان دروازه بانان سکس هستند و مرد برای دسترسی به آن، ناگزیر به جلب نظر مساعد ایشان و پریدن از صدها حلقهی آتشیست که در این مسیر قرار دادهاند، میزان نامحدودی کنترل نامشروع و ناموجه به زندگی شخصی و حتی کیستی انسانی او دارد و زنان بطور گروهی و فردی نه فقط حاضر به رها کردن داوطلبانهی این قدرت نیستند، بلکه به کلی منکر وجود آن شدهاند، و با گروگانگیری هرچه بیشتر سکس، قادر بودهاند دینامیک ارتباط عاطفی و جنسی میان زن و مرد را به نحوی اصلاحناپذیر و به سود خود دگرگون بکنند.
مردان در این مرحله از تاریخ دو راه حل دارند: یا بازی بیاموزند و خود را با آنچه زنان به راستی میخواهند مطابقت بدهند و ایشان را «رام» بکنند(زیرا میدانیم که مدفوع مرد آلفا هم از طلاست و آنچه مرد بتا را مستحق اعدام میکند فقط بخشی از جذابیت مرد آلفا تلقی میشود)، یا به کلی دست از ارتباط با زنان بکشند و به کارهایی خارج از محدودهی ارتباطات جنسیتی/جنسی بپردازند. برابری ممکن نیست زیرا سوی قویتر، مایل به رها کردن موضع برتر خود نیست و ما نیز از اتحاد یا حتی درک بسنده برای به زیر کشیدن آن محروم هستیم. هرنوع ارتباطی در شرایط اجتماعی و فرهنگی کنونی، با تسلیم مرد در برابر زن همراه است(مگر از مسیر بازی).
زنده باد زندگی!