05-27-2013, 09:19 AM
طُلَیحَةِ بن خُویلِد
طلیحة بن خویلد بن نوفل اسدی[1] همان گونه كه از نامش پیداست از قبیله بنیاسد میباشد. در خصوص زندگی او قبل از اسلام اطلاعات چندانی در دست نیست. اولین باری كه در تاریخ به نام طلیحة برمیخوریم مربوط است به سال چهارم هجری. در محرم این سال عده زیادی به فرماندهی طلیحة بن خویلد جمع شده بودند و میخواستند به مدینه حمله كنند.[2] این امر، سریه «ابی سَلمة بن عبدالاسد» را در پیداشت و موجب شد آنها پراكنده شوند.[3] در سال پنجم هجری و در غزوه احزاب طلیحة به منظور كمك به احزاب در این جنگ شركت داشت.[4] او در این جنگ فرمانده قبیله بنی اسد بود.[5]
اسلام طلیحه
در سال نهم هجری[6] زمانی كه وفد بنی اسد بر پیامبر وارد شدند، طلیحه نیز همراه آنان بود. آنها همگی مسلمان شدند.[7] بنابر این طبق نقل منابع طلیحه در سال نهم هجری اسلام آورد.[8] او پس از باز گشت به قبیلهاش مرتد شد و ادعای نبوت میكرد.[9]
او مدعی بود كه جبرئیل نزد من میآید و وحی بر من نازل میشود[10] و میگفت: «ذالنون» فرشتهای است كه وحی را بر من نازل میكند.[11] طلیحه با دروغ كار خود را پیش برد. سخنانی سجع گونه همانند قرآن گفت و مردم را به ترك سجود امر نمود. او به پیروانش میگفت: خداوند به سجده كردن شما و ... نیازی ندارد. شما میتوانید ایستاده عبادت كنید و ...[12]
بالا گرفتن كار طلیحه
علاوه بر قبیله بنیاسد، قبیله غَطَفان نیز از او پیروی كردند.[13] عُیینَة بن حِصن فزاری نیز با 700 نفر از بنیفزاره به طلیحه پیوست.[14] مردم طی نیز در صدد همراهی با طلیحه بودند؛ اما عدی بن حاتم آنها را بازداشت.[15]
بنا به نقلی پیامبر(ص)، ضرار بن ازور اسدی را برای مقاتله با طلیحه اعزام كرد؛ اما در همین زمان پیامبر(ص) رحلت كرد و كار طلیحه بالا گرفت.[16]
ابوبكر كه امر جانشینی رسولخدا(ص) را بر عهده داشت، سال 11 هجری[17] خالد بن ولید را مامور سركوبی طلیحه كرد.[18]
خالد بن ولید، عَكّاشة بن محصن اسدی و ثابت بن اَقرم را به عنوان مقدمه لشكر خود به سوی طلیحه فرستاد.[19] حَبال بن خویلد[20] با آنها جنگ كرد و كشته شد.[21] طلیحه و سلمه برادران حبال برای جنگ بیرون آمدند و با عكاشه و ثابت بن اقرم جنگ كردند و هر دو را به شهادت رساندند.[22]
جنگ خالد و با طلیحه
خالدبن ولید به همراه عدی بن حاتم [23]و زیدُ الخَیل به سوی قبیله بنیاسد رفت. او طلیحه را نصیحت كرد كه از لجاجت دست بردارد؛ ولی او نپذیرفت و اقدام به جنگ علیه مسلمانان كرد.[24]
جنگ خالد و طلیحه در «بُزاخه» از سرزمین نجد در كنار آبی متعلق به بنیاسد رخ داد.[25] در هنگام درگیری خالد با طلیحه، عیینة بن حصن فزاری كه به فریب كاری طلیحه پیبرده بود، تصمیم به جدایی از او گرفت. او فریاد زد: ای بنی فزاره طلیحه كذاب است» و از او جدا شد.[26] با جدایی عیینه از همراهی با طلیحه،سپاه پیامبر(ص) دروغین شكست خورد و پیروان طلیحه پراكنده شدند.[27] عیینه اسیر شد.[28] طلیحه هم وقتی شكست خویش را قطعی دید بر اسبش سوار شد و به همراه همسرش فرار كرد و به شام رفت و در آن جا اقامت گزید.[29] او در «بُقعُ» موضعی در شام كه دیارِ «بنی كَلب بن وبره» بود، ساكن شد.[30]
اسلام طلیحه
طلیحه تا زمان روی كار آمدن عمر در شام بود. سپس توبه كرد[31] و مسلمان شد، با حالت احرام به مكه رفت، بعد از آن به مدینه آمد و اسلام خویش را اظهار كرد.[32]
وقتی عمر او را دید گفت: ای طلیحه من تو را بعد از این كه عكّاشه و ثابت بن اقرم را كشتی دوست ندارم.[33] طلیحه گفت: اكرمهما الله بیدی و لم یهنی بایدیهما.[34] آنها كسانی بودند كه خداوند كرامتشان (شهادت)، را به دست من بر آنها وارد كرد و مرا با دست آن دو خوار و ذلیل نكرد.»[35]
و به نقلی عمر به او گفت: وای بر تو! دو مرد صالح را كشتی. طلیحه گفت: ذانك رجلان سعدا بی و لم اشق علی ایدیهما... آن دو به دست من سعادتمند شدند و من به دست آنها اهل شقاوت نشدم. من در گمراهی بودم و امروز مسلمان شدهام.[36]
شركت طلیحه در فتوحات
بازگشت طلیحه به اسلام، واقعی بود.[37] او كه از شجاعت بالایی برخوردار بود،[38] توسط عمر به منطقه عراق فرستاده شد تا در كار فتوحات شركت كند.[39]
یعقوبی مینویسد: «عمر طلیحه را با سعد بن ابیوقاص به عراق فرستاد و به سعد دستور داد مسئولیتی به طلیحه واگذار نكند.»[40] طلیحه در نبرد نهاوند و قادسیه شركت داشت.[41] و در امر فتوحات بسیار كوشش كرد.[42] برخی معتقدند او در نهاوند به شهادت رسید.[43]
همچنین بنا به نقلی عمر او را سرانجام به آذربایجان فرستاد و او در همان جا از دنیا رفت.[44] یا نزد قبیله خویش بازگشت و همان جا از دنیا رفت.[45]
[1]. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1403، اول، ص 196.
[2]. واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1369، ص351 و محمد بن سعد، الطبقات الكبری، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1410، ج2ص38 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب اشراف، بیروت، دار الفكر، 1417، اول، ج 1ص375-374.
[3]. ابن سعد، پیشین، ج2، ص38 و واقدی، محمد بن عمر؛ پیشین، ص252 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، ج1ص375-374 .
[4]. واقدی، محمد بن عمر؛ پیشین، ص 352 ابن سعد، پیشین، ج2، ص69.
[5]. واقدی، محمد بن عمر؛ پیشین، ص352 ومقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1420، اول، ج1ص224 .
[6]. سال نهم هجری به عام الوفود مشهوراست. در این سال نمایندگان قبایل بسیاری خدمت رسول خدا رسیدند و اسلام آوردند. ابن هشام، السیرة النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، كتابچی، 1375، پنجم، ج2، ص 349.
[7]. ابن اثیر، عزالدین؛ اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دار الفكر، 1409، ج 2ص477 و عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الكتب العلمیه، اول، 1415،، ج3ص440 و مقدسی، مطهربن طاهر؛ البدء والتاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی كدكنی، تهران، آگه، 1374، اول ج2ص841 .
[8]. ذهبى، محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت، دار الكتاب العربى، 1413، دوم، ج 3ص230و مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2ص841 .
.[9] مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2ص841 و طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375، ج4ص1375.
.[10] ابن اثیر، عزالدین؛(اسد الغابه)، ج2ص477 .
.[11] مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2ص842 .
[12]. ابن اثیر، عزالدین؛الكامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج8ص38 و مقریزی، احمد بن علی؛پیشین، ج14، ص232 .
[13]. ابن اثیر عزالدین؛( الكامل)، پیشین، ج8ص38و ابن اثیر عزالدین؛ (اسدالغابه)، ج2، ص 477 و یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1371، ششم، ج2ص4 و ابن اعثم كوفی، پیشین، ج1، ص14.
[14]. طبری، محمد بن جریر؛ پیشین، ج4، ص 1384 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص157 .
[15]. طبری، محمد بن جریر؛ پیشین، ج3، 364 و ابن اثیر عزالدین؛( الكامل)، پیشین، ج8، ص43.
[16]. ابن اثیر عزالدین؛ (اسدالغابه)، ج2ص477 و ابن اثیر عزالدین؛( الكامل)، پیشین، ج8، ص38.
[17]. مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، دوم، ص261.
[18]. طبری، محمد بن جریر، پیشین، ج4ص1375 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص157.
[19]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص157 و مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص842 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، تهران، نقره، 1337، اول، ص137 و ابن اثیر عزالدین؛ (اسدالغابه)، ج2، ص477.
[20]. برادر خویلد.
[21]. بلاذری، (فتوح البلدان)، پیشین، ص137.
[22]. بلاذری، (فتوح البلدان)، پیشین، ص137 و ابن اثیر عزالدین؛ (اسدالغابه)، ج2ص477 و مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص842.
[23]. عدی بن حاتم با 1000 نفر به كمك خالد شتافت. طبری، محمد بن جریر، پیشین، ج4، ص1382.
[24]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ص 17.
[25]. حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دارصادر، 1995، دوم، ج1، ص408 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ (فتوح البلدان)، پیشن، ص137.
[26]. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص842 و ابن اعثم كوفی، پیشین، ص 932.
[27].مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، دوم، ص 261، بلاذری، احمد بن یحیی؛ پیشین، ج1، ص 157.
[28]. مسعودی، علی بن حسین؛(التنبیه و الاشراف)، پیشین، ص 262 و یعقوبی، ابن واضح؛ پیشین، ج2، ص5 او به مدینه آورده شد. ابوبكر از خون او گذشت. بلاذری، احمد بن یحیی؛ (فتوح البلدان)، ص139-138.
[29]. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص842 و ابن اعثم كوفی، پیشین، ص14- 15 و ابن اثیر، اسد الغابه، پیشین، ج3، ص 440.
.[30]حموی، یاقوت، پیشین، ج1، ص 472.
[31]. ذهبی، تاریخ اسلام، پیشین، ج3، ص230.
[32]. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص842 و ابن اعثم كوفی، پیشین، ص19.
[33]. طبری، محمد بن جریر، پیشین، ج4، ص1391 ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، 1412، اول، ج 2، ص773 و ابن اثیر عزالدین؛( الكامل)، پیشین، ج8، ص46.
[34]. اسدالغابه، ج2ص477 و عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3، ص441.
[35]. ذهبی، تاریخ اسلام، پیشین، ج3، ص230.
[36]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص157-158 .
[37]. عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3ص441 و مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص843.
[38]. ذهبی، تاریخ الاسلام، پیشین، ج3، ص 230 و ابن اثیر، (اسد الغابه)، پیشین، ج2، ص477 وعسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3ص440 و ابن عبد البر، پیشین، ج2، ص773.
[39]. ابن اثیر، (اسد الغابه)، پیشین، ج2ص477 و عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3، ص440.
[40]. یعقوبی، ابن واضح؛ پیشین، ج2، ص6.
[41]. عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3ص440 وطبری، محمد بن جریر، پیشین، ص 1375.
[42]. در جریان فتوحات به نام طلیحه بسیار بر می خوریم.
[43]. ذهبی، تاریخ الاسلام، پیشین، ج3، ص 230 و عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3، ص441 و مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین،، ج2، ص843 وو زركلی، خیر الدین؛ الاعلام، بیروت، دار العلم للملایین، 1989، دوم، ج3، ص 230.
[44]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص 158.
[45]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص 158.
طلیحة بن خویلد بن نوفل اسدی[1] همان گونه كه از نامش پیداست از قبیله بنیاسد میباشد. در خصوص زندگی او قبل از اسلام اطلاعات چندانی در دست نیست. اولین باری كه در تاریخ به نام طلیحة برمیخوریم مربوط است به سال چهارم هجری. در محرم این سال عده زیادی به فرماندهی طلیحة بن خویلد جمع شده بودند و میخواستند به مدینه حمله كنند.[2] این امر، سریه «ابی سَلمة بن عبدالاسد» را در پیداشت و موجب شد آنها پراكنده شوند.[3] در سال پنجم هجری و در غزوه احزاب طلیحة به منظور كمك به احزاب در این جنگ شركت داشت.[4] او در این جنگ فرمانده قبیله بنی اسد بود.[5]
اسلام طلیحه
در سال نهم هجری[6] زمانی كه وفد بنی اسد بر پیامبر وارد شدند، طلیحه نیز همراه آنان بود. آنها همگی مسلمان شدند.[7] بنابر این طبق نقل منابع طلیحه در سال نهم هجری اسلام آورد.[8] او پس از باز گشت به قبیلهاش مرتد شد و ادعای نبوت میكرد.[9]
او مدعی بود كه جبرئیل نزد من میآید و وحی بر من نازل میشود[10] و میگفت: «ذالنون» فرشتهای است كه وحی را بر من نازل میكند.[11] طلیحه با دروغ كار خود را پیش برد. سخنانی سجع گونه همانند قرآن گفت و مردم را به ترك سجود امر نمود. او به پیروانش میگفت: خداوند به سجده كردن شما و ... نیازی ندارد. شما میتوانید ایستاده عبادت كنید و ...[12]
بالا گرفتن كار طلیحه
علاوه بر قبیله بنیاسد، قبیله غَطَفان نیز از او پیروی كردند.[13] عُیینَة بن حِصن فزاری نیز با 700 نفر از بنیفزاره به طلیحه پیوست.[14] مردم طی نیز در صدد همراهی با طلیحه بودند؛ اما عدی بن حاتم آنها را بازداشت.[15]
بنا به نقلی پیامبر(ص)، ضرار بن ازور اسدی را برای مقاتله با طلیحه اعزام كرد؛ اما در همین زمان پیامبر(ص) رحلت كرد و كار طلیحه بالا گرفت.[16]
ابوبكر كه امر جانشینی رسولخدا(ص) را بر عهده داشت، سال 11 هجری[17] خالد بن ولید را مامور سركوبی طلیحه كرد.[18]
خالد بن ولید، عَكّاشة بن محصن اسدی و ثابت بن اَقرم را به عنوان مقدمه لشكر خود به سوی طلیحه فرستاد.[19] حَبال بن خویلد[20] با آنها جنگ كرد و كشته شد.[21] طلیحه و سلمه برادران حبال برای جنگ بیرون آمدند و با عكاشه و ثابت بن اقرم جنگ كردند و هر دو را به شهادت رساندند.[22]
جنگ خالد و با طلیحه
خالدبن ولید به همراه عدی بن حاتم [23]و زیدُ الخَیل به سوی قبیله بنیاسد رفت. او طلیحه را نصیحت كرد كه از لجاجت دست بردارد؛ ولی او نپذیرفت و اقدام به جنگ علیه مسلمانان كرد.[24]
جنگ خالد و طلیحه در «بُزاخه» از سرزمین نجد در كنار آبی متعلق به بنیاسد رخ داد.[25] در هنگام درگیری خالد با طلیحه، عیینة بن حصن فزاری كه به فریب كاری طلیحه پیبرده بود، تصمیم به جدایی از او گرفت. او فریاد زد: ای بنی فزاره طلیحه كذاب است» و از او جدا شد.[26] با جدایی عیینه از همراهی با طلیحه،سپاه پیامبر(ص) دروغین شكست خورد و پیروان طلیحه پراكنده شدند.[27] عیینه اسیر شد.[28] طلیحه هم وقتی شكست خویش را قطعی دید بر اسبش سوار شد و به همراه همسرش فرار كرد و به شام رفت و در آن جا اقامت گزید.[29] او در «بُقعُ» موضعی در شام كه دیارِ «بنی كَلب بن وبره» بود، ساكن شد.[30]
اسلام طلیحه
طلیحه تا زمان روی كار آمدن عمر در شام بود. سپس توبه كرد[31] و مسلمان شد، با حالت احرام به مكه رفت، بعد از آن به مدینه آمد و اسلام خویش را اظهار كرد.[32]
وقتی عمر او را دید گفت: ای طلیحه من تو را بعد از این كه عكّاشه و ثابت بن اقرم را كشتی دوست ندارم.[33] طلیحه گفت: اكرمهما الله بیدی و لم یهنی بایدیهما.[34] آنها كسانی بودند كه خداوند كرامتشان (شهادت)، را به دست من بر آنها وارد كرد و مرا با دست آن دو خوار و ذلیل نكرد.»[35]
و به نقلی عمر به او گفت: وای بر تو! دو مرد صالح را كشتی. طلیحه گفت: ذانك رجلان سعدا بی و لم اشق علی ایدیهما... آن دو به دست من سعادتمند شدند و من به دست آنها اهل شقاوت نشدم. من در گمراهی بودم و امروز مسلمان شدهام.[36]
شركت طلیحه در فتوحات
بازگشت طلیحه به اسلام، واقعی بود.[37] او كه از شجاعت بالایی برخوردار بود،[38] توسط عمر به منطقه عراق فرستاده شد تا در كار فتوحات شركت كند.[39]
یعقوبی مینویسد: «عمر طلیحه را با سعد بن ابیوقاص به عراق فرستاد و به سعد دستور داد مسئولیتی به طلیحه واگذار نكند.»[40] طلیحه در نبرد نهاوند و قادسیه شركت داشت.[41] و در امر فتوحات بسیار كوشش كرد.[42] برخی معتقدند او در نهاوند به شهادت رسید.[43]
همچنین بنا به نقلی عمر او را سرانجام به آذربایجان فرستاد و او در همان جا از دنیا رفت.[44] یا نزد قبیله خویش بازگشت و همان جا از دنیا رفت.[45]
[1]. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1403، اول، ص 196.
[2]. واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1369، ص351 و محمد بن سعد، الطبقات الكبری، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1410، ج2ص38 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب اشراف، بیروت، دار الفكر، 1417، اول، ج 1ص375-374.
[3]. ابن سعد، پیشین، ج2، ص38 و واقدی، محمد بن عمر؛ پیشین، ص252 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، ج1ص375-374 .
[4]. واقدی، محمد بن عمر؛ پیشین، ص 352 ابن سعد، پیشین، ج2، ص69.
[5]. واقدی، محمد بن عمر؛ پیشین، ص352 ومقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1420، اول، ج1ص224 .
[6]. سال نهم هجری به عام الوفود مشهوراست. در این سال نمایندگان قبایل بسیاری خدمت رسول خدا رسیدند و اسلام آوردند. ابن هشام، السیرة النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، كتابچی، 1375، پنجم، ج2، ص 349.
[7]. ابن اثیر، عزالدین؛ اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دار الفكر، 1409، ج 2ص477 و عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الكتب العلمیه، اول، 1415،، ج3ص440 و مقدسی، مطهربن طاهر؛ البدء والتاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی كدكنی، تهران، آگه، 1374، اول ج2ص841 .
[8]. ذهبى، محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت، دار الكتاب العربى، 1413، دوم، ج 3ص230و مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2ص841 .
.[9] مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2ص841 و طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375، ج4ص1375.
.[10] ابن اثیر، عزالدین؛(اسد الغابه)، ج2ص477 .
.[11] مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2ص842 .
[12]. ابن اثیر، عزالدین؛الكامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج8ص38 و مقریزی، احمد بن علی؛پیشین، ج14، ص232 .
[13]. ابن اثیر عزالدین؛( الكامل)، پیشین، ج8ص38و ابن اثیر عزالدین؛ (اسدالغابه)، ج2، ص 477 و یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1371، ششم، ج2ص4 و ابن اعثم كوفی، پیشین، ج1، ص14.
[14]. طبری، محمد بن جریر؛ پیشین، ج4، ص 1384 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص157 .
[15]. طبری، محمد بن جریر؛ پیشین، ج3، 364 و ابن اثیر عزالدین؛( الكامل)، پیشین، ج8، ص43.
[16]. ابن اثیر عزالدین؛ (اسدالغابه)، ج2ص477 و ابن اثیر عزالدین؛( الكامل)، پیشین، ج8، ص38.
[17]. مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، دوم، ص261.
[18]. طبری، محمد بن جریر، پیشین، ج4ص1375 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص157.
[19]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص157 و مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص842 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، تهران، نقره، 1337، اول، ص137 و ابن اثیر عزالدین؛ (اسدالغابه)، ج2، ص477.
[20]. برادر خویلد.
[21]. بلاذری، (فتوح البلدان)، پیشین، ص137.
[22]. بلاذری، (فتوح البلدان)، پیشین، ص137 و ابن اثیر عزالدین؛ (اسدالغابه)، ج2ص477 و مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص842.
[23]. عدی بن حاتم با 1000 نفر به كمك خالد شتافت. طبری، محمد بن جریر، پیشین، ج4، ص1382.
[24]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ص 17.
[25]. حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دارصادر، 1995، دوم، ج1، ص408 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ (فتوح البلدان)، پیشن، ص137.
[26]. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص842 و ابن اعثم كوفی، پیشین، ص 932.
[27].مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، دوم، ص 261، بلاذری، احمد بن یحیی؛ پیشین، ج1، ص 157.
[28]. مسعودی، علی بن حسین؛(التنبیه و الاشراف)، پیشین، ص 262 و یعقوبی، ابن واضح؛ پیشین، ج2، ص5 او به مدینه آورده شد. ابوبكر از خون او گذشت. بلاذری، احمد بن یحیی؛ (فتوح البلدان)، ص139-138.
[29]. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص842 و ابن اعثم كوفی، پیشین، ص14- 15 و ابن اثیر، اسد الغابه، پیشین، ج3، ص 440.
.[30]حموی، یاقوت، پیشین، ج1، ص 472.
[31]. ذهبی، تاریخ اسلام، پیشین، ج3، ص230.
[32]. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص842 و ابن اعثم كوفی، پیشین، ص19.
[33]. طبری، محمد بن جریر، پیشین، ج4، ص1391 ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، 1412، اول، ج 2، ص773 و ابن اثیر عزالدین؛( الكامل)، پیشین، ج8، ص46.
[34]. اسدالغابه، ج2ص477 و عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3، ص441.
[35]. ذهبی، تاریخ اسلام، پیشین، ج3، ص230.
[36]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص157-158 .
[37]. عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3ص441 و مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین، ج2، ص843.
[38]. ذهبی، تاریخ الاسلام، پیشین، ج3، ص 230 و ابن اثیر، (اسد الغابه)، پیشین، ج2، ص477 وعسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3ص440 و ابن عبد البر، پیشین، ج2، ص773.
[39]. ابن اثیر، (اسد الغابه)، پیشین، ج2ص477 و عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3، ص440.
[40]. یعقوبی، ابن واضح؛ پیشین، ج2، ص6.
[41]. عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3ص440 وطبری، محمد بن جریر، پیشین، ص 1375.
[42]. در جریان فتوحات به نام طلیحه بسیار بر می خوریم.
[43]. ذهبی، تاریخ الاسلام، پیشین، ج3، ص 230 و عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج3، ص441 و مقدسی، مطهر بن طاهر؛ پیشین،، ج2، ص843 وو زركلی، خیر الدین؛ الاعلام، بیروت، دار العلم للملایین، 1989، دوم، ج3، ص 230.
[44]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص 158.
[45]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ (انساب الاشراف)پیشین، ج11، ص 158.