02-21-2013, 11:12 AM
شاید مطرح کردن این موضوع به نوعی منحرف کردن بحث باشد ولی به خاطر مشابهت استدلال آن با بحث اصالت نیروی کار مارکس بد نیست مطرح شود.
همانطور که می دانید یکی از بحث های اصلی مارکس در تئوری اش بحث اصالت نیروی کار است که بنابر استدلال او سهم نیروی کار در نتیجه نهایی تولید که از ترکیب نیروی کار کارگر و سرمایه، سرمایه دار بدست می آید در جوامع سرمایه داری کمتر از حق واقعی اوست.
بحثی که در سالهای اخیر مطرح شده ولی کمتر به آن توجه شده و به اقتصاد توجه یا attention economy معروف است. استدلالی مشابه همین استدلال مارکس دارد.
به طور خلاصه ادعای این نظریه پردازان این است که در عصر کنونی ارزش محصولات(کالا و خدمت) صرفا به ارزش ملموس آن محدود نمی شود. و همانطور که که ما دارای دو نوع سرمایه ملموس و ناملموس هستیم. محصولات تولید شده در این اقتصاد نیز دارای دو بخش ارزشی ملموس و نا ملموس هستند. که از قضا در خصوص بسیاری از محصولات این بخش ارزش ناملموس است که سهم بیشتری دارد. به عنوان مثال ارزش سهام برند کوکاکولا بسیار بیشتر از ارزش کل دارایی های این شرکت است که این تفاوت ارزش ناملموس این برند را نشان می دهد. یا بازیگر معروفی را در نظر بگیرید که به خاطر شهرتش از نام خود استفاده می کند و عطری را با برند خود به بازار عرضه می کند. اگر برند این بازیگر بر روی این عطر نباشد احتمالا قیمتی بسیار پائین می داشت. ولی با اضافه شدن برند بازیگر قیمت عطر بسیار بالاتر خواهد بود و مصرف کنندگان نیز این بها را خواهند پرداخت چون از دیدگاه آنها این محصول "ارزش" پرداخت این بها را دارد.
حال نکته کلیدی این است شهرت این بازیگر (که آن را سرمایه ناملموس می نامیم) که باعث ایجاد این ارزش ناملموس شده از کجا آمده. غیر از این است که این سرمایه صرفا به خاطر توجه ای که همان مصرف کنندگان به او کرده اند ایجاد شده است.
بنابراین ایجاد کننده این سرمایه در واقع کسانی هستند که توجه خود را به این باطیگر معطوف کرده اند.
حال سوال مارکسیستی مسئله اینجا ایجاد می شود. "چرا ایجاد کنندگان اصلی این ارزش نباید در منافع حاصل از آن شریک باشند؟"
همانطور که می دانید یکی از بحث های اصلی مارکس در تئوری اش بحث اصالت نیروی کار است که بنابر استدلال او سهم نیروی کار در نتیجه نهایی تولید که از ترکیب نیروی کار کارگر و سرمایه، سرمایه دار بدست می آید در جوامع سرمایه داری کمتر از حق واقعی اوست.
بحثی که در سالهای اخیر مطرح شده ولی کمتر به آن توجه شده و به اقتصاد توجه یا attention economy معروف است. استدلالی مشابه همین استدلال مارکس دارد.
به طور خلاصه ادعای این نظریه پردازان این است که در عصر کنونی ارزش محصولات(کالا و خدمت) صرفا به ارزش ملموس آن محدود نمی شود. و همانطور که که ما دارای دو نوع سرمایه ملموس و ناملموس هستیم. محصولات تولید شده در این اقتصاد نیز دارای دو بخش ارزشی ملموس و نا ملموس هستند. که از قضا در خصوص بسیاری از محصولات این بخش ارزش ناملموس است که سهم بیشتری دارد. به عنوان مثال ارزش سهام برند کوکاکولا بسیار بیشتر از ارزش کل دارایی های این شرکت است که این تفاوت ارزش ناملموس این برند را نشان می دهد. یا بازیگر معروفی را در نظر بگیرید که به خاطر شهرتش از نام خود استفاده می کند و عطری را با برند خود به بازار عرضه می کند. اگر برند این بازیگر بر روی این عطر نباشد احتمالا قیمتی بسیار پائین می داشت. ولی با اضافه شدن برند بازیگر قیمت عطر بسیار بالاتر خواهد بود و مصرف کنندگان نیز این بها را خواهند پرداخت چون از دیدگاه آنها این محصول "ارزش" پرداخت این بها را دارد.
حال نکته کلیدی این است شهرت این بازیگر (که آن را سرمایه ناملموس می نامیم) که باعث ایجاد این ارزش ناملموس شده از کجا آمده. غیر از این است که این سرمایه صرفا به خاطر توجه ای که همان مصرف کنندگان به او کرده اند ایجاد شده است.
بنابراین ایجاد کننده این سرمایه در واقع کسانی هستند که توجه خود را به این باطیگر معطوف کرده اند.
حال سوال مارکسیستی مسئله اینجا ایجاد می شود. "چرا ایجاد کنندگان اصلی این ارزش نباید در منافع حاصل از آن شریک باشند؟"