01-31-2013, 09:39 PM
undead_knight نوشته: اگر در یک جمعیت موجودات نوع دوست در اکثریت و موجودات خودخواه در اقلیت باشند در نهایت برتری با موجودات خودخواهه.نه بستگی به محیط و عوامل ثانویه دارد، خودخواهی به تنهایی ویژگی برتری محسوب نمیشود، اما نوعدوستی چرا، یک جمعیت نوعدوست بطور اتوماتیک در موقعیت برتری در قیاس با یک جمعیت خودخواه است، این اولا. دوم اینکه گفتهی شما زمانی معتبر بود که تنها راه گسترش نوعدوستی در یک جمعیت انتخاب ِ گروهی میبود، انتخاب خویشاوندی هم هست، که درون ِ هر جمعیتی، نوعدوستی فقط نسبت به حاملان ژنهای خویشاوند محدود میشود. این یعنی طی چند نسل، جمعیت چیترها به حداقل ممکن(البته نه صفر مطلق)میرسد.
برای مثال گونه ای از مرغ های نوروزی به نام Black-headed Gull رفتار خودخواهانه جالبی دارند،به این خاطر که که نزدیک هم لانه سازی میکنند وقتی جوجه ها سر از تخم درمیارند،پرنده همسایه منتظر میشه که مادر به هر دلیلی لونه رو ترک کنه و بعد با سرت جوجه همسایه رو میخوره،با اینکار اولا یک منبع غذایی باارزش رو به دست میاره و دوما لونه خودش رو بدون محافظ رها نمیکنه!:)
این رفتار بسیار متدواله و تا به حال هم نه نسلشون منقرض شده و نه اینکه دست از این رفتار خودخواهانه برداشتند.
البته اگر بخوای نمونه های متدوال خودخواهانه زیاده،مثل همنوع خواری آخوندک های ماده موقع جفت گیری(که ترکیب وحشی گری و خودخواهیه!) یا رفتار پنگوهای های امپراطور موقع شیرجه زدن توی آب(که از ترس اینکه یک سیل در آب باشه منتظر میشند یکی شیرجه بزنه و پیشمرگشون بشه)
به نظر من که کاملا واضح هست وقتی جایی مثل بعضی کلونی ها حق انتقال ژن محدود نشده باشه برتری ژنی با خودخواهی هست،دیگران فدا بشند تا ژن فرد انتقال پیدا کنه.ا
معیار نهایی مشخص کننده خود خواهی هم موردی هست که بقا شدیدا در خطر قرار بگیره،اگر در این حالت به نفع هم نوع کسی فدا شد اون وقت میشه گفت در نهایت این موجود(مثل زنبو عسل)دیگرخواه هست.
undead_knight نوشته: چرا اگر موجود باشهمشکل ژنتیکی هست؟چون ژن پس از مدت کوتاهی محو میشود. ما راجع به جاندار بحث نمیکنیم دربارهی ژنهای او حرف میزنیم، فرگشت نیز در مرحلهای ژنتیکی رخ میدهد. اینرا داوکینز خوب تشریح کرده، ایدهای ساده و بسیار جذاب است: تصور بکنید در یک جمعیت همهی افراد ساکر هستند، یعنی در برابر ِ هزینهای نسبت به خودشان، نفعی به دیگری میرسانند. حال گروهی بسیار کوچک از چیترها را به این جمعیت معرفی میکنیم، یعنی افرادی که از یاری دیگران استفاده میکنند، اما به وقت نیاز، خودشان به دیگران هیچ کمکی نمیکنند. اینها نسبت به ساکرها در موقعیت بسیار برتری قرار دارند، آنها به قدری از ساکرها میگیرند که چیزی باقی نمیمانند و ظرف یکی دو نسل بطور کامل نسل آنان را تا مرحلهی انقراض پیش میبرند(و درصدی بسیاری ناچیز باقی میمانند). اما گونهی سومی هم هست، که داوکینز آنها را «گراجر» مینامد، افرادی که یکبار به دیگری یاری میکنند، اما فقط اگر این کمک در آینده بازپرداخت نشود هرگز آنرا تکرار نمیکنند. یعنی خدمت آنها مطلقا مشروط است. با ظهور گراجرها در یک جمعیت، از آنجاکه فقط به همانند ِ خودشان کمک میکنند و امثال خودشان نیز در آغاز فقط حاملان ژنی هستند که این رفتار را پیریزی کرده، بلادرنگ هم ساکرها، و هم چیترها را تا مرز انقراض میبرند و جمعیت آنها را بطور مداوم زیر یک درصد نگاه میدارند. پس «نوعدوستی» درونگروهی به این صورت از دست چیترها نجات پیدا میکند.
البته اگر انسان منظور باشه میپذیرم،ولی برای نمونه در حیواناتی که کلونی دارند چنین حالتی موجود نیست،چون عامل اصلی انتقال ژن(یعنی ملکه)هیچ وقت مثلا در فرایند دفاع از کلونی فدا نمیشه که فرایند انتقال ژن رو با اختلال مواجه کنه:)
undead_knight نوشته: ما خودخواهی رو تا جایی پیش میبریم که سودهاش از زیانش بیشتر باشه،مثلا کشتن دیگران،غارت دیگران و... اگر نیازهای ما تامین شده باشه معمولا اتفاق نمی افته(چون سودهای ناچییزی نسبت به همکاری و زندگی با اون ها داره) ولی همینکه بقای ما در خطر افتاد خودخواهی ما کاملا مشخص میشه و حاضر میشیم برای بقای خودمون حتی دیگران رو بکشیم(اصلا من درصد زیادی از جرم و جنایت در جوامع رو نتیجه همین تهدید شدن بقا و در نتیجه آشکار شدن نهایت خود خودخواهانه انسان میدونم)از آنجاکه دلیلی برای ادعای خود ارائه نکردهاید و ادعای بیدلیل ارزشی هم ندارد به آن کاری نخواهیم داشت. چنانکه گفتم از منظری علمی ما خودخواه نیستیم، بلکه در میان نوعدوستترین پستانداران روی کرهی زمین قرار داریم، و باز گفتم که اینرا هم نباید و نمیتوان به پای فرهنگ نوشت زیرا آثار این نوعدوستی از دو میلیون سال قبل آشکار هستند و «فرهنگ» هم اخیرا بدل به چیزی تزئینی شده، پیش از این بدون ضمانت اجرایی معنایی نداشته. زمانی که انسان مدرن هنوز یک رویا به حساب میآمده. فرهنگ فقط این ویژگی را برجستهتر کرده و وجوهات جدیدی به آن افزوده. گذشته از این، ما قطعا میتوانیم در تعارض با ژنهای خود رفتار بکنیم(تا اندازهای)، خودکشی هم مثال خوبی نیست چراکه احتمالا ژنی برای خودویرانگری وجود داشته باشد و مواقعی هست که خودکشی «سودمند» به حساب میآید، مثلا در مورد عنکبوت بیوهی سیاه که نر در آن به استقبال مرگ میرود و ... در انسان هم مکانیزم مشابهی میتواند وجود داشته باشد، مثلا شخص زمانی که تشخیص(درست یا غلط)بدهد که شانس تولید مثل او کم است و به نوعی مانع از بقای اصلح خویشاوندان خود میشود اقدام به خودکشی بکند.
در این مورد هم دردسر دیگران به سود ما آسیب میرسونه.البته نکته اینجاست که باز هم دارم میگم چون من انسان رو موجودی صرفا بیولوژیک یا صرفا فرهنگی نمیدونم طبیعتا تنها عامل رفتار انسان ها رو هم خودخواهیشون در نظر نمیگیرم.این یک چیز آشکار هست که ما میتونیم بر علیه طبیعتمون شورش کنیم و حتی کاری رو انجام بدیم که لزوما در ژن های ما نباشه(مثلا میتونیم خودکشی کنیم بدون اینکه هیچ ژن کشنده ای در بدنمون داشته باشیم)
یعنی همینکه ما میتونیم فکر کنیم که چه چیز خوب و چیز بد هست(از نوع اخلاقی)نشون دهنده این هست که عاملی برای کنترل این خودخواهی وجود داره.
ولی اگر بحث بر سر این هست که ما به صورت ژنتیکی موجوداتی هستیم که در هر حالتی خودخواهیمون مرز داره،خب اینجا اختلاف پیدا میکنیم:)
زنده باد زندگی!