01-27-2013, 07:54 AM
undead_knight نوشته: هرچند من باور دارم آدم ها به طور کلی بد نیستند ولی خب بیش از اینکه در مورد ماهیت انسان ها باشه در مورد موقعیتی هست که مشکل داره.ذهنیت ِ مولد ِ این چالشها عمیقا پایبند به ساختار کنونی جوامع و روابط بشری به نظر میرسد. در جامعهای آزاد و برابر که کسان برای بهرهمندی از ملزومات اولیهی زندگی وادار به کار کردن یا بهرهبردن/دادن نمیشوند، هرکس ورود به هر قراردادی را برپایهی نیازها، علایق و تواناییهای خود انتخاب میکند، و گریز از زیر مسئولیتی که آنرا برای برطرف ساختن امیال و احتیاجات عینی خودتان بطور مستقیم «برگزیدهاید»، مطلقا بیمعنا خواهد بود. خود تحمیل ِ موجود در قراردادهای اجتماعی چُنان که هستند از جمله اصلیترین دلایل پیمانشکنیهاییست که رخ میدهند، وقتی شما برای رسیدن به ابتداییترین مایحتاج زندگی روزمره وادار به «دهها سال» رقصیدن به ساز ناجور و ناکوک ِ دیگران میشوید بدیهیست که به محض برداشتن سرنیزه از پس گردنتان برگهی پیماننامه را پارهپاره خواهید کرد، اما اگر بناست بهراستی جامعهای رها از پلیس، دادگاه، زندان و دولت داشته باشیم باید پیشتر همهی روابط اجتماعی خود را از آنچه امروز هست به آنچه میان اشخاص انسانی ایجاد تضادهایی انتزاعی نمیکند دگرگون بنماییم، من معتقدم انقلاب آنارشیستی هرگز پدیدهای سیاسی نخواهد بود، آنارشی در لحظهای رخ میدهد که اکثریتی بسیار بزرگ از جامعهی بشری به این درک برسند که بهای بدیهی تذلذ از هر نوع آزادی، مسئولیتهاییست که برای بدست آوردن و نگاه داشتن ِ آنها باید بر عهده بگیریم(در اینباره بیشک بیشتر خواهم نوشت).
من بیشتر دنبال راهکارهای عملی و اجرایی هستم،یعنی اینکه اگر ما با یک نفر در زمینه ای پیمان(مخصوصا اقتصادی) بستیم،اگر این پیمان نقض شده راه حل ما برای مواجه با این وضعیت در یک جامعه بدون حکومت چی هست؟
پس در مرحلهی اول: چنان شرایطی هزاران بار(و دقیقا هزاران بار)کمتر از امروز رخ خواهد داد. اما با این وجود، اگر شما در جامعهای، خانوادهای و منطقهای انتخابشده زندگی میکنید، اگر تمام آنچه در طول روز انجام میدهید را نیازها و خواستههای عینی شخص خودتان مستقل از تحمیلهای برآمده از عناصری رنگارنگ(از تقاضاهای الزام آور اطرافیان تا بندهای بیشمار اجتماعی تا هجمهی تبلیغاتی سرمایهداری و ....)مشخص میکند، اگر فقط با آدمهایی سر و کار دارید که میخواهید و اگر این مردمان در آن روابط با شما رفتاری نه بر مبنی جایگاه اجتماعی، درآمد اقتصادی، ویژگیهای انتزاعی و شاخص دسترسیتان به منابع، بل برپایهی خصوصیات اخلاقی، رفتاری و در یک کلام «کسی» که هستید دارند، اگر در چنین موقعیتی با چشم باز و ذهنی روشن و ارادهای همراه به قراردادی مورد پذیرش و منفعت همهی طرفین ِ درگیر وارد میشوید، اما به ناگاه به دلیلی میخواهید بصورت یک طرفه از آن خارج شوید چاره چیست؟ اینکه بهترین راه برای خروج مسالمتآمیز طرفی که مایل به خروج است، با در نظر گرفتن تمامی شرایط شناسایی و انتخاب بشود. برخلاف آنچه ذهن سادهپسند ما میل دارد، هیچ داستانی، هیچوفت فقط یک طرف ندارد، و اگر مایل به بنا کردن جامعهای آزاد و سالم هستیم، باید به تمامی وجوهات عنایت داشته باشیم و بکوشیم تا شرایط «همه» را درک بکنیم، چه کار دیگری میتوانیم بکنیم؟ به زور باقی نگاه داشتن کسی در قراردادی که به ماندن در آن میلی ندارند نه فقط شدیدا غیراخلاقیست، بعید میدانم نتیجهبخش هم باشد.
زنده باد زندگی!