01-26-2013, 05:12 PM
SAMKING نوشته: بدن من و شما پایدار و بیدگرگونی نیست، کموبیش هر هفت سال یکبار تمام بدن ما و مولکولهایش و ماتکانش نومیشود.
من ≠ بدن ِ من
به نگر من برجای ماندن ِ این بدن و خردهریزهایش، پس از مرگ دیگر مهند نیست، همین که پساز خودکشی آن آگاهی را از دست دادیم، دیگر از میان رفتهایم.
عذر میخواهم ولی به نظرم این فقط نگاه کردن به شرایط فعلیست.در نظر بگیرید ما واقعا به این مسئله اعتقاد نداریم که بعد از مرگمان به کلی از بین میرویم این من، با این تجارب و این نوع برخورد با مسائل به دلیل پیچیدگی و جزئیات بسیار شاید هیچ گاه تکرار نشود اما من جسمانی ما بازهم در اینجا حضور دارد و خود به خود درگیر یک وجود انسانی دیگرمیشود .گمان نمیکنم وقتی میگویید درد دارید یا عقیدتان را ابراز میکنید منظورتان اینست که دستتان جداگانه درد میگیرد یا ابراز عقیده میکند وشما جدا.
نمیشود گفت همین که بمیرم از شر انتخابهایم خلاص میشوم.ذرات وجود ما از خود خاطره ای ندارند که خود را متعلق به کس دیگری یا زمان ومکان دیگری بدانند. همه ی وجود من در تصمیم گیریهایم به صورت یک واحد مستقل در نظر گرفته میشوند. در نظر بگیرید سلول های شما همین الان هم هرکدام از جسم موحودی امده است مثلا شاید یک فیلسوف شکاک یونانی که تصادفا مسئله ی وجود بسیار هم ازارش میداده شما خود رااز اوجدا میدانید چون هیچ خاطره ای از او ندارید و اورا کاملا نسبت به خود بیگانه میبینید.من به تناسخ روح یا یک من بخصوص،اعتقاد ندارم اگرچه تمام این قضایا کمی شبیه به تناسخ به نظر میرسد.اما واقعا نمی فهمم جدا کردن من از غیر من در طول زمان درست است یانه.