11-13-2012, 09:51 PM
Alice نوشته: چاشتگاه امروز ؛ در آن حال و هوای دلنشین ، و البته وهم آلود تهران ؛ باران پاییزی گویا گرد ِ کهنگی را از سُهش ِ گردون سای ِ هُنرمندی و فرتورگری ِ بنده و دوستان ؛ شُسته و رُفته ؛ و سوژه ای نایافت و فریبنده در یکی از خیابان های شهر ، ما ( من و دوستان ) را به سوی خود فراخواند ؛
چیره دستی و هومندی ِ دوست فرتور گرمان ؛ مرا نیک شادمان گردانید !
همانجا بر آن گشتم تا نگاره ی یاد کرده را امشب در انجمن بگذارم ؛ که بی درنگ سُخن گوهربار ِ امیر با آن صدای زَمُختش ، گوشمان را نوازش داد !
" یا میخواهید خودمان را به نزدیکترین واحد حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران جمهوری اسلامی معرفی بکنیم " :)
چکیده اینکه ؛ اکنون از پس ِ یکروز شاد و پُرماجرای پاییزی ، روی تختمان شاهانه لَم داده ایم ، و به نغمه ی شکوفه های ِ باران ، که وجودمان را گلگون میکند ، گوش فرا میدهیم !
از سویی دیگر در پیشگاه دوستان ِ بامداد نشین ِ شب زنده داردوست ِ دفترچه نیز هستیم* !
* دوستانی هم خُرده میگرفتند که نوشتار آلیس را در نمی یابیم ( البته چندان سره نویسی که نمی کنیم )
آنان را به پانویس زیر "ارجاع میدهیم" !
چاشتگاه = یک بخش از چهار بخش روز ؛ زمان خوردن چاشت
هومـندی = در اینجا توانمندی
سُـهــش = احساس
فـرتـور = عکس ؛ فرتورگری = عکاسی
نـیــک = بسیار ( قید است ) ؛ نیک شادمان گشتیم = بسیار شاد و خوشحال شدیم
نـگـاره = تصویر
نغمه ی شکوفه های باران ( که وجودمان را گلگون میسازد ) = نوای چکه های باران ( که مارا شاداب می کند )
بابا الیس؟؟؟!!!
عالی عالی
بسیار لذت بردم
درود بر شما