10-22-2012, 11:46 AM
منهم گفتم «خالقی» به آن مفهوم که بتواند مالکیت را به انحصار بگیرد وجود خارجی ندارد و هرچه هست ساختن به روی بستری از قبل موجود است. نه فقط مالکیت کوچکترین کمکی به خلاقیت نمیکند، بلکه در ضدیت کامل با آنست. چنانکه سرعت پیشرفت و نوآوری در پروژههای باز و آزاد چند ده برابر مدلهای تجاری بوده، و مثلا ویکیپدیا در ده سال از تمام مدلهای چند صد ساله هم در کیفیت، هم در کمیت پیشی گرفته. پیشرفت علم در صورتی میشود کشک که به دست مشتی شرکت ِ دزد و سودمحور بیافتد، که به چیزی بجز حداکثری کردن سود خود نمیاندیشند، بجای پاسخ به نیازهای حقیقی بازار، نیازهای صوری میآفرینند و هماکنون آیفون میفروشند با تکنولوژی پنج سال قبل، به بالاترین قیمت ممکن، نام آنرا هم میگذارند نوآوری!
این تصوریست سادهلوحانه که «نرمافزارهای تجاری به نیازهای مصرفکننده پاسخ میدهند و با آنها منطبق میشوند». چیزی که اتفاق میافتد(و باعث بوجود آمدن این پیشفرض غلط در شما شده)شکل دادن ابرشرکتهای انحصارطلب به خواست ِ مصرفکنندگان از طریق پروپاگاند ِ بیپایان در رسانههای گوناگون، در جهان ِ تحت سلطهی رسانههاست. مایکروسافت و اپل و گوگل(و شرکتهای مشابه)هرگز به پر کردن قالبی خالی که پیشتر وجود داشته نمیپردازند، بلکه قالب را میآفرینند، شما را قانع میکنند که به آن نیاز دارید و بدون آنها قادر به پر کردنش نخواهید بود، و سپس به دلخواه خود، و با هزینهای سرسامآور قالب جعلی را پر میکنند، و در سوژه این توهم را پدید میآورند که نیازهای حیاتی او برطرف شده.
پشتیبانی و این حرفها هم خندهآورست، چیزی مثل ویندوز که چهارصد برابر اوبونتو قیمت دارد، آیا دو برابر آن کیفیت و کارآیی دارد؟ من سالهاست که از گنو/لینوکس استفاده میکنم و همهی کارهای یک کاربر عادی را با کامپیوترم انجام میدهم، از نگاه کردن فیلم و خواندن کتاب و گوش دادن به موسیقی، تا آماده کردن پروژههای دانشگاهی و آنالیزهای دانشیک و آماده کردن اسلاید و برشور و ... بجز بازی، هیچ برتری در ویندوز ندیدهام و سالهاست که گذرم به ویروسآباد ِ مایکروسافت نیافتاده و علاوه بر پسانداز هزاران دلار برای همان کارهایی که مجانی انجامشان میدهم، آرامش جان و خاطر داشتهام..
من حرفی برای گفتن در یک بحث تخصصی ِ نرمافزاری ندارم و نمیتوانم اظهار نظری بکنم، دانش چندانی در اینباره ندارم و استفادههای روزمره میکنم پس اگر میخواهید گفتگو ادامه پیدا بکند آنرا تخصصی نکنید.
وانگهی با ضرس قاطع میدانم که نوشتن یک برنامه سختتر از نوشتن یک سمفونی نیست، و من حتی حاضر به دادن حق مالکیت یک سمفونی به نویسندهی آن نیستم، چنانکه خالق نتی که با آنها سمفونی نوشته شده کس دیگریست، آفرینندهی سازهایی که آن سمفونی با استفاده از ایشان نواخته خواهد شد دیگرانند، و شنوندههایی که با به اشتراک گذاشتن تجربهی خود معنا و مفهوم درونی و بیرونی آن سمفونی را پدید میآورند کسان دیگری هستند ...
این تصوریست سادهلوحانه که «نرمافزارهای تجاری به نیازهای مصرفکننده پاسخ میدهند و با آنها منطبق میشوند». چیزی که اتفاق میافتد(و باعث بوجود آمدن این پیشفرض غلط در شما شده)شکل دادن ابرشرکتهای انحصارطلب به خواست ِ مصرفکنندگان از طریق پروپاگاند ِ بیپایان در رسانههای گوناگون، در جهان ِ تحت سلطهی رسانههاست. مایکروسافت و اپل و گوگل(و شرکتهای مشابه)هرگز به پر کردن قالبی خالی که پیشتر وجود داشته نمیپردازند، بلکه قالب را میآفرینند، شما را قانع میکنند که به آن نیاز دارید و بدون آنها قادر به پر کردنش نخواهید بود، و سپس به دلخواه خود، و با هزینهای سرسامآور قالب جعلی را پر میکنند، و در سوژه این توهم را پدید میآورند که نیازهای حیاتی او برطرف شده.
پشتیبانی و این حرفها هم خندهآورست، چیزی مثل ویندوز که چهارصد برابر اوبونتو قیمت دارد، آیا دو برابر آن کیفیت و کارآیی دارد؟ من سالهاست که از گنو/لینوکس استفاده میکنم و همهی کارهای یک کاربر عادی را با کامپیوترم انجام میدهم، از نگاه کردن فیلم و خواندن کتاب و گوش دادن به موسیقی، تا آماده کردن پروژههای دانشگاهی و آنالیزهای دانشیک و آماده کردن اسلاید و برشور و ... بجز بازی، هیچ برتری در ویندوز ندیدهام و سالهاست که گذرم به ویروسآباد ِ مایکروسافت نیافتاده و علاوه بر پسانداز هزاران دلار برای همان کارهایی که مجانی انجامشان میدهم، آرامش جان و خاطر داشتهام..
من حرفی برای گفتن در یک بحث تخصصی ِ نرمافزاری ندارم و نمیتوانم اظهار نظری بکنم، دانش چندانی در اینباره ندارم و استفادههای روزمره میکنم پس اگر میخواهید گفتگو ادامه پیدا بکند آنرا تخصصی نکنید.
وانگهی با ضرس قاطع میدانم که نوشتن یک برنامه سختتر از نوشتن یک سمفونی نیست، و من حتی حاضر به دادن حق مالکیت یک سمفونی به نویسندهی آن نیستم، چنانکه خالق نتی که با آنها سمفونی نوشته شده کس دیگریست، آفرینندهی سازهایی که آن سمفونی با استفاده از ایشان نواخته خواهد شد دیگرانند، و شنوندههایی که با به اشتراک گذاشتن تجربهی خود معنا و مفهوم درونی و بیرونی آن سمفونی را پدید میآورند کسان دیگری هستند ...
زنده باد زندگی!