09-24-2012, 10:49 PM
یک معلم هندسه داشتیم خیلی پیر بود. یک عینک ته استکانی به چشمش میزد و اصلا چشمش درست نمیدید اونطور که گاهی وقت ها تخته رو کج و موعوج مینوشت بچه ها رو با اسامی اشتباهی صدا میزد و چون چهره ی کاریکاتور مانندی هم داشت علیرغم اینکه اصلا روحیه ی شوخ و بذله گویی نداشت ولی سوژه شده بود
چند بار بچه ها گچ های پای تخته رو ریختن روی صندلیش و وقتی روش مینشست و بلند میشد منظره ی به غایت خنده داری میدیدم و همه میگفتیم شبیه بوزینه های آفریقایی شده که در کونشون رنگ و وارنگه!!:e528:
چند بار هم بچه ها عطر های شابلدوالعظیمی آوردن و پاشیدن روی کُتِش با نور لیزر که اون موقع تازه اومده بود موقعی که روی تخت مینوشت مینداختن روش و مسخره بازی در می آوردن و میخندیدیم و در کلاس هندسه حسابی بهمون خوش میگذشت
بعد از چهار پنج ماه اینقدر سر به سرش گذاشتن که از کلاس ما رفت و یکی دیگه اومد جاش
چند بار بچه ها گچ های پای تخته رو ریختن روی صندلیش و وقتی روش مینشست و بلند میشد منظره ی به غایت خنده داری میدیدم و همه میگفتیم شبیه بوزینه های آفریقایی شده که در کونشون رنگ و وارنگه!!:e528:
چند بار هم بچه ها عطر های شابلدوالعظیمی آوردن و پاشیدن روی کُتِش با نور لیزر که اون موقع تازه اومده بود موقعی که روی تخت مینوشت مینداختن روش و مسخره بازی در می آوردن و میخندیدیم و در کلاس هندسه حسابی بهمون خوش میگذشت
بعد از چهار پنج ماه اینقدر سر به سرش گذاشتن که از کلاس ما رفت و یکی دیگه اومد جاش
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد