05-07-2016, 07:30 AM
با درود فرهیختهگان گرامی.
نمیدونم تا به حال همچین موضوعی استارت شده یا نه ولی گفتم جای این تاپیک توی تالار خالیه، کمی در مورد مشروبات الکی حرف بزنیم و از تجربیات همدیگه با خبر شویم.
قبل از هر چیزی بگم من در این نوشتار از ادبیات درستی استفاده نکردم کسانی که دوست ندارند فحش بخونن گذر کنند.
و اما در مورد من.
بنده حدود 14-15 سال پیش عرق خورده بودم، البته اون موقعه کم سن بودم و مسلمان بودم و ترس زیادی داشتم چون میگفتن جزء بزرگترین گناهه و تا 40 روز نباید وارد مسجد شد. با این حال برای کنجکاوی و تجربه خورده بودم.
بعد 15 سال که گذشت دیروز باز هم تجربه کردم، الان فهمیدم اون عرق کشمشی که 15 سال پیش من خوردم آشغال بود و اگر عرقی که من دیروز خوردم آنموقعه میخوردم، تا ابد مشروب خور میماندم. ساغی من هم درپیت بود آن موقعه هیچ لذت خاصی رو هم احساس نکرده بودم.
من با اینکه دو سالی میگذره که بیدین و بیخدا شدم تو این مدت بدنباله مشروب نرفته بودم.
و اما پنجشنبهای که گذشت.
به پسر عموم گفتم میای بریم مشروب بخوریم؟ تا یه حدی میدونه من اعتقادم به دین و خدا قطع شده. و خیلی وقته این مذخرفات را دور ریختم.
گفت برو کسخول!
کسخول چیه دارم جدی حرف میزنم بیا بریم مشروب بخوریم. گفت اوکی ولی نشستی پا بساط شاید من نخورم بستگی داره شرایط چجوری باشه اون موقعه!
ولی ته دلش احساس میکردم هنوز منو باور نداره و فکر میکنه پاش برسه منم جا بزنم.
زنگ زدم به پسر فامیلمون که هم سن و سال خودمون هست و اینکاره هم هست، گفتم فلانی من مشروب میخوام.
گفت من محرم که گذشت توبه کردم، ولی خراب رفاقتم اوکی برات میپرسم.
زنگ زد کنیاک 50 تومن عرق انگور ناز ناز عالی توپه توپ 90 تومن!
چون در مورد کنیاک شنیده بودم ضرر داره گفتم کنیاک که اصلا.
ولی عرق رو گرون میگه مادر جنده چه خبره؟ خوبه خوبش 40-50 تومنه قیمتش. گفت نمیدونم والا اینم دلاله و فعلا اینو سراغ دارم میگه 90، ولی مطمئنم عرق ناب میزاره.
گفتم اوکی بگیر دیگه چکار میشه کرد.
گرفتیم خلاصه و جای همتون واقعا خالی.
حصیر مسافرتی آورد و یکم رفتیم خرید کردیم خیار، و ماست و چیپس و فلاکس چای بردیم. و رفتیم نشستیم تو پارک، دوتا پیک سبک ریخت تا منو بسنجه ظرفیتم در چه حده.
خوردیم بعد به پسر عموم گفت خوار کسه تو هم بخور؟ گفت نه نه من نمیخورم مثل سگ ترسیده بود. با خودم گفتم چند بار دیگه پا بساط بشینیم اینم ردیف میشه.
خلاصه بعدش پسر عموم ترسیده بود گفت اینا دارن مشکوک میزنن، بلند شیم بریم، بعد هی میزد تو کاسه کوزه ما گفت دوتا سرباز دارن میان، من گفتم ب کیرم بیان عادی باش کسی شک نمیکنه، گفت نه نه بریم دیگه.
منم گفتم اوکی بریم بساط رو جمع کردیم رفتیم یه پارک دیگه.
جای عزیزان خالی نشستیم خوردیم هر پیکی که میریخت سنگیترش میکرد. منم کم کم داشتم مست میشدم 3 تا پیک آخر که میخواستیم بخوریم گفت هر پیکی که میخوریم بریم یکم قدم بزنیم، ساغی خیلی حرفه ای بود قبل اینکه مست کنیم از من پرسیده بود تا چه حدی میخوای مست بشی؟ منم گفتم تا یه حدی شاد و شنگول بشم و کار دست خودم و دیگران ندم.
3 تا پیک آخر خیلی سنگین ریخت کلا 10-12 پیک شد رو همدیگه. تا اینکه من دیگه مست شده بودم. ساغی گفت جمع کن بریم دیگه کافیه.
خرت و پرتا رو ریختیم تو ماشین پسر عموم گفت بده من رانندگی کنم تو نمیتونی.
گفتم نه من میشنیم، میخواستم رانندگی رو تو مستی تجربه کنم. دیدم نه واقعا خیلی بحاله کلهام داغ شده بود صدای ضبط رو دادیم بالا ساغی آهنگ رو عوض کرد یه آهنگ شاد گذاشت.
گفت بریم کف شهر اونجا پُر دخترای سکسی و ناز ناز، منم پیجیدم تو یه خیابون شلوغ دیدم دوتا زن 30-35 ناز و خوشگل دارن از خیابون رد میشن منم وسط خیابون ایستادم شیشه رو دادم پایین گفتم ای جان ای جان، اونا هم فکر کنم فهمیدن من اون لحظه مستم یکیشون گفت خفه شو، گفتم درست حرف بزن من خیلی محترمانه حرف میزنم، تو ادب نداری؟ بعد پسر عموم گفت برو برو شلوغ شد. بعدش رفتیم ساغی رو رسوندم خونهاش.
من و پسر عموم هم میخواستیم برگردیم یجا ایستگاه تاکسیا بود جای شلوغ و ترافیک کنار ایستگاه کیوسک پلیس 110 هم بود 4 ردیف ماشین کنار هم دوبله سوبله توقف کرده بودن منم دیدم کنار جدول 3 تا دختر نامبر وان ناز ناز خیلی خوشگل و هیکل سکسی ایستادن منتظر ماشین هستند وسط خیابون ترافیک ایستادم و بوق زدم شیشه را دادم پایین گفتم بیاین سوار شید دیدم اونها هم از خدا خواسته. بعدش تاکسیا شاکی شدن گفتن آقا برو جلو، تاکسیا فکر کردن من میخوام مشتریشون رو بُر بزنم.
گفتم نمیخوام برم میخوای چی بگی؟ دیدم یکیشون ظاهر اراذل اوباش داشت گفت چیکار داری؟ گفتم هیچی میخوام اینارو سوار کنم تو چیکارهای؟ دخترا که دیدن اوضاع اینجوریه ترسیدن دیگه سوار نشدن اما من دست بردار نبودم پیله بودم، بوق میزدم بیاین سوار شین، پسر عموم میگفت برو برو پلیس اومد داری چیکار میکنی، بهش گفتم خفه شو من حتی خود پلیس رو سوار میکنم این راننده تاکسیه کیر منم نیست هیچکی نمیتونه جلو منو بگیره، من که کسی رو نمیخوام اذیت کنم خودشون دوست دارن سوار ماشین بشند. بعدش گفت اوکی برو دیگه.
خلاصه رفتیم از اون محل زدیم تو اتوبان و تو راه هی به پسر عموم غر میزدم میگفتم چرا اینجوری رفتار کردن من که کاری به کار کسی نداشتم اون دخترا میخواستن با ما بیان.
اون لحظه فاز خیلی خوبی داشتم، همه آدمارو به چشم خوب میدیم، عاشق شده بودم به همه انرژی خوبی منتقل میکردم، همه آدمارو دوست میداشتم.
همینطور که گفتم حس من موقعه مستی:
همهی آدمارو به چشم خوب میدیدم به همه احترام میذاشتم، حس خدایی داشتم، عاشق بودم. انرژی فوقالعاده خوب و مثبتی رو به دیگران منتقل میکردم. راستی از بغل دختر و پسر جوان رد شدیم شیشه رو دادم پایین گفتم دوستش داشته باش بغلش کن بوسش کن. اونا هم خندیدن، خلاصه حسی که من داشتم خدا پرستی توش بود، رویای زیبایی بود.
اون موقعه ها که مسلمان بودم تو نماز خوندن و عبادت هیچ حسی نداشتم ولی این مستی منو به فازای خوبی رسوند.
بیخود نیست شعرای قدیمی و خوانندههای قدیمی همه از می پرستی و شراب و اینها حرف میزنند.
خلاصه ببخشید اگر خوب نیود و سرتون رو درد آوردم.
شما هم در این تاپیک از تجربیات و مستی خودتون بگید از اولین باری که مست شدین و حس و حال اون لحظهتون.
نمیدونم تا به حال همچین موضوعی استارت شده یا نه ولی گفتم جای این تاپیک توی تالار خالیه، کمی در مورد مشروبات الکی حرف بزنیم و از تجربیات همدیگه با خبر شویم.
قبل از هر چیزی بگم من در این نوشتار از ادبیات درستی استفاده نکردم کسانی که دوست ندارند فحش بخونن گذر کنند.
و اما در مورد من.
بنده حدود 14-15 سال پیش عرق خورده بودم، البته اون موقعه کم سن بودم و مسلمان بودم و ترس زیادی داشتم چون میگفتن جزء بزرگترین گناهه و تا 40 روز نباید وارد مسجد شد. با این حال برای کنجکاوی و تجربه خورده بودم.
بعد 15 سال که گذشت دیروز باز هم تجربه کردم، الان فهمیدم اون عرق کشمشی که 15 سال پیش من خوردم آشغال بود و اگر عرقی که من دیروز خوردم آنموقعه میخوردم، تا ابد مشروب خور میماندم. ساغی من هم درپیت بود آن موقعه هیچ لذت خاصی رو هم احساس نکرده بودم.
من با اینکه دو سالی میگذره که بیدین و بیخدا شدم تو این مدت بدنباله مشروب نرفته بودم.
و اما پنجشنبهای که گذشت.
به پسر عموم گفتم میای بریم مشروب بخوریم؟ تا یه حدی میدونه من اعتقادم به دین و خدا قطع شده. و خیلی وقته این مذخرفات را دور ریختم.
گفت برو کسخول!
کسخول چیه دارم جدی حرف میزنم بیا بریم مشروب بخوریم. گفت اوکی ولی نشستی پا بساط شاید من نخورم بستگی داره شرایط چجوری باشه اون موقعه!
ولی ته دلش احساس میکردم هنوز منو باور نداره و فکر میکنه پاش برسه منم جا بزنم.
زنگ زدم به پسر فامیلمون که هم سن و سال خودمون هست و اینکاره هم هست، گفتم فلانی من مشروب میخوام.
گفت من محرم که گذشت توبه کردم، ولی خراب رفاقتم اوکی برات میپرسم.
زنگ زد کنیاک 50 تومن عرق انگور ناز ناز عالی توپه توپ 90 تومن!
چون در مورد کنیاک شنیده بودم ضرر داره گفتم کنیاک که اصلا.
ولی عرق رو گرون میگه مادر جنده چه خبره؟ خوبه خوبش 40-50 تومنه قیمتش. گفت نمیدونم والا اینم دلاله و فعلا اینو سراغ دارم میگه 90، ولی مطمئنم عرق ناب میزاره.
گفتم اوکی بگیر دیگه چکار میشه کرد.
گرفتیم خلاصه و جای همتون واقعا خالی.
حصیر مسافرتی آورد و یکم رفتیم خرید کردیم خیار، و ماست و چیپس و فلاکس چای بردیم. و رفتیم نشستیم تو پارک، دوتا پیک سبک ریخت تا منو بسنجه ظرفیتم در چه حده.
خوردیم بعد به پسر عموم گفت خوار کسه تو هم بخور؟ گفت نه نه من نمیخورم مثل سگ ترسیده بود. با خودم گفتم چند بار دیگه پا بساط بشینیم اینم ردیف میشه.
خلاصه بعدش پسر عموم ترسیده بود گفت اینا دارن مشکوک میزنن، بلند شیم بریم، بعد هی میزد تو کاسه کوزه ما گفت دوتا سرباز دارن میان، من گفتم ب کیرم بیان عادی باش کسی شک نمیکنه، گفت نه نه بریم دیگه.
منم گفتم اوکی بریم بساط رو جمع کردیم رفتیم یه پارک دیگه.
جای عزیزان خالی نشستیم خوردیم هر پیکی که میریخت سنگیترش میکرد. منم کم کم داشتم مست میشدم 3 تا پیک آخر که میخواستیم بخوریم گفت هر پیکی که میخوریم بریم یکم قدم بزنیم، ساغی خیلی حرفه ای بود قبل اینکه مست کنیم از من پرسیده بود تا چه حدی میخوای مست بشی؟ منم گفتم تا یه حدی شاد و شنگول بشم و کار دست خودم و دیگران ندم.
3 تا پیک آخر خیلی سنگین ریخت کلا 10-12 پیک شد رو همدیگه. تا اینکه من دیگه مست شده بودم. ساغی گفت جمع کن بریم دیگه کافیه.
خرت و پرتا رو ریختیم تو ماشین پسر عموم گفت بده من رانندگی کنم تو نمیتونی.
گفتم نه من میشنیم، میخواستم رانندگی رو تو مستی تجربه کنم. دیدم نه واقعا خیلی بحاله کلهام داغ شده بود صدای ضبط رو دادیم بالا ساغی آهنگ رو عوض کرد یه آهنگ شاد گذاشت.
گفت بریم کف شهر اونجا پُر دخترای سکسی و ناز ناز، منم پیجیدم تو یه خیابون شلوغ دیدم دوتا زن 30-35 ناز و خوشگل دارن از خیابون رد میشن منم وسط خیابون ایستادم شیشه رو دادم پایین گفتم ای جان ای جان، اونا هم فکر کنم فهمیدن من اون لحظه مستم یکیشون گفت خفه شو، گفتم درست حرف بزن من خیلی محترمانه حرف میزنم، تو ادب نداری؟ بعد پسر عموم گفت برو برو شلوغ شد. بعدش رفتیم ساغی رو رسوندم خونهاش.
من و پسر عموم هم میخواستیم برگردیم یجا ایستگاه تاکسیا بود جای شلوغ و ترافیک کنار ایستگاه کیوسک پلیس 110 هم بود 4 ردیف ماشین کنار هم دوبله سوبله توقف کرده بودن منم دیدم کنار جدول 3 تا دختر نامبر وان ناز ناز خیلی خوشگل و هیکل سکسی ایستادن منتظر ماشین هستند وسط خیابون ترافیک ایستادم و بوق زدم شیشه را دادم پایین گفتم بیاین سوار شید دیدم اونها هم از خدا خواسته. بعدش تاکسیا شاکی شدن گفتن آقا برو جلو، تاکسیا فکر کردن من میخوام مشتریشون رو بُر بزنم.
گفتم نمیخوام برم میخوای چی بگی؟ دیدم یکیشون ظاهر اراذل اوباش داشت گفت چیکار داری؟ گفتم هیچی میخوام اینارو سوار کنم تو چیکارهای؟ دخترا که دیدن اوضاع اینجوریه ترسیدن دیگه سوار نشدن اما من دست بردار نبودم پیله بودم، بوق میزدم بیاین سوار شین، پسر عموم میگفت برو برو پلیس اومد داری چیکار میکنی، بهش گفتم خفه شو من حتی خود پلیس رو سوار میکنم این راننده تاکسیه کیر منم نیست هیچکی نمیتونه جلو منو بگیره، من که کسی رو نمیخوام اذیت کنم خودشون دوست دارن سوار ماشین بشند. بعدش گفت اوکی برو دیگه.
خلاصه رفتیم از اون محل زدیم تو اتوبان و تو راه هی به پسر عموم غر میزدم میگفتم چرا اینجوری رفتار کردن من که کاری به کار کسی نداشتم اون دخترا میخواستن با ما بیان.
اون لحظه فاز خیلی خوبی داشتم، همه آدمارو به چشم خوب میدیم، عاشق شده بودم به همه انرژی خوبی منتقل میکردم، همه آدمارو دوست میداشتم.
همینطور که گفتم حس من موقعه مستی:
همهی آدمارو به چشم خوب میدیدم به همه احترام میذاشتم، حس خدایی داشتم، عاشق بودم. انرژی فوقالعاده خوب و مثبتی رو به دیگران منتقل میکردم. راستی از بغل دختر و پسر جوان رد شدیم شیشه رو دادم پایین گفتم دوستش داشته باش بغلش کن بوسش کن. اونا هم خندیدن، خلاصه حسی که من داشتم خدا پرستی توش بود، رویای زیبایی بود.
اون موقعه ها که مسلمان بودم تو نماز خوندن و عبادت هیچ حسی نداشتم ولی این مستی منو به فازای خوبی رسوند.
بیخود نیست شعرای قدیمی و خوانندههای قدیمی همه از می پرستی و شراب و اینها حرف میزنند.
خلاصه ببخشید اگر خوب نیود و سرتون رو درد آوردم.
شما هم در این تاپیک از تجربیات و مستی خودتون بگید از اولین باری که مست شدین و حس و حال اون لحظهتون.