09-24-2012, 09:51 PM
یه خاطره دیگه یادم اومد...یه معلم ادبیات داشتیم همیشه خیلی ژست میگرفت...یه بار اومده بود تکالیف رو چک کنه که انجام دادیم یا نه...یکی از بچه ها که خیلی شیطون بود گفت میخواین یه کار با حال کنم...گفتیم چی، گفت نگاه کنین...معلم ادبیات اومد ردیف آخر و پشتش به ما بود داشت تکالیف ردیف کناری رو نگاه میکرد....این دیوونه یه دفعه انگشتشو دقیقا برد بین پاهای آقای معلم ادبیات یعنی خیلی جرات داشت....حساب کنید اگه معلم یه میلی متر تکون میخورد میفهمید انگشت مبارک ایشون بین پاهاشون هست