Ouroboros نوشته: ادعای بیسند و غیرقابل اثبات = فاقد ارزش مطرح کردن.
شواهد نشان میدهند آگاهی پیرامون حقوق زنان به مراتب بیشتر از همان مردان است، و اینکه ۹۸٪ معتادان را مردان تشکیل میدهند، یا هفت برابر قربانیان خودکشی در ایران مردان هستند اما هیچکس دربارهی آن صحبت نمیکند و هیچ «فعال حقوق مردی» نداریم و هیچ «کمپین یک میلیون امضا برای پایان دادن به خدمت سربازی» به راه نیافتاده و هیچکس از میلیونها پسربچهی نوزادی که آلت تناسلیشان مثله میشود سخنی نگفته و نمیگوید خلاف ادعای شما را اثبات میکند.
خوب باز هم به تراوشات ذهنی خود بیشتر از انچه که در واقعیت اتفاق می افتد اهمیت میدهید
98%مردان معتادند-به زندان می افتند-امار دزدی و قتلشان بیشتر است و از اینگونه موارد نشان ار بیچارگی مردان نیست که باید دید کسی که بیشتر در جامعه ازادی عمل دارد بیشترین رفلکس را به محیط نشان میدهد.
بگذریم از اینکه یک جامعه ی فاسد و سیستم نا کارامد و تخریب کننده باعث میشود به جای اینکه افرادی مثبت بسازد -معتاد و دزد و قاتل تحویل جامعه میدهد.اما انچه که این 98% در صد را توجیه میکند آزادی عمل مردان و منفعل بودن زنان را اثبات میکند.این یعنی زنان برای تخلفات و جرایم هم نه شهامت کافی و نه آزادی بیشتری ندارند.
Ouroboros نوشته: اما فرض محال که بپذیریم آگاهی جامعه دربارهی حقوق و مسائل «مردان» بیشتر از همانش دربارهی زنان است، خُب که چه؟ چرا باید جبهه بگیرید، مگر آنکه باور داشته باشید طرح مسائل و مشکلات مردان به نحوی در تضاد با طرح مسائل و مشکلات زنان است؟ آیا مسئله به راستی همین نیست؟ نقش ممتاز قربانی با تمام امتیازات و امکاناتی و احتمالاتی که با خود به همراه میآورد؟ آگاهی زنان چه ربطی یا تضادی با آگاهی مردان دارد؟ اینرا خندهآور نمییابید که علنا زیر علم برابری خودآگاهی جنسیتی زنان را مهمتر از همان مردان دانستهاید؟
خیر اتفاقا برخلاف تصور شما ,اگاهی دادن همزمان مردان و زنان را موثر میدانم.چرا که اگر مردان به حقوق خود واقف نشوند و یک سویه این پروسه ی اگاه سازی پیش رود نتیجه ای در بر نخوهد داشت.
شمشیرتان را چند لحظه ای غلاف کنید.
سخنان شما را در این چند وقت به صورت عملی هم دنبال و بررسی کردم :e106: مقاومت انقدر که از طرف مردان وجود داشت را زنان نداشتند.نه به خاطر اینکه به حقوق خود واقف نبودند و اسیر مردانگی های تعریفی جامعه باشند بلکه بسیاری از مواردی را که شما از ان به عنوان ظلم یاد میکنید را یک امتیاز میدیدند و حاضر به ترک نقش خود نبودند و نیستند.نتیجه اینکه ان قسمت هایی که به نفعشان بود را میپذیرفتند و مابقی را که سلطه ی مردانه شان را نشانه میگرفت قبول نمیکردند.
در نهایت اینکه اسیب این تئوری ها و پدافند ها به ضرر یک زن اسیر در جامعه ی سنتی میشد و اینطور پنداشته میشود که مرد علاوه بر نقش هایی که جامعه به اومحول کرده از امتیازاتی بر خوردار است که زنان ان را تحویل نمیدهند.
بله:زن بیچاره که از بیچارگی خود هم آگاهی کافی ندارد و حتی بر بیچارگی خود اصرار هم دارد کم زیر سلطه ی جامعه ی مردانه بود که بعد از یک پروسه ی اگاه سازی و پدافندی باید بیشتر زیر دست مردان دست و پا بزند.
زنان خفته و مردان بیدار!!