نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قبولی در رشته انسانی
#1

برای قبولیرشته الاهیات چه رشته ای باید بخونم ایا حتما رشته دانشگاهی انسانی و داشتن دیپلم انسانی اینجا میوونا به من کمک کنه؟ برای مشاوره های اینجا در ایدانیتو کمک کردم ولی ایا سوالات اینچنینی به من کمک میکنه
پاسخ
#2

دوست گرامی اگر آرزوی مسافرکش شدن دارید یک پراید و گواهینامه کافی‌ست نیازی به دانشگاه رفتن ندارید   E05a
برای مطالعه تاریخ و فلسفه و الهیات و ادبیات یک کارت کتابخانه یا کانکشن قدرتمند اینترنت کافی‌ست، شما بهتر است بروید در رشته‌هایی که بازار کار می‌توانند داشته باشند و به توانمندسازی شما در بازار کار و چهان مدرن منجر می‌شوند تحصیل بکنید. فعلا برنامه‌نویسی بسیار واجب به نظر می‌رسد و میزان ناتوانی ِ کسی که برنامه‌نویسی بلد نیست در جهان فعلی به اندازه‌ی میزان ناتوانی انسان ناتوان از خواندن و نوشتن در نیم قرن پیش است. بروید برنامه نویسی یاد بگیرد یکی از این بازیهای آندروید بسازید ماهی پنجاه میلیون کسب درآمد کنید با ماهی ده میلیونش بهترین اساتید فلسفه دانشگاهی را بیاورید خانه روزی یک ساعت از شما فیلسوف بسازند!  E109

زنده باد زندگی!
1
1
[-]
  • Amir.Aria, Thanks
پاسخ
#3

(04-07-2020, 03:31 AM)Ouroboros نوشته:  دوست گرامی اگر آرزوی مسافرکش شدن دارید یک پراید و گواهینامه کافی‌ست نیازی به دانشگاه رفتن ندارید   E05a
برای مطالعه تاریخ و فلسفه و الهیات و ادبیات یک کارت کتابخانه یا کانکشن قدرتمند اینترنت کافی‌ست، شما بهتر است بروید در رشته‌هایی که بازار کار می‌توانند داشته باشند و به توانمندسازی شما در بازار کار و چهان مدرن منجر می‌شوند تحصیل بکنید. فعلا برنامه‌نویسی بسیار واجب به نظر می‌رسد و میزان ناتوانی ِ کسی که برنامه‌نویسی بلد نیست در جهان فعلی به اندازه‌ی میزان ناتوانی انسان ناتوان از خواندن و نوشتن در نیم قرن پیش است. بروید برنامه نویسی یاد بگیرد یکی از این بازیهای آندروید بسازید ماهی پنجاه میلیون کسب درآمد کنید با ماهی ده میلیونش بهترین اساتید فلسفه دانشگاهی را بیاورید خانه روزی یک ساعت از شما فیلسوف بسازند!  E109


فلسفه از نان شب هم نیازین تر است. کسیکه افسرده است بهترین مغز را هم داشته باشد کاری از پیش نمیتواند ببرد. کسیکه ولی فلسفه‌ی درست دارد افسرده نخواهد بود و کارها را نیز پیش خواهد برد.

گفتآوردی از نیچه را میخواندم که اینجا آورده بودم چندی پیش:

https://daftarche.com/%D8%AC%D8%B3%D8%AA...0#pid84930


Hat man sein ’warum?’ des lebens, so verträgt man sich fast mit jedem ’wie?’ - Nietzsche

کسیکه "چرا"ی زندگی اش را بدارد, با هرگونه "چگونه"ای نیز کنار خواهد آمد.



و بنیکی, وارونه‌ی این درست نیست. کسیکه چگونگی چیزها را میداند ولی چرایش را نه, در خود وامیماند و انگیزه‌ای برایِ پرداختن به آنها نخواهد داشت.

.Unexpected places give you unexpected returns
[-]
  • Thanks
پاسخ
#4

(04-13-2020, 10:47 PM)Mehrbod نوشته:  فلسفه از نان شب هم نیازین تر است. کسیکه افسرده است بهترین مغز را هم داشته باشد کاری از پیش نمیتواند ببرد. کسیکه ولی فلسفه‌ی درست دارد افسرده نخواهد بود و کارها را نیز پیش خواهد برد.

گفتآوردی از نیچه را میخواندم که اینجا آورده بودم چندی پیش:

https://daftarche.com/%D8%AC%D8%B3%D8%AA...0#pid84930


Hat man sein ’warum?’ des lebens, so verträgt man sich fast mit jedem ’wie?’ - Nietzsche

کسیکه "چرا"ی زندگی اش را بدارد, با هرگونه "چگونه"ای نیز کنار خواهد آمد.

من هر چی دوست و آشناهامو می بینم اونایی که اصلا به فلسفه و اینا فکر نمی کنن خوشحالتر بنظر میان ;)
زندگی عادیشونو دارن، شغلی دارن، خونه و ماشین می خرن، ازدواج می کنن، بچه دار می شن و بیخودی فکر نمی کنن قراره کاری بیشتر از این انجام بدن... اتفاقا زندگی خوبیه، نیست!؟ 
ولی واقعا مگه زندگی چرایی داره؟ ما فقط سعی می کنیم «چرا» به زندگیمون قالب کنیم، چون چاره ای نداریم و می خوایم یه کم زندگی مون قابل تحمل بشه. وگرنه کسی برای زندگی فکر و برنامه ریزی نکرده، انتخابش نکرده، و هدفی پشتش نیست که بگیم «چرا»ی زندگیمون هست. کاملا بی معنی و بی هدفه، هرچند شاید خود این بی معنی و بی هدف بودن گاهی وقتها جذاب باشه.

[-]
  • Thanks
پاسخ
#5

فلسفه یک ابزار اندیشیک است, مانند هر ابزار دیگری اگر کار با آن را ندانید به شما آسیب میزند. ازهمینرو نیز میگویند خطرناکترین چیز کم‌دانی‌ست, نه نا‌نادانی و نه بیش‌دانی, بساکه کم‌دانی.

آگاهی رویهمرفته یک چیز خطرناک است, ازینرو نیز روند خودفریبی در آدمی فرگشته زیرا از دید فرگشتین گاهی بهتر بوده خودآگاه جاندار در تاریکی بماند. پس آگاهی, بگونه‌ای‌, همان سیب ممنوعه است و میتواند هم به شما اندوه فراوان بدهد, هم شادی فراوان. و مانند چیزهای دیگر اینکه بیشتر آسیب بزند آسانتر است تا دیگر. گیر پیشرفت تکنولوژی نیز به گونه‌ای همین است, پیشرفت اگر یکباره میبود و نمونه‌وار ما میتوانستیم نخست هوش آدمی را بیفزاییم سپس چیزهای دیگر, آنگاه بسی خواستنی نیز میبود, ولی اینگونه نیست.

رسیدن به شادی ش آرامش درونی یک دستیافت است در آدمی, چرا که ما خودآگاهی داریم و نمیتوانیم بمانند دیگر جانداران سر در لاک خودمان زندگی را سپری کنیم, دیر یا زود برای همه‌ی ما, زمانیکه یکی از نزدیکان یا بستگان درمیگذرند, یا زمانیکه به پوچی و بی‌ارزشی پول در برابر بیماری پی میباریم, آنگاه کسی که فلسفه‌ی درست ندارد از درون میشکند. پس این ابزار را نمیتان تنبلانه از سر باز کرد, چرا که این جهان دیر یا زود شما را در تنگناهایی میگذارد که به چیستی و کیستی و هستی همه چیز بیفتید و آنزمان است که میبینید بهتر میبود یک فلسفه‌ای‌ برای زندگییتان میداشتید, چه که در نبود این زیرساخت, هر چه در رو ساخته باشید بمانند خانه‌هایی ساخته از کارت فروخواهد ریخت و چیزی دستتان را نخواهد گرفت. چه بیشمار کسانی که به اوج آنچه دیگران خواستنی‌ترین میپندارند رسیدند و سرانجامشان خودکشی شد.

این یاوه‌ای‌ بیش نیست که "نادانی" به شادی میانجامد. آدم نادان بی‌اندازه راههای فراوانتری برای آسیب زدن به خود دارد, از خورد‌خوراک اش گرفته تا شیوه‌ی زندگی و دوستی و کار و ...
شادی, بویژه شادی پیوسته, چیزیکه به آن در انگلیسی Well-being میگوییم راه اش تنها از خردورزی و فلسفه‌ای درست میگذرد, بویژه در جهان امروز که بی‌اندازه پیچیده, درهمتنیده و نیازمند ذهنی پویا, نونگر و برزیده است.

.Unexpected places give you unexpected returns
[-]
  • Angela, Thanks
پاسخ
#6

(04-27-2020, 11:33 PM)Mehrbod نوشته:  فلسفه یک ابزار اندیشیک است, مانند هر ابزار دیگری اگر کار با آن را ندانید به شما آسیب میزند. ازهمینرو نیز میگویند خطرناکترین چیز کم‌دانی‌ست, نه نا‌نادانی و نه بیش‌دانی, بساکه کم‌دانی.

آگاهی رویهمرفته یک چیز خطرناک است, ازینرو نیز روند خودفریبی در آدمی فرگشته زیرا از دید فرگشتین گاهی بهتر بوده خودآگاه جاندار در تاریکی بماند. پس آگاهی, بگونه‌ای‌, همان سیب ممنوعه است و میتواند هم به شما اندوه فراوان بدهد, هم شادی فراوان. و مانند چیزهای دیگر اینکه بیشتر آسیب بزند آسانتر است تا دیگر. گیر پیشرفت تکنولوژی نیز به گونه‌ای همین است, پیشرفت اگر یکباره میبود و نمونه‌وار ما میتوانستیم نخست هوش آدمی را بیفزاییم سپس چیزهای دیگر, آنگاه بسی خواستنی نیز میبود, ولی اینگونه نیست.

رسیدن به شادی ش آرامش درونی یک دستیافت است در آدمی, چرا که ما خودآگاهی داریم و نمیتوانیم بمانند دیگر جانداران سر در لاک خودمان زندگی را سپری کنیم, دیر یا زود برای همه‌ی ما, زمانیکه یکی از نزدیکان یا بستگان درمیگذرند, یا زمانیکه به پوچی و بی‌ارزشی پول در برابر بیماری پی میباریم, آنگاه کسی که فلسفه‌ی درست ندارد از درون میشکند. پس این ابزار را نمیتان تنبلانه از سر باز کرد, چرا که این جهان دیر یا زود شما را در تنگناهایی میگذارد که به چیستی و کیستی و هستی همه چیز بیفتید و آنزمان است که میبینید بهتر میبود یک فلسفه‌ای‌ برای زندگییتان میداشتید, چه که در نبود این زیرساخت, هر چه در رو ساخته باشید بمانند خانه‌هایی ساخته از کارت فروخواهد ریخت و چیزی دستتان را نخواهد گرفت. چه بیشمار کسانی که به اوج آنچه دیگران خواستنی‌ترین میپندارند رسیدند و سرانجامشان خودکشی شد.

این یاوه‌ای‌ بیش نیست که "نادانی" به شادی میانجامد. آدم نادان بی‌اندازه راههای فراوانتری برای آسیب زدن به خود دارد, از خورد‌خوراک اش گرفته تا شیوه‌ی زندگی و دوستی و کار و ...
شادی, بویژه شادی پیوسته, چیزیکه به آن در انگلیسی Well-being میگوییم راه اش تنها از خردورزی و فلسفه‌ای درست میگذرد, بویژه در جهان امروز که بی‌اندازه پیچیده, درهمتنیده و نیازمند ذهنی پویا, نونگر و برزیده است.
بخدا اگه مردم برای اینکه به خورد و خوراکشون اهمیت بدن یا باشگاه برن به فلسفه نیاز داشته باشن! مردم معمولا بدجوری مراقب خودشونن بدون اینکه لازم باشه به دلیلش فکر کنن، مردم می تونن خودشون رو برای مرگ عزیزانشون با اعتقاد به زندگی بعد از مرگ و تناسخ و گفتن اینکه «[مرحوم] الان حتما جای بهتریه» تسکین بدن... کلا اینهایی که به عنوان کارکرد فلسفه گفتی انگار واسه شون راههای آلترناتیو سریعتر و آسونتر و شاید موثرتری هم وجود داره، در دفاع از اون زندگی عادی هم باید بگم که درسته آدمهای نادانی هستند ولی روش زندگیشون چندان از روی نادانی نیست، زندگی معمولی و کم و بیش سنتی، که هرچند با جامعه ما کاملا سازگار نیست و باعث رضایت کامل نمیشه باز میتونه به زندگی جهت و هدف و کمی آرامش بده، و خب برای در پیش گرفتن این زندگی، مردم فلسفه نخوندن.

البته من تصمیم گرفتم دیگه به شادی اهمیت ندم. اصلا این همه پرداختن به شادی تو فرهنگ ما، انگار نتیجه ش فقط این بوده که یک اضطراب «چرا من به اندازه کافی شاد نیستم؟» به اضطرابهای جورواجور ما اضافه بشه. ولی خب این درسته که اگه فکر کنی زندگیت معنا  و هدفی داره، یا چرایی برای زندگیت پیدا کنی خودبخود احساس رضایت بیشتری داری.
حالا تو بگو چرای زندگیت چیه؟ چی به زندگیت معنا میده؟ واسه کدوم چرا با هر چگونه ای میسازی و برای چه هدفی حاضری به خودت سختی بدی؟ بنظرم بهتر از همه این حرفاست.

پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: