(04-02-2020, 10:26 AM)Thanks نوشته: «مرگ به علاوۀ ده سال حبس» را راجر کوپر نوشت بهعنوان تجربهاش در زندان آیتاللهها و اینکه چطور او را صرفا برای انگلیسی بودن وادار میکردند که اعتراف کند جاسوس است. نویسندهای گفت نگاه شهروند غربی نسبت به ایران با چنین متونی شکل میگیرد. اما نگاه شهروند غربی نسبت به لالاند آریایی-اسلامی و مجموعا خاورمیانه با این متون شکل نمیگیرد.
نگاه شهروند غربی چه اهمیتی برای ما یا کس دیگری دارد؟ مگر اینکه در غرب زندگی بکنید و به این چیزها اهمیت بدهید. سردمداران غربی چنان میکنند که صلاح میدانند و باورهای مردم آن کشورها کوچکترین تاثیری در این تصمیمات ندارد. اکثریت قاطع مردم اروپا و آمریکا مخالف مهاجمت ِ بشر جهانسومی به سرزمینهای خود هستند اما به جای شنیده شدن و نماینده پیدا کردن اتهام نژادپرستی میخورند در خیابان جلیقه سبز فسفری به تن با باتون کتک زده میشوند. اگر تجلی ارادهی عمومی در سیاستهای جاری معیار باشد دموکراسیها به شدت خرافهزده شدهاند چنان برای ایدئولوژی برابریطلبی (از جان و جیب و آینده مردم) فداکاری میکنند که ج.ا هرگز حاضر نیست برای اسلام بکند.
(04-02-2020, 10:26 AM)Thanks نوشته: اما آنهایی که بعدها دلارهای خشک و تانشده گرفتند حرفهای بهمراتب جالبتری زدند. ب.ن، چون سوریه شعبۀ مکدونالد نداشت پس آمریکا در آن اغتشاش ایجاد کرد، وگرنه بشار اسد که یک «لیبلار» واقعی بود.
کجای این سخن اشتباه است که بشار اسد به آرمانهای «لیبرالی» نزدیکتر است از «مخالفان میانهرو» که با میانهروی گردن میزنند؟ مسلمان ِ غیر ایرانی به دلیل مداخلهی غربی جماعت پس از فاجعهی ۵۷ هرگز اجازه پیدا نکرده که دوران ِ باور ِ عمیق به اثربخشی و مفید بودن مذهب در سیاست را شخصا و رأسا تجربه بکند و به ناکارآمدی آن در پدید آوردن یک جامعهی مدرن ِ پیشرفته پی ببرد. این است که هرجا ذرهای آزادی و دموکراسی و انتخابات و اینها برقرار بشود بلادرنگ اسلامگرایان به رأس هرم قدرت سیاسی صعود میکنند. سوریه هم از این قاعده مستثنی نبود و نیست. شما ممکن است مثال تونس را بزنید، ولی سوال این است، آیا سطح و شدت فاجعه در لیبی تلاش و بها دادن برای دست ِ بالا تونس شدن را توجیه میکند؟ جواب ِ آدم عاقل : نه نه نه!
(04-02-2020, 10:26 AM)Thanks نوشته: این حرف را اینجا جدیجدی گفتند و شوخیشوخی در غرب همینها را باور کردند. هنوز میگویند افغانستان با وجود طالبان، لیبی با وجود سرهنگ، سوریه با وجود بشار اسد، عراق با وجود صدام، و کوبا با وجود کاسترو همگی در مسیر ترقی و پیشرفت بودند
«پیشرفت» به سمت چه؟ «ترقی» در کدام جهت؟ پیشرفت و ترقی الفاظ تهی از بار ِ ضمنی که صرفا به حقایق ِ عینی قابل اندازه گیری در فضای سیاست اشاره میکنند نیستند. اینها مفاهیمی هستند از بنیان ِ چپ، و منظور از progress حرکت در جهت عملیاتی کردن واپسین گروه از باورهای پذیرفته شده در کرسیهای جامعه شناسی و مطالعات زنان ِ هاروارد و سوربن است. به روز شدن بر اساس جدیدترین آپدیتهای توهمات ِ پرفسور کالج و انتلکشوال اونیوغسیته از توان آدمهای سالم و عادی خود مغرب زمین هم خارج است چه برسد جوامع در گل ماندهی جهان سومی با آن کیفیت نازل آدمها و چیزها. چرا اصلا باید از آن پیروی بشود؟ که شما ما را تائید بکنید و بهبه چهچه بکنید؟ اینهم که آخر اتفاق نمیافتد و حتی جاستین ترودو هم اتهام نژادپرستی و زنستیزی و ... میخورد. پس چه؟ دستاوردهای عینی این سیاستها؟ : تبدیل انگلستان از ابرقدرتی که جهان را کنترل میکرد به کشوری ناتوان و درمانده که نمیتواند در قلب لندن از کودکان و شهروندان خود در مقابل مهاجمان ِ مستعمرات سابق دفاع بکند! اگر این «پیشرفتها» با انگلستان و فرانسه و اسپانیا و ... که جهانگشا و «مستکبر» و نیرومند بودند چنین کردند قرار است با ما چه بکنند؟
پس اگر پیشرفت و ترقی را لحظهای کنار بگذاریم و بجای آن داشتن آب قابل شرب و لحظهای از امنیت و غذای قابل خوردن را معیار برتری نظام ِ قبلی به شرایط فعلی(که نمیتوان حتی به آن لقب نظام داد)تلقی بکنیم، بله، آنها که لیست کردید جملگی برتر و بهتر هستند و بودند و خواهند بود.
بدبختی بزرگتر این ایرادات بنیاسرائیلی شما: حتی با معیاری چپکی شما هم لیبی قذافی بهتر از این لیبی جدید بود. یا شاید من اشتباه میکنم و از جدیدترین توافقات چپ ِ نوین بیخبر هستم و در این چند وقته بردهداری داشتن بهتر از بردهداری نداشتن شده!
نقل قول:حکومت تا دیروز برای مقاصدش یدالله قصاب و فتحالله پهلوون مکتبگریخته جمعآوری میکرد و امروز مهرداد سپندارمذگان و کیکاووس کوروشیان را با مدرک دکترا به خارجه میفرستد تا خونها را بشوید و چهرهای بزکشده از حکومت برای جهان بسازد. با ژستی صلحطلبانه مداخلههای اِمریکا (به کسر الف) را «امپریالیسم» میداند و با ژستی دیگر همان رفتار را اگر از سوی پوتین و اسد و خامنهای سر بزند «محور مقاومت» میخواند و توجیهپذیر.
چندان جای تعجب نیست اگر پسفردا نایاک همین خبر را برود در شبکهای خارجی بهعنوان سند «آرامش در ایران» ثبت کند. ماها که در لالالند آنها زندگی نمیکنیم و از نشیمنگاههای شکلاتیشان بهخوبی خبرداریم. ولی ما حکومت نیستیم که برای غسل تعمید اعمالمان پیش چشم جهانیان بتوانیم همان دلارهای تانشده و خشک را به این حاجآقا دکتر مهندسها بدهیم تا بازوی رسانهای ما در غرب باشند. در چشم شهروند غربی ما همان عمال سرمایهداری و جنگطلبان اغتشاشگر هستیم که صبح با بلیط خریداریشده از سوی استیکبار میآییم آشوب درست میکنیم و شب هم با هواپیما برمیگردیم.
اینها درست است اما اشتباه استراتژیک نظام «جمهوری» اسلامیست که گمان میکند تظاهر نفرتانگیز و درونتهی و نخنمای آن در آویزان شدن از «مردم» میتواند کوچکترین کمکی به آینده آن بکند، چه در ایران، چه در غرب. این انتخابات اخیر احتمالا به آنها یاد بدهد که مردم چه باشند چه نباشند شما تا وقتی تفنگ و فشنگ و آمادگی برای قتل عام دستکم یک میلیون نفر وسط خیابان را داشته باشید هیچکس بجز گروهی با تفنگ و فشنگ و آمادگی برای اعمال خشونت حتی بیشتر خطری برای شما نیستند و موجودیت بیخطر کمکی هم نمیتواند بکند زیرا قدرت لفظی برای توصیف همین تواناییهاست. حکومت سالم بجای این نمایشهای دلبهم زن و نفرتانگیز در خارج و داخل برای اثبات محبوبیت، کار ِ درست ضروری را انجام میدهد بیهیچ نگاهی به بازخورد اجتماعی آن.
برای آنکه یک انسان بتواند به نحوی مسئولانه و مفید در یک جامعهی مدرن رأی بدهد باید آگاهی ِ بسنده از تاریخ، سیاست، اقتصاد، علوم تجربی و شرایط روز جهان و منطقه داشته باشد. شهروند متوسط ِ یک دموکراسی ثروتمند ِ غربی برای پیدا کردن سوراخ مقعد خودش نیاز به نقشه دارد، ما که کارمان مشخص است.
چپگرا به میزان تخریب ِ باورنکردنی که گلهی انسانی یکجا جمع شده میتواند ایجاد بکند نظاره میکند و نتیجه میگرد منشاء قدرت در جامعه «مردم» هستند. او خبر ندارد که قدرت سازنده با قدرت مخرب دو موجودیت به کلی متفاوت هستند نه نیرویی در طبع یکسان که در جهتی متفاوت به کار رفته. بله گله میریزد و میبرد و میخورد و میسوزاند و مصادره میکند و محاکمه میکند... اما گله نمیتواند بسازد. ج.ا هم گمان میکند «ما مردم را اگر داشته باشیم کارمان ردیف است»، جماعت طرفدار کسیست که گاری ِ سیبفروش محل را چپه میکند و همه میتوانند در شلوغی پیش آمده حمله کرده سیب مفتی به نیش بکشند. کشورسازی حسابی مستلزم برنامهریزی، صبوری، مسئولیتپذیری و بها دادن طولانی مدت برای آسایشی کوتاه است. با سوال کردن از جماعت که «چه میخواهید» کار به جایی نمیرسد. خریت ج.ا هم نشانهی درستی پیشفرض آنها نیست. نمیدانم چرا اشتباه در یکجا میشود گواه درستی در جای دیگر؟
مشکل جمهوری اسلامی سرکوبگر بودن آن، خشن بودن آن، غیردموکراتیک بودن آن، ایدئولوژیک بودن آن و یا «ترقیخواه نبودن» آن نیست، اینها ایرادات ایدئولوژیک آدمهای به شدت جنونپیشه یا به شدت درخودمانده است، گروه اول دستشان از جیب مردم کوتاه است و میخواهند باند طبهکاران خودی جایگزین باند طبهکاران فعلی بشود، گروه دوم در ذهنشان زندانی هستند و واقعیات عینی جهان سیاست را درک نمیکنند. مشکل جمهوری اسلامی هیچکدام از اینها نیست. مشکل جمهوری اسلامی، ناکارآمد بودن و فاسد بودن آن است. اینها ممکن است ریشه در آنها داشته باشند ممکن هم هست نداشته باشند. به احتمال زیاد ندارند، چون جاهای دیگر هم که آن شبهمشکلات گروه اول نیست این مشکلات حقیقی گروه دوم وجود دارد. حالا شما تا صبح مرثیه سر بدهید که دوبی ترقیخواه نیست، دموکراتیک نیست، سکولار نیست، فمینیست نیست، همجنسگراپذیر نیست... آدم عاقل اگر حق انتخاب داشته باشد ده ثانیه هم برای بله گفتن به پرسش «دوست داری ایران مثل دوبی بشود»؟ نمیاندیشد.