Russell نوشته: من هم منظورم این بود که انتخاب مصنوعی و شیوهیِ گزینش زن و مرد و
آداب آن هم بسیار در شکلگیری ترکیب ژنتیکی امروز بسیار مهم بوده و
چه بسا این بخش آن از انتخاب طبیعی که بشیوههایِ مختلف در جریان
بوده مهمتر باشد. ما قدرت انتخاب مصنوعی انسان را در حیوانات مختلفی که
درست کرده میتوانیم بخوبی ببینیم ولی معمولا توجه نمیشود که این
انتخاب را انسان بر خودش هم اعمال میکرده.
درسته, در کشاورزی به این همان پیوند زدن میگویند, ژن بهمان سیب را دستی میگزینند و با درخت دیگر پیوند میزنند, چون آنرا سودمندتر میابند.
در گفتمان تکنولوژی, یا در اینجا مدرنگرایی نیز همین است. ما یک نیروی برتر و پرزور داریم که همان "فرهنگ" میباشد.
در فرهنگ مدرنگرایی نیز سخن شما پربیراه نیست که ژنهایی بیشتر از همه پاداش دارند میگیرند که از همه بی بند و بارتر و بیاخلاقتر میباشند, که این بیاخلاقی و "آسانگیری" در سیستم تکنولوژیک و در جهان مدرن همان "open-mindedness" نامیده میشود.
به دیگر زبان, سیستم همان آسانگیری, چندفرهنگگرایی (multiculturalism) و رویهمرفته ارزشهایی را میپسندد که کس
با هر چه به
او دیکته میشود بسیار نرمخویانه و بیآزارانه کنار آمده و دم برنیاورد, چرا که او روشنفکر, open-minded و چندفرهنگگرا خودش را میشناسد;
یا در بدترین چهره اگر هم در برآورد, از راههایِ بسیار نرم, همچون نویسندگی, وبلاگنویسی و بحث در فرومها باشد - برای نمونه, Bill Joy.
بزرگترین دشمن سیستم "خشونت" است و شما کمتر تا هرگز میبینید که سیستم تکنولوژیک خشونت را پذیرفتنی بداند;
امروز بیشتر از هر زمانی شما خشونتهراسی میبینید و این درست بوارونهی ِ فرهنگ سنتی است. برای نمونه در فرهنگ
سنتی ایران ما قهرمانهایِ برجستهای داریم همچون کاوهیِ آهنگر, که اینها در جاییکه شرایط را تحمل ناشدنی
یافتهاند بجای نویسندگی, آستین بالا زده و از راه خشونت راه را برای دگرگونی و انقلاب همواره نمودهاند; درست
وارونه همان که جای دیگره اشاره نمودید, آنچه سیستم تکنولوژیک میپسندد: انقلابهای نارنجی و سبز و مخملین.
Russell نوشته: من گمان میکنم که شرافت با هر سیستم بردهداری در تضاد است، از جمله با بردهداری
تکنولوژیک چرا انسان شریف حاضر نیست برای حفظ جان خود و اندکی خوشنودی
و لذت بیشتر تن به بردگی دهد. اینجا حتی لازم نیست فرد خود را در راستای مچیزی بیش
از خودش ببیند و یک ایگوئیست هم با کله شقی خود میتواند در سیستم بردهداری خلل ایجاد کند،
البته خب کله شقی فردی کار مثبتی انجام نمیدهد ولی در اینجا منفی هم نیست.
من گمان میکنم همین مخالفت آخوندها با رادیو تلوزیون و ماهواره و ضبط و اینترنت و... که
مایه خندهیِ ترقیخواهان است جای تامل دارد. اکنون که ما به اعتیاد به گوشی و توئیتر
رسیدهایم علم مدرن احتمالا کشفیات جدیدی خواهد داشت. ولی تا آن زمان ما میتوانیم
از آخوند هم یاد بگیریم.
تا اندازهای درست است, ولی در روانشناسی آدمی ما نباید ایدهآلهایِ خودمان را فرافکنی نماییم. من با تفسیر
کازینسکی بسیار همراهترم که میگوید بیشتر آدمهای امروز همواره راه آسان و هموار را میروند. اینکه چرا اینگونه
شده شاید به سخن بالا برگردد, که از آغاز تمدن, زمختانه بگوییم از نزدیک ده هزار سال پیش به اینسو
ژنهایی برتری داده شدهاند که از همه رامتر, نرمخوتر و اجتماعیتر بوده باشند. در این انگاشت روشنه این تنها یک
گزینش زمخت بوده و چند هزار سال نیز زمانی نیست که همچو ویژگی برجستهای بخواهد در همهیِ ژنها خودش را نهادینه ساخته باشد.
هر آینه, اینکه فرایند چه بوده بیشتر سرگرمکننده است, ولی آنچه در عمل به کار میاید این است که ببینیم آدم میانهیِ
امروز بیشتر از همه چه جور آدمیست, و این آدم همانجور که بالا آوردیم, بیشتر از همه در تفسیر کازینسکی میگنجد.
Russell نوشته: من با بی نتیجه بودن فعالیت درون سیستمی موافقم. البته پراکندن اندیشه را بسیار
مفید میدانم ولی بنظرم میرسد که با اطلاعرسانی تنها هیچگاه نمیشود در سیستم فعلی
تغییری ایجاد کرد.
یکی متفکر بسیار جالبی که من یافتهام Carl Schmitt است. او اهمیت اریستوکراسی
و اخلاق و دین را در یک جامعه درک میکرد ولی در عین حال بسیار واقعگرا بود،
پیرو مکتب هابز و ماکیاولی و...، بسیار به تغییرات تکنولوژیک حساس بود بطوری که آنرا از
چند فاکتوری مهم در تغییرات سیاسی امروز میدید. من گمان میکنم که اگر راهی برای
تغییر رویکرد مردم نسبت به تکنولوژی و زسیتبوم و... متوقف کردن این روند باشد تنها
با در نظر گرفتن افکار او ممکن خواهد بود. نظرات او جای اندیشه و بحث فراوان دارد.
دربارهیِ دگرگونی سخت و انقلابت, میتوان و میباست به کازینسکی رجوع نمود که در آرماننامهیِ خود بازشکافی نموده
است که چرا برای نمونه برای انقلاب نیازی به این نمیرود که اکثریت مردم همراه باشند. او چند نمونهیِ گویا از انقلابها
میآورد و به این میپردازد که چرا نباید هدف برای نمونه همراهاندن اکثریت مردم باشد, چرا پدید آوردن
یک هستهیِ متمرکز و خردگرا (در معنی لفظی آن) بیشترین کارایی را دارد و تا پا. در این باره و بیشتر
میتوانید به کتاب او رجوع کنید:
http://www.zinelibrary.info/files/Kaczyn...lavery.pdf
پ.ن.
من دربارهیِ Car Schmitt خواهم پژوهست.