05-25-2014, 03:04 PM
مشکل مرد امگا نه کمبود اعتماد بنفس، که ازدیاد آنست!
زنده باد زندگی!
Theodor Herzl نوشته: البته ناتوانی در دختر بازی دلیل موجه برای کشتار نمیشه ، کسی وظیفه نداره با کس دیگه رابطه دسته باشه !
Theodor Herzl نوشته: یا اینهمه بهش فشار میومده ، چرا یه prostitute استخدام نکرده!
نقل قول: مثلا در موضوع تجاوز جنسی و ارتباط با آن با محرومیت، هرچند حجاب نیز به مانند دیگر انواع والایش سکسوالیتهی زن روشی برای محدود کردن دسترسی مرد به کالا و مشروط کردن این دسترسی به آنچه زن و جامعهی زن محور از او نیاز دارد و به همان تعبیر پیشین، بالاتر بردن نرخ است، این پدیده و پدیدههای مشابه آن، توام با فشاری مداوم و مصنوعی به «همه»ی مردان است. به عبارت سادهتر، زنان و فرهنگی که برای بهرهبرداری حداکثری ایشان از خدمات مرد گزینش شده، اجازه گریختن از زیر چرخ دندههای این ماشین را به هیچ مردی نمیدهد، مرد بازنده(مردی که قادر نبوده رابطهی جنسی زنی را خریداری بکند)، بلا انقطاع از بابت این بازندگی شرم داده میشود، تحقیر میشود و جایگاه نازل او در جامعه و آنچه را که دارد از دست میدهد به او یادآوری میکنند.
فقط تشویق نمیتواند برای خودکشی مرد بر بارگاه زنانگی بسنده باشد، توبیخ نیز لازم است. همانقدرکه مرد از منظر طبیعی بیارزش است، از منظر تمدنی ارزشمند و مرتبط و ضروریست و بدون نیروی تولید او اساسا تمدن بشری بیمعنا میبود، در نتیجه همانقدرکه جامعه نمیتواند هدر رفتن رحمی جوان و بارور و ارزشمند را تقبل بکند و زنی را که از برآوردن وظیفهی طبیعی خود ناتوان است در قالب «ترشیده» و «نازا» و ... شرم میدهد، مردی را هم که در برآوردن وظیفهی خود در جهت فراهم آوردن وسایل آرامش و آسایش یک زن ناموفق است در قالب «مرد عزب» و «خواجه» و ... تحقیر میکند.
....
زیرا فارغ از اینکه چقدر زنان در سطح نازلی از زیبایی و کیفیات اخلاقی و ... به سر میبرند(همچون برخی جوامع کنونی برای مثال، که ۴۰٪ زنان با چاقی مفرط دست و پنجه نرم میکنند)، فارغ از اینکه ارزشهای تکهمسری با چه شدتی در جامعه اجرا میشود و فارغ از اینکه چقدر دروغهای زیبا و دلفریب پیرامون «زنان مهربان» و «جنس بهتر» سرهم میکنند همواره ده درصد کف جامعهی مردان به نحوی بیرحمانه غربال میشوند(چنانکه در سرتاسر تاریخ شدهاند)و هرگز در رقابت جنسی موفق به تضمین خدمات جنسی یک زن نمیشوند.
پس تحقیر مداوم و تلاش برای تداوم استخراج منابع از این مردان بدون هیچ خدمت جنسی در مقابل، تلاش برای در بازی نگاه داشتن آنها، تلاش برای با دروغ و دغل بهرهبرداری کردن اقتصادی و غیراقتصادی از ایشان و بستن راههای آلترناتیو برای ارضای جنسی این بازندگان(همچون جنده بازی یا پورن)، نسخهای برای تشدید آخرالزمانی ِ خشونت جنسی خواهد بود. ارتباط مستقیمی هست میان افزایش تولید پورن و کاهش آمار تجاوز جنسی که فمینیستها از شنیدن آن به لرزه میافتند، زیرا در دستگاه علیل فکری ایشان تجاوز جنسی نه عملی از سر فلاکت و محرومیت و حقارت جنسی، که برآمده از «اقتدار» و نمایشیست برای تحقیر زن!
....
اینست که خشونت جنسی در دو مرحله، یکی از بالای ِ بالا(توسط مردان آلفا)، و دیگری از پائین ِ پائین(توسط مردان امگا)، با تشویق زنان هر سو ادامه پیدا میکند.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
Anarchy نوشته: یعنی پذیرفته شدن و دوست داشته شدن توسط یه دختر ...
Dariush نوشته: راستاش نه؛ عجیب نیست آنچنان. همهی ما با آدمهای اینچنینی برخورد داشتهایم و من هتا تصور میکنم نه انگیزهی این خودویرانی، بلکه مرجعِ این شگفتی ِ ما جای دیگریست. آدمهای زیادی این بیرون هستند که در جامعه یک موجودِ کاملا نامرئی و بیارج هستند؛ اما از میانِ هزاران، تنها شاید یکی مثلِ این پسر باشد که تمامِ راههای دیگرِ حفظِ عزتِ نفس برایش یکجا از کار افتاده باشند وگرنه این پوچیِ ناشی از سرخوردگی اجتماعی کموبیش یک دردِ همهگیر است و از نظر من خصیصهی آدمهای زندهی عصر پسامدرنیسم است. جامعه در قالب و شکلِ امروزیناش یک نهادِ کاملا تهی از معنا و اصالت شده و در ذاتِ خودش یک تضادِ عمیق دارد: جامعهی ما یک جامعهی درهمپاشیده شده که از معنای اجتماع تنها ویژگیِ یک جا جمع بودن را دارد و در هر حالتِ دیگری، انسانها هتا درونِ خانهی پر از آدمِ خویش نیز در عمقِ تنهایی زندگی میکنند؛ مشکل ِ این پسر ِ بدبخت همین بود، او نمیتوانست با این وضع کنار بیاید، کاری که میلیونها نفر مثلِ او، شاید به دشواری اما نهایتا به اجباری غریزی انجام میدهند. پس به نظر من منشاءِ این شگفتی نه در نفسِ عملِ او و هتا چراییاش، بلکه احتمالا در شهامتِ اوست؛ به نظر من واکنشِ او اهمیتی ندارد، اینکه او توانسته بر خلافِ خیلِ عظیمِ انسانهایی که همهی ما با شمارِ زیادی از آنها آشنا هستیم، کاری سراسر متفاوت انجام دهد، خیلی مهمتر است، چرا که او توانسته ندایی که همهی ما از شندیدناش واهمه داریم را بلند فریاد بزنیم؛ ببینید در خبرِ زیر این اتفاق چگونه روایت میشود:به طور خلاصه قادر به درک "واقعیت" نبوده؟!
جهان - BBC فارسی - عامل کشتار کالیفرنیا، پسر ۲۲ ساله فیلمساز هالیوود است
میبینید چطور چیزهایی مهم در آن انکار میشود؟ «یک بیمارِ روانی دست به اسلحه برده و شش نفر را به قتل رسانده»؛ این خبریست که در نهایت همهی ما هر دفعه در موردِ یک جنایت میشنویم، و حداکثر چیزی که به گوشِ ما میرسد «انگیزهی مجرم» است! پس از این همهی ما میرویم دنبالِ زندگی روزمرهی خودمان، چون خیالمان راحت شده که عاملِ جنایت در واقع یک چیز غیرطبیعی و نابههنجار است و رسانهها به ما این اطمینان را میدهند که چنین چیزی از ما خیلی دور است؛ اما با خود فکر کنید که این پسر با مردی که از سوی خانوادهی خودش طرد میشود، چنانکه مرگ و زندگیاش تفاوتی برایشان ندارد، هتا یک دوستِ صمیمی هم ندارد، در خانه نیز با خیانت و نهایتا طلاقِ همسرش مواجه میشود، چه وجه تمایزی دارد؟ از این دست آدمها چقدر میشناسید؟ تفاوت اما در این است که این جوان توانست صادقانه خود به ندای ویرانی ِ دروناش پاسخ دهد؛ ندایی که بقیه برای نادیده گرفتناش همیشه یک بهانهای پیدا میکنند و به زندگی ادامه میدهند.
از این منظر، این پسر دوست داشتن را یک چیز خیلی پیچیده فهمیده، چنانکه من شک ندارم در تمامِ تاریخ کسی اینچنین دوست داشته نشده! او نمیتوانسته درک کند که آنهایی که آن بیرون دوست داشته میشدند و او بدانها رشک میورزیده، دوستیشان خیلی ساده، همان دوستیهای سطحیِایست که برای پایان دادن به آن، به تنها چیزی که نیاز است فکر کردن در موردِ تهی بودنِ عمق این دوستیها بوده، کاری که او به شکلی بیمارگونه پیوسته بدان مبادرت میورزیده. یکی از رفقا اینجا قبلا میگفت که دوستی چیزی جز یک رابطهی سودبریِ دوطرفه نیست؛ این آیا صدای ناقوسِ عصر پوچی نیست؟