بازی ، «دروغ» و «عشق»
Alice نوشته: من در جایگاه منتقد شما به جستار «بازی: آموزش» مایلم بدانم، آیا شما پدیدهی عشق و مهروزی به
زنان را به «رسمیت» میشناسید؟ یا اساساً آنرا نوعی انحطاط رفتاری منحصر به مردان نوع بتا میدانید؟
(چون مرد آلفا تحت هیچ شرایطی قادر به ماندن، تعهد و مهرمندی نیست، و این عشق و تعهد تنها در
زمرهی مردان نوع بتا که نقش حامی و پدران سنتی را دارند دیده میشود)
مهرورزی به زنان اگر از موضع قدرت، جایگاه فاعلی و میل درونی باشد آلفاست. اگر از روی ضعف، برای نگاه داشتن زن، یا دسترسی به رابطهی جنسی با او باشد بتاست. اگر بیچشمداشت و بیتوقع باشد و همینطور مهر بورزد به زنان چراکه «موجودات زیبا و پرستیدنی» هستند، امگاست. بازی راهیست برای جلب و برانگیختن اشتیاق متقابل در زنی که او را زیبا و خواستنی یافتهاید، و بدیهیست که اشتیاق و علاقه به رسمیت شناخته میشود. اما ابراز این اشتیاق علاقه باید با روانشناسی زن مطابقت داشته باشد، خارج شدن آن از قاعده، از میان بردن ارزش کلکسیونی آن، افزودن سانتیمانتالیسم اواخواهری به ان، یا استفاده از آن برای سکس ارزش مرد در نظر زن را کم میکند، فارغ از هرچه شما بگویید!
«دوستت دارم» برای لخت کردن دختر بدترین استراتژی ممکن است. «میگیرمت» برای نگاه داشتن زن هیچ خوب نیست زیرا تنها با شما مانده تا تعهدتان را استخراج بکند، پول خرج کردن پای دختر اشتباه است زیرا شما را دست بالا فراهمکنندهی خوبی جا میزند که بدرد شوهر میخورد و «بهتر است فعلا به او سکس ندهم میپرد». و ... تحریف وقیح دیو چهرهگان فمینیست و سگان نر دست آموز ایشان است که بازی دروغبافی و مشتی تکنیک خام و دنبال کردن زنان با یک دسته فلشکارت است.. کاریکاتوری که از مرد بازیکن تصویر می شود، مثل:
[ATTACH=CONFIG]3486[/ATTACH]
او برای کس نقش بازی میکند، کتک میخورد، خرج میکند، دلقک بازی در میآورد، کلک میزند و مهمتر از همه، دائم دروغ میگوید. دروغ اما، بازی مرد بتاست. ما هدفمان تغییر دینامیک به نحویست که دیگر نیازی به اثبات خودمان از طریق دروغ نداشته باشیم. مرد بتا مینشیند پیرامون بخشیدن تعهد خود به شما(زیرا ارزشمندترین داشتهی مرد است)، داشتههای خود(زیرا او شیء اقتصادی و میانگین همهی دارایی خود است)و جایگاهی که ممکن است داشته باشد دروغپردازی میکند تا خود را «بتا»ی بهتری بنمایاند، بتایی که رفتگر است اما خود را دندانپزشک جا میزند تنها دربارهی سطح بتا بودن خود دروغ گفته، نه اصل آن. هدف ما تغییر دینامیک به نحویست که دختر بکوشد خود را به شما اثبات بکند و چک کردن میزان تطابق شما با آن ۵۸۹ معیار ذهنی که برای مرد ایدهآل خیالی تصویر کرده را فراموش بکند، نه آنکه خود را مطابقتر با آن لیست کذایی بنماییم.
بازی را اخیرا تئوریسینهای آن به درونی و بیرونی تقسیم کردهاند، یعنی همانطورکه ما به «نمایش» خودباوری و اعتماد بنفس که از جذابترین ویژگیهای مرد برای زن است در قالب زبان بدن و حاضرجوابی و رفتار تکیه میکنیم بلکه بازیآموز را تشویق میکنیم به راستی کارهایی بکند که اعتماد بنفس او را تقویت میکنند، از ورزش کردن گرفته تا تکانی به زندگی یکنواخت خود دادن. ما اگر پیشنهاد میکنیم که مرد خود را خطرپذیر و ریسک پذیر و ماجراجو جلوه بدهد، همزمان به او میگوییم بدون میزان اندکی تجربه در انجام اعمال به راستی هیجان انگیز و زندگی کردن در جهان واقعی، نمیتوانید به طرز باورپذیری پیرامون آن دروغبافی بکنید و ... پس بازی، ۹۰٪ خودکاوی و خودسازیست، ۹٪ زن شناسی و ۱٪ تکنیک.
با اینهمه برای من قابل درک است که زنان، هر قدر هم که به حقیقت بازی پی ببرند، باز پذیرفتن آن برایشان ممکن نیست زیرا هستهی بنیادین شخصیت شما در خاص بودنتان نهفته است(بعدا در اینباره خواهم نوشت)، یعنی دوست دارید همه چیز رابطه، و جایگاه شما در زندگی آن مرد، جبران ناشدنی و جایگزینناپذیر و بیبدیل باشد، همهی تجربیات شما ارجینال و «خودانگیخته» و منحصربفرد باشد، خواندن نسخههای از قبل آماده و اجرای یک ورژن شخصی شده از آنها، اینکه کسی بگوید راز دل زنان را هک کرده و ... برایتان چنان ناگوار است که حتی وقتی من به معشوقهام بگویم «بیا، ببین، این همان تجربهی ناب فقط من و تست که سالها آنرا به خاطر سپردهای و روزها به یاد آن اشک ریختهای. آنرا از این کتاب یاد گرفتهام!» باز هم باورش نمیشود که «بازی کار میکند». خاص بودن، اتفاقی بودن و منحصربفرد بودن تجربهی عاطفی برای زن چیزیست که آنرا خواستنی میکند، حتی اگر آن روز من همان روتین را روی پنج دختر دیگر پیاده کردهام.
پس دوست داشتن به خودی خود بتا نیست، ابراز بیرویه و غیر مشروط آن، تصور اینکه کمکی به جایگاه شما در نظر زن میکند، استفاده از آن برای توجیه هرگونه واگذاری قدرت به زن، و باج گرفتن از طریق آن بتاست.