undead_knight نوشته: ?!we are not what we are :))
یعنی حس ها و افکارمون در مورد زندگی اگر به قول انگلیسیا "ارتودوکس" و مطابق این مدل نباشه نتیجه شستشوی مغزیه!؟از کجا میشه اثبات کرد همین ادعای شما نتیجه شستشوی مغزی نیست؟!
من نظرم یک فرق داره،به نظر من این جور مشکلات نتیجه زندگی ای هست که مدرنیته برای ما فراهم کرد،داشتن وقت بیش از اندازه برای تنها بودن:))
من این را برای هموند کمگوی و زیباسخن امان [MENTION=338]Fiona[/MENTION] نوشتم, که گرچه کوتاه و خشک, ولی چکیدهیِ دانش و پژوهش فراوان بود, که
بسته به داوریِ من فراخور ایشان بود (اگر دختر بلوند خنگ بودند میگفتم "زندگی باید کرد" و این چرت و پرتهایِ اندرخور دیگر.)
برای دریافت اینکه جایی شستشوی مغزی شدهایم یا نه هم چندین راه و ابزار است: تاریخ + فرگشت + پژوهش (در دیگر همبودها), ...
ب.ن. دانشِ اینکه یکنواختیِ زندگی کوچکترین هُنایشی در سُهش آرامی و خوشیِ هومندی نباید داشته باشد را از این چند راه گردآوردهایم و پس میتوانیم
با دلاستْواری بگوییم اگر کسی از یکنواختی زندگی خسته و اندوهگین بود, انگیزهها و رانههایِ وی دستکاری شدهاند و این از بایستگیهایِ زینده نیست که زندگی اش یکنواخت نباشد;
هتّا در جایی مانند خورد و خوراک هم یکنواختی خوب نیست, زیرا فرایند گُوارش از هر خوراک تهماندهیِ زهری هم میدهد که اگر گوناگونی به آن ندهیم, مایهیِ انباشتگی اش خواهد بود, اگرنه این هم گرفتاری نداشت:
خوراک فرگشتیک
پارسیگر