٭٭٭
https://www.facebook.com/groups/10564769...ment_reply
وحید رنجبر نوشته: از دوستان سرهگرای عزیز خواهش میکنم به این چند پرسش من پاسخ دهند.
1) منظور از فارسی سره دقیقاً فارسی چه دورانی است؟ فارسی سدههای هفتم و هشتم، یعنی؛ زبان سعدی و مولانا و حافظ؟ فارسی قرن سوم و چهارم، یعنی؛ زبان فردوسی و بوعلی و ابوسعید؟ فارسی میانه، یعنی؛ زبان ساسانیان و کتابهایی مانند بندهش و دینکرد و ...؟ فارسی باستان، یعنی؛ زبان کورش و داریوش؟
2) یک وامواژه باید چه ویژگیهایی داشتهباشد و یا چند سال از ورود آن به زبان گذشتهباشد که بتوان آن را واژهای خودی دانست؟
3) هر کدام از واژههای زیر آیا فارسی هستند؟ اگر فارسی هستند چرا؟ و اگر فارسی نیستند، چرا؟ و چه همترازهایی برایشان پیشنهاد میکنید؟
الف) میترا: mītra واژهای مادی است، در فارسی باستان به صورت mīça (میسه)است. تقریباً 2500 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ب) پنج: از پارتی وارد فارسی میانه شدهاست. تقریباً 1500 سال پیش. با بسامد بسیار زیاد.
ج) آغاز: از سغدی وارد فارسی میانه شدهاست. تقریباً 1500 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
د) تومان: از مغولی وارد فارسی شدهاست. تقریباً 700 سال پیش. با بسامد بسیار زیاد.
ه) تلویزیون: از فرانسوی وارد فارسی شدهاست. تقریباً 70 سال پیش. با بسامد بسیار زیاد.
و) چمدان: واژهی «جامهدان» فارسی به روسی رفته و به صورت «چمدان» به فارسی برگشتهاست. تقریباً 100 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ز) دهقان: واژهی «دهگان» از فارسی به عربی رفته و به صورت «دهقان» به فارسی برگشتهاست. تقریباً 1000 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ح) ناموس: از یونانی به عربی رفته، معرب شده و به فارسی وارد شدهاست. تقریباً 1000 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ط) فرتور: واژهای ساختگی و مندرآوردی از فرقهی آذرکیوان در فرهنگ دساتیر. تقریباً 300 سال پیش. با بسامد بسیار کم.
ی) چاپ: از هندی وارد فارسی شدهاست. تقریباً 300 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ک) دبیر: ریشهی «دب» از dīpī سومری گرفتهشدهاست. تقریباً 2500 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ل) سپهر: از یونانی sphaira به پارتی رفته و سپس وارد فارسی شدهاست. تقریباً 2000 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
م) کتاب: از عربی وارد فارسی شدهاست. تقریباً 1400 سال پیش. با بسامد بسیار زیاد.
زبان ما باید بسوی پارسیک (= پارسیِ نزدیکتر به پهلویک) پیش برود, ولی نیک بخوانید: پیشبرود, نه اینکه پسبرود.
وامواژه نیز چنانکه از نام آن برمیاید واژهای است که نداشتهایم و "وام" گرفتهایم, ولی برای نمونه جاییکه "درود" داشتهایم, "سلام" وامواژه نبوده, بساکه 'زورواژه' بوده یا جاییکه در زبان امان پِگاه و بامداد و بامدادان و ناشتا و گرگومیش داشتهایم, 'شفق' و 'صبح' بمانند, زورواژهیِ زورچپانده بیشتر نبودهاند.
دگرش آواها نیز چیز بدی نیست, ولی نه همیشه. برای نمونه "سفارش" باید همان "سپارش" خوانده شود, زیرا یادآور بنواژهیِ خود "سپردن —> سپار+ش = سپارش" است و کار مغز ما را میآساند. "دهگان" هم از "دهقان" بسیار بهتر است, زیرا پسوند زیبایِ -گان را بازمیزیواند (= revives) و همراستای بازرگان (بازارگان), دوستگان (= معشوقه) و ... باز کار مغز امان را آسانیده و کارایی زبان امان را میافزاید.
"پذیرفتن" را ولی از نو "پدیرفتن" خواندن امروز زیان بیشتری از سود دارد, گرچه اینهم اگر روزی بشود بهرهآور است زیرا یادآور "پدیر" خواهد بود و واژهیِ "پدیره (= against, دربرابر)" و دیگرها را هم بدنبال, بازخواهدزیواند.
پس اینجا ما دو چرخه داریم, چرخهیِ اهورائین (virtuous cycle) و چرخهیِ اهریمنیک (vicious cycle): هر چه واژههایِ پارسی بیشتر به کار روند, بنواژههایِ بیشتر و کهنتر و وندهایِ گوناگونتری زنده خواهند شد و باز در دنباله, واژههایِ پارسی بیشتر و بیشتری به چرخه درون خواهند آمد.
در سوی وارون نیز, هر چه واژهها و کالبُدهایِ تازیکِ بیشتری بکارروند, از ساختار زبان امان دور گشته و کاربرد واژههایِ روزانهای همچون همین "کاربرد" و "کارکرد" هم برای امان سخت میشوند و ناگهان میبینیم بجای رنگینکمان, گفتن "قوس قزح" هم آسانتر میشود و یا اَبـَرواژهیِ زیبایی همچون «شناختشناسی» را کنار مینِهیم و بجای آن میگوییم "معرفتشناسی"!
پارسیگر