Dariush نوشته: سخنان شما در مورد حالت جنگی اگرچه از نظر من همچنان درستیشان را نمیرسانند (در دولتی که مرا به زور به جبهه فرستادهاند و من نه میدانم این جنگ اساس برای چیست و نه سرباز مقابل را تاکنون در تمام عمرم دیدهام) اما خب راه دیگری هم نیست
در جنگ که سربازان و .. همدیگر را میکشند، پیش از بمباران سنگر های
دشمن، نمیآیند دیگر برای آنها دادگاه برپا سازند و یا نخست بروند و
فرمانده ستاد ارتش دشمن را دستگیر کنند و دادگاهی نموده و سپس
بمباران نمایند. کار دادگاه، پیدا کردن پاسخ این پرسش است که آیا کسی
گناهکار و بزهکار هست و بهمان کار بد و نادادمند را انجام داده یا نه
و اگر انجام داده، پادافره او تا چه اندازه است. ولی در جنگ، آشکار
است که آن گروه میخواهد این گروه را از میان ببرد، به بردگی بکشد،
سرزمین هایش را بگیرد، کینه بجوید، و .... و در اینجا هیچ چیز پنهانی
و ندانسته در میان نیست که دادگاهی بخواهیم برگزار کنیم. برای همین هم
جنگ قانون های خودش را دارد وبویژه زمانی که یک سوی جنگ، هیچ
راهی جز مرگ در برابر خود و خویشان و نژاد و کشورش نمی بینید،
نمیتوان از او چشمداشت فرامنش بودن را نیز داشت، چون او دیگر چیزی
ندارد که از دست بدهد و هیچ چیز سیجناک تر از هومنی نیست که چیزی
برای از دست دادن نداشته باشد. مهاد های فرامنشی هم زمانی برای شما
گیرا هستند که چیزی برای از دست دادن داشته باشید، خانواده و کشور و
دوست و دارایی و همسر و فرزند و ... داشته باشید و بخواهید با گسترش
فرامنشی، با همکاری و یاری با دیگرانی هم که چیزی برای از دست دادن
دارند، همبود کم سیج تر و آرامتر داشته باشید. اگر من ببینم که دشمن در
پی نابودی همه مردم کشور و ریختن ما به دریا ست و زن و فرزندم هم کشته
و یا برده خواهند شد، بمب نوترونی هم داشته باشم، بکار میبندم. ولی اگر
بدانم که این دشمن، دارای مهاد های فرامنشی است و پس از چیرگی بر من،
گرچه من کشته نیز شوم، ولی بر فرزند من آمرزش خواهد آورد، دست به چنین
کاری نمیزنم . برای نمونه بزرگان روم دارای قانونی نگفته بودند و آن این بود
که میتوان بر پاد امپراتور برنامه های پنهانی چید و یا به جنگ با او رفت ولی
میدانستند که اگر در گاه نزدیکی شکست، خودشان، خودکشی نمایند، امپراتور
خانواده ی انهارا کشتار نکرده و دارایی های خانوادگی شان را نخواهد گرفت.
اینگونه همواره امید و راهی و چیزی برای از دست دادن برای دشمن بجای
مینهادند که خونریزی و کشتار دامنگیر و گسترده نشود.
در باره ی اسرائیل هم همین است، پنج میلیون آدم در میان چند سد میلیون
عرب و مسلمان گیر کرده اند که که هیچگونه سزامندی زیستی برای یهودیان
باز نمیشناسند و سخن از پاک کردن اسرائیل از روی بومنگار گیتاشناسی
و ریختن یهود به دریا و .. میزنند و سخن شان هم لاف نیست، چون هم محمد
همه یهودیان عربستان را کشتار و تار مار کرد و هم کشورهای عربی بارها به
آن تاختند و هم انیکه هر جا توانستند، زن و بچه و شهروندان سیویل اسرائیل
را کشتند. (زورشان به سرباز نرسید و ورزشکاران را کشتند، اتوبوس بچه ها
را ترکاندند و ... ). برای همین راهی برای سازش با اسرائیل بجای ننهاده اند
و برای همین نمیتوان از اسرائیل هم چشم فرامنش بودن را داشت، ولی با اینهمه
میبینیم که اسرائیل میکوشد که همچنان فرامنش باشد، بیش از نیاز کینه نجوید،
تا زمانی که موشک نزده اند، کاری به انها نداشته باشد، تا زمانی که از ماده های
ساختمانی برای ساختن تونل قاچاق جنگ افزار و .. کژ سود نبرده اند، به انها
بتون و اجر و ماده های ساختمانی برساند و .. اکنون بینگارید که کار، وارونه بود
و زور در دست عرب و مسلمین بود. از روی قانون اسلام، همه ی زن و بچه ی
دشمن را به بردگی و کنیزی برده و گاییده بودند!
برای همین من هتّا بشارالاسد را درمی یابم که بمب شیمیایی برروی زن و بچه سلفیست ها
انداخت، چون از انها هیچ امیدی نیست که در گاه پیروزی، آمرزش و بخشایشی روا دارند
و به وارونه، میبینیم که هر جا میروند سر مردم را تنها به این گناه که از علوی ها هستند،
میبرند، در راه ها، رانندگان کامیون را پیاده میکنند و از روش نماز ! میپرسند و اگر ندانست
سرش را میبرند و ... درست برای همین، اسرائیل هم هتّا خواهان این نیست که بشارالاسد
سرنگون شود، چون دشمن دانا به از نادان دوست! و بهتر از دشمن نادان !
----
مردم هر کشوری پاسخگوی کارهای دولت خود هستند، چه آن دولت و آن فرمانروایان
را به روش مردمسالارانه گزیده باشند و چه نه، چرا که برتافتن یک فرمانروا، برابر
همباز بودن در کارهای اوست. یک دیکتاتور هم بی انیکه بیشینه ی از مردم در پشتش
باشند، و یا او را برتابند، برجای نمی ماند. همچنان که زمانی که شما در برابر میخوارگی،
تازیانه بخورید، نمیآیند بگویند که کدام یاخته ی مغزی شما رای به میخوراگی داد که او را
بگیریم و تازیانه بزنیم، بساکه همه پیکر شما، دردمند میگردد. شما نیز در جایگاه یک
یاخته از همبود در یک کشور، خواه ناخواه در پاسخگویی همباز و در گاه شکست، در
پادافره و درد، همباز هستید، همچنان که در گاه پیروزی هم در بهره وری ها همباز هستید!
پس شما چوب کار خودتان را میخورید که یا پشتیبان فرمانروا بودید، یا او را برتافته
بودید و خاموشی گزیده بودید و یا اینکه اگر با او ناساز بودید، ترسیدید که با او بجنگید
و اکنون دارید بهای این ترس، این همراهی و این پشتیبانی را میپردازید. تازه نه تنها شما،
بساکه زادمان های پسین هم پاسخگویی را بدوش میگیرند، همچنان که آلمانی ها بار تاوان
کارهای پدرانشان را بدوش گرفتند و همچنان که جوانان امروزی در ایران، پیامد های
رای پدرانشان را که ۹۹% به جمهوری اسلامی رآی دادند، را دارند بردوش میکشند .
پس همچنان که هر یک تن، پیامد های کودنی و بدکاری و یا نیکوکاری خود را ناچار باید
برتابد، یک همبود هم در جایگاه یک ارگانیسم زنده، باید تاوان کودنی ها و ایرنگ های
خود را پس بدهد، آنهم بگونه ی توده ای و نه انیکه چون من گویا با فرمانروا همدست
نبودم، پس از من تاوان نگیرید!
•
پارسیگر