دلیل گرایش به مباحثه که آشکار است: غلبه بر دیگر نرها. مباحثه به نظر نمود برتریطلبی و رقابت جنسی میان نرهای متکلم میرسد. توانایی تحقیر و پیروزی بر دیگری در گفتگو، در برابر آلترناتیو(یعنی توانمندی جسمانی)به سود هر دو طرف است. یعنی نرهایی که برتری خود را از طریق مناسک و کنشهای نمادین شده به اثبات میرسانند از منظر فرگشتیک برتری دارند بر نرهایی که تا مرز مرگ یکدیگر را میدرند، افزون بر این نشاندهندهی ِ ویژگی ثانوی مهمتری برای نوع بشر نیز هست، انسان مدرن بیش از قدرت جسمانی به هوش و دانش متکی بوده و مباحث خوبی بودن محک ِ دقیقتری بر این ویژگی مهم محسوب میشود.
امروز هم اگر نیک بنگریم، میبینیم «گفتگوی منطقی» کار ملالآور و بیطرفداریست که همواره بی شمار سینهچاک و هواخواه ِ ظاهری داشته، که چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند..! زیرا کسان از صرف اینهمه انرژی گرانبها و سخت به دست آمده تنها به خاک مالیدن پوزهی خصم و خودنمایی برای شاهدان ِ عینی یا ذهنی از این پیروزی را دنبال میکنند، و اگر کسی به راستی طالب دانش و آگاهی ِ صرف باشد کتابی مطالعه میکند و آنرا برای خودش نگاه میدارد، این اشتیاق به نمایش دانش بسیار بدوی به نظر میرسد.
Mehrbod نوشته: care to elaborate?
با بوجود آمدن میمها فرگشت میمها مهم میشوند نه لزوما حاملهایشان.در مورد گفتگو و سخن و لاس زدن و... هم میشود اینطور دید که میمها مانند ویروس مغز ما را دست کاری کرده باشند که با لذت بردن (بیشتر) از سخن گفتن، میمهای آنها را بگسترانیم حتی اگر به ضرر بقای خودمان باشد.دین یا ایدئولوژی را هم از یک منظر میشود اینطور دید.یعنی با لذت بردن از اذان گفتن و نماز خواندن یا حمله انتحاری و کشتن خود به قیمیت ترساندن بقیه، ارگانیسم بقای میم اسلام را به قیمت مرگ یا ضرر خودش تضمین میکند.
Ouroboros نوشته: دلیل گرایش به مباحثه که آشکار است: غلبه بر دیگر نرها. مباحثه به نظر نمود برتریطلبی و رقابت جنسی میان نرهای متکلم میرسد. توانایی تحقیر و پیروزی بر دیگری در گفتگو، در برابر آلترناتیو(یعنی توانمندی جسمانی)به سود هر دو طرف است. یعنی نرهایی که برتری خود را از طریق مناسک و کنشهای نمادین شده به اثبات میرسانند از منظر فرگشتیک برتری دارند بر نرهایی که تا مرز مرگ یکدیگر را میدرند، افزون بر این نشاندهندهی ِ ویژگی ثانوی مهمتری برای نوع بشر نیز هست، انسان مدرن بیش از قدرت جسمانی به هوش و دانش متکی بوده و مباحث خوبی بودن محک ِ دقیقتری بر این ویژگی مهم محسوب میشود.
امروز هم اگر نیک بنگریم، میبینیم «گفتگوی منطقی» کار ملالآور و بیطرفداریست که همواره بی شمار سینهچاک و هواخواه ِ ظاهری داشته، که چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند..! زیرا کسان از صرف اینهمه انرژی گرانبها و سخت به دست آمده تنها به خاک مالیدن پوزهی خصم و خودنمایی برای شاهدان ِ عینی یا ذهنی از این پیروزی را دنبال میکنند، و اگر کسی به راستی طالب دانش و آگاهی ِ صرف باشد کتابی مطالعه میکند و آنرا برای خودش نگاه میدارد، این اشتیاق به نمایش دانش بسیار بدوی به نظر میرسد.
امیر جان این به نگرم بار دومه این نرینهها را بیش از اندازه فاکتور میکنی، یکی برای همجنسگرایی که گفتی میتوانسته مایهی
تنشزدایی بشه، اکنون هم برای گفتمان کردن که نرینهها با گفتمانیدن یکدیگر بجای جنگ و ستیز فیزیکی به شانس فرازیستاشان میافزودهاند!
در این میان پس این همه همجنسگراهای مادینه چیستند که داریم!؟
یا همین گفتمانیدن، ما دیروز شاید 5 ساعت یک بانو dilak نامی از یک انجمن دیگر برایمان فک میزد و خسته هم نمیشد:
نامردا خواهرم بود....... - صفحه 28
اینها فراگیرتر از آن هستند که بگوییم تنها لغزشهای استنثا باشند.
نگر من هم به امیر گرامی نزدیکتر است ؛ تنها آوند مهادین گفتمان و گرایش به رخ نمودن ِ دانش ، "همآوردی نرها" !
برای همین هم گفتمانهای چالشیک و فرنودین ِ محض ، در میان ِ دختران کمترین خواهانی ندارد !
Alice نوشته: نگر من هم به امیر گرامی نزدیکتر است ؛ تنها آوند مهادین گفتمان و گرایش به رخ نمودن ِ دانش ، "همآوردی نرها" !
برای همین هم گفتمانهای چالشیک و فرنودین ِ محض ، در میان ِ دختران کمترین خواهانی ندارد !
در همین انجمن ما نمونهوار بانوان iranbanoo یا shirin را داریم که بی اندازه هم فرنودانه و پافشارانه میگفتمانند!
در انجمنهای دیگر هم این همه دختر گفتمانگر داریم، در این انجمن هم آن شمار پسر گفتمانگر نداریم و چندتایی بیشتر نیستند.
بیشینگان بیشتر زمانها خاموش هستند و نوشتهها را تنها برای خودشان خوانده و گاه نگری هم در این میان میدهند.
بیرون از اینجا هم به شمار نمیرود، یک دختر بیشتر زمانها نیازی به گفتمان بگوییم در رابطه نمیبیند، چون دست بالا را دارد که همان سکس باشد.
پ.ن.
فراموش نشود که خودت هم در جُستار
ساختارشناسی زبان پارسیک کم با من گفتمان نکردهای آلیس جان!!
Mehrbod نوشته: امیر جان این به نگرم بار دومه این نرینهها را بیش از اندازه فاکتور میکنی، یکی برای همجنسگرایی که گفتی میتوانسته مایهی
تنشزدایی بشه، اکنون هم برای گفتمان کردن که نرینهها با گفتمانیدن یکدیگر بجای جنگ و ستیز فیزیکی به شانس فرازیستاشان میافزودهاند!
در این میان پس این همه همجنسگراهای مادینه چیستند که داریم!؟
یا همین گفتمانیدن، ما دیروز شاید 5 ساعت یک بانو dilak نامی از یک انجمن دیگر برایمان فک میزد و خسته هم نمیشد: نامردا خواهرم بود....... - صفحه 28
اینها فراگیرتر از آن هستند که بگوییم تنها لغزشهای استنثا باشند.
دلیل اینست که امروز نقوش جنسیتی تا اندازهی زیادی کمرنگ شدهاند و بدلیل بازی قدرتی که فمینیسم به راه انداخت بازشناختنی نیستند، در تاریخ زنان جنگاور و مباحث و مخترع و دانشمند و شاعر و .... کم بودهاند چراکه از منظری زیستشناختی زنان به خودی ِ خود بدلیل وابستگی جمعیت به آنها و برخورداری از توانایی بارداری ارزشمند محسوب میشوند، این مرد است که باید ارزشش را از طریق انجام کاری ثانوی اثبات بکند و خود را جهت انتخاب شدن به عنوان همسر مفید جلوه بدهد.
گذشته از این، همهی ما نیز علاقمند به گفتگو نیستیم و شمار مردانی که انتخاب میکنند از این طریق برتری خود را تثبیت بکنند بسیار کوچک است، پس مثال نقض و استثناها در این موارد کارکردی ندارند.
Mehrbod نوشته: در همین انجمن ما نمونهوار بانوان iranbanoo یا shirin را داریم که بی اندازه هم فرنودانه و پافشارانه میگفتمانند!
در انجمنهای دیگر هم این همه دختر گفتمانگر داریم، در این انجمن هم آن شمار پسر گفتمانگر نداریم و چندتایی بیشتر نیستند.
بیشینگان بیشتر زمانها خاموش هستند و نوشتهها را تنها برای خودشان خوانده و گاه نگری هم در این میان میدهند.
بیرون از اینجا هم به شمار نمیرود، یک دختر بیشتر زمانها نیازی به گفتمان بگوییم در رابطه نمیبیند، چون دست بالا را دارد که همان سکس باشد.
پ.ن.
فراموش نشود که خودت هم در جُستار ساختارشناسی زبان پارسیک کم با من گفتمان نکردهای آلیس جان!!
نخست سپاس از برای این جُستار "نامردا خواهرم بود..." بسیار خندیدم
! :)))
دو اینکه گرایش به گفتمان در میان دختران
، به برخ سروران بسیار "کم" دیده میشود
؛
فرجامیابی من فراگیر بود
؛ روشنه که دخترانی هم هستند که به گفتمانهای محض
فرنودین گرایش دارند
!
سه
، گفتمانهای ایرانبانو و شیرین هم "چالشیک و محض فرنودین" نیست
؛ بیشتر پیرامون
جُستارهاییست که همگی با آن سروکار داریم
؛ برای نمونه تاجاییکه من گفتمانهای
شیرین را دنبال میکردم همیشه پیرامون سقط جنین و کاندوم و مسائل جنسی و ... بود
!
تاکنون شده شیرین (برای نمونه) پیرامون ریزترین مسائل کیهانشناسیک و یا ماده و انرژی
و ... ساعتها درگیر گفت و ستیز هماندیشی باشد
؟ :)))
یا نمونهی دیگر همین بانویی که فرمودید dilak از سرنام جُستارتان روشن است که پیرامون
تجاوز جنسی و ... گفتوگو میکردید
!
گرایش به گفتمانهای آناکاویک (تحلیلی) اگر نیک بیاندیشیم
، براستی رنجشآور است
؛
بزبان دیگر مرد میطلبد
! :)))
گفتوگوهای گنیک و ... که بیشتر به سودمندی دوسویهی سخنوران میخورد تا گفتمانهای
چالشیک و فند سخنوری
!
:)))
undead_knight نوشته: نه الان تو بیلوژیستی؟:))))
من هیچ چیز رو بدون پژوهش قبول نمیکنم حتی اگر خود داوکینز بهم بگه:))
البته نظر شخصی خودم اینه که بیشتر یک عامل روانی تا بیولوژیک:)
حالا جدا از اینكه فروید گفته همه ی لذت ها لذت جنسیه:))
ولی من فكرل میكنم چون مركز لذت تو مغز یك جا هست و پیام هایی كه این قسمت پردازش میكنه به صورت ترشح سروتونین جواب داده میشه كه احساس لذت و ایجاد میكنه(مسخرست واقعا!) باید هر نوع لذتی یك ماهیت داشته باشد:))
yasy نوشته: حالا جدا از اینكه فروید گفته همه ی لذت ها لذت جنسیه:))
ولی من فكرل میكنم چون مركز لذت تو مغز یك جا هست و پیام هایی كه این قسمت پردازش میكنه به صورت ترشح سروتونین جواب داده میشه كه احساس لذت و ایجاد میكنه(مسخرست واقعا!) باید هر نوع لذتی یك ماهیت داشته باشد:))
یاسی جان ما درست نمیدانیم هتا چجوری افره (خوشی) و پادافره (درد) کار میکنند، بگوییم اگر یک روبات ساختیم چجوری آنرا را پاداشمند (= داشتن سیستمی
که توانایی افره یا پادافره دادن داشته باشد) کنیم.
تنها نگرهپردازی شده که افره و پادافره که ما بچهرهی خوشیودرد های آنهم گوناگون - خوشی سکس با خوشی خوردن یکی نیست - دریافت میکنیم از آزادسازی
بنمایههای مغزی میایند. نمونه روبات، اگر بخواهیم به روباتامان افره (خوشی) بدهیم، باید بار پردازشیک مغزش را کم کنیم تا سُهش خوشی
خودبهخود آنجا پدید بیاید.
Mehrbod نوشته: اینجا هر دوی "طبیعی" و "فرگشتیگ" یک جورهایی بیعنی میشوند، چون همه چیز هم طبیعیه هم فرگشتیک (:
ولی درباره «گرایش به گفتمان» نگرت را میگیرم و بدید من هم آن تا چند هزار سال یا دست بالای بالای چند ده هزار سال پیش اندازه کارکردی نداشته، نه در فرازیست آدم نه در هتا بهزیوی (رفاه) آدم.
هر آینه یک چیزی این میان میماند، اینکه چجوری مغز نیاگ 5000 سال پیش با ما کمابیش مو نمیزند، ولی ما این اندازه هوشمندانهتر رفتار میکنیم، یک جورهایی
چرا تَوند (potential) مغز این اندازه پیشرفته که ما امروز بسادگی از پس پیچیدهترین چیزها برمیاییم، ولی نیاگ 5000 سال ما نه نیاز داشته نه به کار میگرفته؟
چندتا رهگذر بیشتر نداریم:
1- مغز ما از 5000 سال پیش بسیار بزرگتر و پیشرفتهتر شده (دور از باور).
2- تَوند مغز در راه دیگری گساریده (مصرف) میشده که امروز بیاری فرهنگ جایش را به «گفتمان کردن» و رایانه و ژنتیک و .. داده (باورکردنی تر).
3- ؟
این که میگویی «شایعه» بگوییم پایهی گفتمان کردن بوده پذیرفتنیه، ولی چرا توند پردازشیک مغز این اندازه فراتر بوده که تا امروز کار ما را انجام داده و هتا
برآورد میزنند که یک آدم میتواند تا چند سده هم اگر نمیرد از مغزش بهمین خوبی کار بکشد!؟
و اینکه اگر برگردیم به خوشی گفتمان کردن و سکس، یکجورهایی در هر ریختی «گفتمان کردن» بگوییم
به من و تو خوشی میدهد، ولی اینکه بیشتر فرگشتیکه (فرگشتهی همان سخنچینی نیاگان) یا فرهنگی چندان روشن نیست.
Russell نوشته: دوستان نگاه ممتیکی رو مقداری فراموش کردین.
البته در اینکه مغز انسان تو 10000 سال نمیتونسته اونقدر فرگشت پیدا کنه که بخشهای بکل جدیدی بهش اضافه بشه و تغییر در استفاده جدید از گَجتهای قبلی مغز بوده حرفی نیست.ولی من برام جالب بود که در کتاب جدید Steven Pinker میخوندم الان در این فرض روانشناسی فرگشتی که 10000 سال آخر رو در فرگشت بحساب نمیارند شک هست.مثلا در محاسبه IQ هر چند سال یک ضریب تصحیح میارند که ثابت بمونه.پینکر میگه این خطا نیست بلکه انسانها دارند باهوشتر میشند.
در کل این یه بحثی اساسی هست که در گذشته این nerd ها چطور از خزانه ژنی حذف نشدند تا رسیدند به امروز !!
خب راسل عزیز پیشدستی کرد و مسئله این meme رو پیش کشید و تا حد زیادی کار من رو راحت تر کرد:)
فکر میکنم یکی از منطقی ترین و شاید علمی ترین توضیحات برای اینکه انسان امروزی اینقدر در طی چند هزار سال گذشته تغییر داشته،با ژن توضیح پذیر نیست،چون همونطور که میدونیم ژن ها نسخه ساز های بسیار کندی هستند(کند از لحاظ تغییر و فرگشت نه فرایند نسخه سازی) و با توجه به تغییرات کم مغز نمیشه چندان اونها رو موثر دونست.
در مقابل میم ها(تلفظش بر اساسی که داوکینز بر وزن ژن ساخت هست) سرعت فرشگت بسیار سریع تری دارند و براحتی یک توضیح قابل قبول برای همه تغییرات که ما نسبت به پیشینیانمون داریم فراهم میکنند،در واقع از لحاظ سرعت فرگشت پیدا کردن میم ها در حد هواپیماهای جنگنده و ژن ها مثل لاکپشت هستند:) (تازه فکر میکنم در حق ژن ها لطف کردم!)
اگر بخوام مثال کامپیوتری بزنم، ژن ها مثل دستورات پایه ای هستند که برنامه نویس به کامپیوتر میده،ذهن ما میتونه سیستم عامل(البته همراه سخت افزار یعنی مغز) و میم ها برنامه ها یا حتی ویروس ها در نظر گرفته بشند(با توجه به پیچیدگی متفاوت میم ها)البته محیط کامپیوترها کاملا فرگشتیک نیست ولی دراین مثال ما فرگشت وار عمل میکنیم.
برای اینکه یک اپلیکشن یا ویروس بتونه بخوبی گسترش پیدا کنه نیازی به قدرت پردازش بالا نیست(هرچند پیچیدگی بیشتر توان بیشتری لازم داره)
ذهن ما مثل سیستم عاملی میمونه که تغییرات زیادی نکرده(از لحاظ فرگشتیک)و مثلا بین نسخه های ویندوز جا به جا شده ولی درابتدا از توان پردازشی و کارایی که میتونسته داشته باشه استفاده نشه،با افزایش میم ها در واقع از توان ذهن و مغز استفاده میشه و در نتیجه فرایندهای فرگشتیک ما به میم های خیلی پیچیده میرسیم :)
اشکالاتی که در نتیجه تشبیه های نامناسب پیش میاد رو نادیده بگیرید:)
در نتیجه حتی رفتارهایی که هیچ ویژگی مثبت بیولوژیکی ندارند به راحتی میتونند گسترش پیدا کنند به شرطی که با سیستم عامل سازگار باشند و بتونند بیشتر استفاده یا سواستفاده رو از توان ذهن داشته باشند:)
تقریبا هر میمی رو میشه دارای رفتار فرگشت وار دونست و انقراض! یک میم یا گسترش یا در اقلیت بودنش رو به ESS یا رویکرد پایدار فرگشتیک (هنوز در برگردانش مشکل دارم چون یک جا استراتژی هست و یک جای دیگه استیت) ربط داد.