دفترچه

نسخه‌ی کامل: فرگشتِ مغز (گرایش به گفتمان، کارهای اندیشیک، ..)
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3
Alice نوشته: ...
گرایش به گفتمان‌های آناکاویک (تحلیلی) اگر نیک بیاندیشیم ، براستی رنجش‌آور است ؛
بزبان دیگر مرد می‌طلبد ! :)))
گفت‌وگوهای گنیک و ... که بیشتر به سودمندی دوسویه‌ی سخنوران می‌خورد تا گفتمان‌های
چالشیک و فند سخنوری !
:)))

گفتمان خودت با من بر سر "دستور زبان" (که از شنیدن نام آنهم خسته‌ میشوم) باندازه بسنده آهنج (abstract) و فرنودین است.

این پادنمونه‌ها (زثالهای نقض) بیشتر از آن هستند که بخواهیم همینجور ساده‌انگارانه زنانه مردانه بکنیم، برای نمونه در بازی‌های رایانه‌ای هم پسرها شاید
شمارشان ده برابری باشد، پس چه، در روند فرگشت نرینه‌ها بجای دریدن یکدیگر در بازی‌های رایانه‌ای هم‌آوردی میکرده‌اند از همینرو به فرازیست‌اشان افزوده شده؟ 21

این را میگویند فرجامیابی خام، دست‌ِ‌بالای دستِ‌بالا میتوان تنها یک دسته‌بندی ای کرد که بگوییم مغز مردان در پردازش
پنداره‌های آهنج پیشروتر است و مغز زنان در پردازش پنداره‌های سُهشیک بهتر است و بس، نه اینکه یک رفتار ویژه "گفتمان
کردن / بازی کردن" را بیرون کشیده و همینجور برای خودمان فرنود ببُریم و بدوزیم تا سوراخ‌های داستان پوشیده شود!
undead_knight نوشته: خب راسل عزیز پیشدستی کرد و مسئله این meme رو پیش کشید و تا حد زیادی کار من رو راحت تر کرد:)

...

تقریبا هر میمی رو میشه دارای رفتار فرگشت وار دونست و انقراض! یک میم یا گسترش یا در اقلیت بودنش رو به ESS یا رویکرد پایدار فرگشتیک (هنوز در برگردانش مشکل دارم چون یک جا استراتژی هست و یک جای دیگه استیت) ربط داد.


این تنها داستان را اندکی پیچیده‌‌تر میکند undead جان.

ما سخت‌افزار (مغز) داریم و نرم‌افزار (ذهن). اکنون میگویی در گذشته نیاگان ما نرم‌افزارهای (memes) ناکارآمدی داشته‌اند، از همینرو سخت‌افزارشان بیش
از اندازه فرگشته تا نرم‌افزار ناکارآمد (نابهین، nonoptimal) را اجرا کند، ولی امروز ما نرم‌افزار بهتری یافته‌ایم پس توان پردازشیک نهفته مغز را نیز داریم بکار میبریم؟
Ouroboros نوشته: دلیل گرایش به مباحثه که آشکار است: غلبه بر دیگر نرها. مباحثه به نظر نمود برتری‌طلبی و رقابت جنسی میان نرهای متکلم می‌رسد. توانایی تحقیر و پیروزی بر دیگری در گفتگو، در برابر آلترناتیو(یعنی توانمندی جسمانی)به سود هر دو طرف است. یعنی نرهایی که برتری خود را از طریق مناسک و کنشهای نمادین شده به اثبات می‌رسانند از منظر فرگشتیک برتری دارند بر نرهایی که تا مرز مرگ یکدیگر را می‌درند، افزون بر این نشان‌دهنده‌ی ِ ویژگی ثانوی مهم‌تری برای نوع بشر نیز هست، انسان مدرن بیش از قدرت جسمانی به هوش و دانش متکی بوده و مباحث خوبی بودن محک ِ دقیق‌تری بر این ویژگی مهم محسوب می‌شود.

امروز هم اگر نیک بنگریم، می‌بینیم «گفتگوی منطقی» کار ملال‌آور و بی‌طرفداری‌ست که همواره بی شمار سینه‌چاک و هواخواه ِ ظاهری داشته، که چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند..! زیرا کسان از صرف اینهمه انرژی گران‌بها و سخت به دست آمده تنها به خاک مالیدن پوزه‌ی خصم و خودنمایی برای شاهدان ِ عینی یا ذهنی از این پیروزی را دنبال می‌کنند، و اگر کسی به راستی طالب دانش و آگاهی ِ صرف باشد کتابی مطالعه می‌کند و آنرا برای خودش نگاه می‌دارد، این اشتیاق به نمایش دانش بسیار بدوی به نظر می‌رسد.
hold on :)
چون نگاه بیولوژیکی رو مطرح کردی و این نگاه در نهایت به نگاه ژنی میرسه من چندان توضیحت رو نمیپذیرم:)

اگر گفتگوی چالشی(که گفتگویی برای پیروزی هست)از لحاظ ژنی یک رویکرد پایدار فرگشتیک باشه،حتما باید گسترده باشه و از اون مهمتر(چون گسترده شدن احتمالیش با میم هم قابل توضیح هست) باید حداقل در ابتدا برای بقا و گسترش این ژن دلیل فرگشتیک باشه.
در ضمن باید بین گفتگوی منطقی و گفتگوی چالشی تفاوت گذاشت. به نظر میاد روش های فریب و غیر منطقی از لحاظ فرگشتیک موفق تر باشند(باز هم تاکید میکنم نگاه ژنی هست)چون از متودهای پیش ساخته و ساده تر استفاده میکنند و از اون مهمتر در بعضی موارد حتی موثرتر از منطق هستند.

خب باید همیشه این پرسش رو داشته باشیم،هدف(ناخوداگاه)ژن ها چیه؟اینکه بیشتر بشند. بنابراین اگر رویکرد پیروزی وجود داشته باشه اون رویکرد باید بحث غیرمنطقی باشه!
ولی باز هم باید دقیقتر نگاه کرد،آیا برای بدست آوردن ماده ها و گسترش ژن روش های موثرتری وجود نداره که باعث تضعیف ژن بحث کردن بشه؟:)
البته که وجود داره،کسب ثروت، قدرت و جایگاه اجتماعی و بسیاری چیزهای دیگه وجود دارند که هرچند به مهارت های ارتباطی ربط دارند ولی بحث چالشی لزوما در مقابل نقشه کشیدن و استفاده از روش های دیگه که اصلا چالشی نیستند،یک روش پیروز حساب نمیشه حتی اگر غیر منطقی باشه!

در واقع حتی توانایی سخنرانی و اقناع دیگران هم لزوما همراه بحث نیست،مرزبندی ها در این موارد باید تا حدی دقیق باشه:
من تنها یک نگره‌ی خوب در راستای فرانمود چرایی افزایش هوش را بیاورم.

اینجور نگره‌پردازی شده که هوشمندی امروز ما بیشترین وام خود را از کوشش در راستای فریبگری (manipulation) دیگر آدمیان گرفته است.

فریبگری همان فریفتن دیگران در اندیشیدن به چیزی است که کَس میخواهد.

نخست ما چند پیش‌انگاشت داریم:
A مادینه‌ها (زنان) برای یافتن بهترین نرینه با یکدیگر هم‌آوری دارند.
B نرینه‌ها (مردان) برای یافتن [بهترین] مادینه با یکدیگر هم‌اوردی دارند.

C مادینه‌ها برای فریفتن بهترین نرینه انگیزه‌ دارند (1x).
D نرینه‌ها برای فریفتن [بهترین مادینه‌‌ها انگیزه دارند، ولی با انگیزه‌ی بسیار بیشتری (بگوییم 10x) زیرا همخوابگی‌اشان هزینه‌بردار نیست.

اکنون با این پیش‌انگاشت‌ها بیانگاریم که یک نرینه میخواهد در راستای B و D پیش رفته و با هم‌آوردی با دیگر نرینگان و همچنین گرفتن نگرش مادینگان پیش برود، چه راههایی برای او هست؟
1 برتری فیزیکی
2 برتری هوشیک (intellect)
؟

یکمی که آشکار است، ولی میدانیم که آن اندازه در روند فرگشتِ دستکم آدم امروزین نقش نداشته، زیرا یک نمایانگر خوب در برتری فیزیکی بزرگتر بودن کالبُد
نرینه به مادینه است، نرینه‌هایی که بزرگتر از مادینه هستند از ابزار سرکوب دیگر نرینگان و گاه تجاوز مادینگان بهره‌ گرفته‌اند، ولی در آدمی کالبُدها کمابیش
به یک اندازه می‌گِرایند و میتوانیم هتا پیش رفته و بگوییم روزبه‌روز کمتر نیز میشود، پس اگر روندش را وارونه نگریم در گذشته‌های دور بیشتر بود و روندی کاهشیک پیموده.

دومی ولی بسیار پیچیده‌تر است، یک نرینه چگونه میتواند در هوش خودنمایی و همچنین با دیگر نرینه‌ها هماوردی کند؟

بیانگاریم که نرینه‌ها میخواهند با یکدیگر بر سر یک چیزی گفتمان (بحث) کنند، چگونه میتوانند میان خودشان به این برسند که چه کسی درست گفته؟ همگی نیاز به یک هوتادگر (qualifier) خواهند داشت
تا بتوانند سخن درست از نادرست را بازشناسند و تنها ابزار در دسترس برای اینکار نیز همان «فرنودسار - logic» است. پس همه نرینه‌ها بایستی
سرپوشیده یک پروتکل هنباز که همان فرنودسار باشد را سرپوشیده (implicitly) پیروی کنند تا بتوانند میان خودشان به فرجامیابی در برتری‌دهی یکدیگر برسند.

پس ما یک انگاشت دیگر کردیم:
E برتری را نرینگان/مادینگان در هوش (یا هر چیز دیگری) را تنها خودشان با پذیرش بهترین میان خودشان نشان میدهند: نمونه
در همین اِسپاش مجازی، اگر بیشتر کاربران (پسر) اینجا بپذیرند مهربد باهوشه، پس مهربد در نگر دخترها خواستنی میشود، اگر
بیشتر کاربران اینگونه بنمایند و رفتار کنند که مهربد آنچنان ویژه نیست، پس خواستنی‌‌تر شُدگی‌ای نیز در کار نخواهد بود، اگر
دیگران مهربد را ولی troll یا آزاردهنده ببینند ما یک کَروند (factor) نایی (-) خواهیم داشت و مهربد ناخواستنی‌تر از چیزی که هست نیز دیده میشود.


F نرینگان/مادینگان برای شناسایی بهترین میان خودشان دستکم در آغاز ناچار به پیروی از یک پروتکل یا هوتادگر (qualifier) هستند که همان فرنودسار (logic) است.

اکنون اگر همه راه را درست آمده باشیم، اینجاست که ابزار «فریبگری» درون میشود. فریبگری در اینجا میان نرینه‌ها در دو گُسترا (dimension) پیش میرود (وارونه همین برای مادینگان):
پذیراندن نرینه به دیگر نرینه‌ها که وی بهتر از آنهاست.
فریفتن مادینگان که نرینه براستی بهتر از دیگر نرینه‌ها است.

درباره دومی همه ما ایده‌ی خوبی از چگونگی فرایند داریم، از دروغگویی ساده درباره درآمد و کار و زندگی
گرفته تا دروغ‌های پیچیده‌تر در خود-باهوش‌تر-نمایی و خود-پیروزتر-نمایی و بسیاری فریب‌های همانند دیگر.


درباره یکمی ولی ما گفتیم همه (نرینه و مادینه) به یک هوتادگر پایه‌ای برای پذیرش بهترین میان خودشان می‌نیازند، از اینجا مانندش (simulation) دورنمای فرایند سخت‌تر میشود.

کسی را بیانگارید که در همه گفتمان‌ها همیشه بَـرنده بیرون میاید. وی در اینجا شاید در نگاه یکم "پیروز" به نگر بیاید، ولی همه ما در یک تراز خودآگاه و ناخودآگاه
بخوبی میدانیم که «کسیکه همیشه درست میگوید، به گمان بالا همیشه درست نمیگوید». از دید شخصی بنگریم: اگر مهربد در همه گفتمان‌ها برنده شود
تنها نشان میدهد که دارد دغلکاری (cheat) میکند، ولی اگر بجایش در برخی گفتمان‌ها آشکارا بپذیرد که لغزش کرده، آنگاه به باورپذیری "هوشمندی‌اش" افزوده.

پس رویکردها چنین نمایی دارند:
کس همیشه بکوشد همه گفتمان‌ها را ببرد: رویکرد سُست و بد
کَس بکوشد بیشتر گفتمان‌ها را ببرد: رویکرد سِتَپر (robust)
کَس بکوشد برخی گفتمان‌ها را ببرد (سرمایه‌گذاری یا همان niche): رویکرد بافتاربند (context-dependent)
...

رویکرد یکم را بی اندیشه‌ی چندانی میتوان پذیرفت که براستی سُست و ناکارآمد است، ولی اکنون کس چگونه میتواند بیشتر گفتمان‌ها را ببرد و از
کجا بداند که کدام‌ها را بد نیست ببازد؟ در اینجا خود کس نیاز به یک هوتادگر درونی برای شناسایی کِی و کجایی برد و باخت دارد که باز همان
فرنودسار است. پس هر کس درون خود نیاز به پاسداری از یک سیستم فرنودین در راستای هوتادگری کُنش‌های خود و کُنش‌های دیگران خواهد داشت.



اکنون در فرجامیابی از همه اینها، ما یک شماری جاندار زنده (سیستم) داریم که میان خودشان فرنودسار را پیشاپیش پذیرفته‌اند و اکنون در همآوردی
با یکدیگر میباشند، برای اینکه هم نرینه‌ها بتوانند پیروز باشند هم مادینه‌ها هر دو نیاز به پیشبینی یکدیگر دارند تا بتوانند در چهار راستای A B C D که بالا
گفتیم کامیاب شوند، این نیاز در فرگشت بریخت یک Arms Race در آمده و از آنجاییکه مغز پیچیده‌ترین
ماده‌ی همه جهان هستی است، پس برای پیشبینی و فریبگری دیگر مغز‌ها نیاز به هوش بیشتر و بیشتری خواهد بود و همین نیاز به شتافتن شگرف هوشمندی می‌افزاید.

[عکس: 13.jpg]

تنها نکته در اینجا چرایی افزایش ناگهانی هوشمندی از چند هزار سال پیش استف که اینرا میتوانیم همان هنودِ نارژگینی (nonlinear effect) فرایند بدانیم؛ به هوش
میتواند افزوده شود و افزوده شود بی آنکه دگرسانی آنچنانی به چشم آید، ولی از یک آستانه‌ای فراتر ناگهان جاندار "بسیار باهوشتر" از چیزی است که تا چندی پیش بوده.




پ.ن.
از آنجاییکه گفتیم هرکس درون خودش یک هوتادگر فرنودین دارد، پس برای آنکه فریبگر خوبی باشد به خودفریبی نیز می‌نیازد که اینجا ناسرراست به آن پرداخته‌ایم: کابوس و چرایی آن

Mehrbod نوشته: این را میگویند فرجامیابی خام

سخن ما که از بیخ روشن است مهربُدجان ؛ در یک همبود هومانیک، نبرد جفت‌گیری
و فرایند رسیدن به مادینه همواره مانند جنگل که بزن بزن نیست ، بساکه نبرد بهینه‌تری
هست !
برای نمونه یکی می‌رود باشگاه و پروش اندام و موهای فشن (همان کاکول ماکول‌ها)
تا مادینه را اندربگیرد، دیگری دانشش را رُخ می‌نماید و ادای روشن‌اندیش‌ها را درمیاورد تا
در این هماوردی دیگر نرینه‌ها را تار و مار کند و غیره ... !
روشن است که "گرایش به گفتمان" می‌تواند n تا آوند دیگر هم داشته باشد ؛ ولی
در یک نگاه کلان شاید چیزی جز تنازع و هماوردی میان نرینه‌ها نباشد !

یک نمونه‌ی دم دست :

Ouroboros نوشته: یکی از اهداف ِ فرعی من از دانشمند شدن رسیدن به شرکای جنسی ِ مرغوب‌تر بوده، می‌دانستم که از این برج عاجی که در آن نشسته‌ام قادر به تحقیر ِ تمامی رقبا(خوش تیپ‌تر، خوش‌قیافه‌تر، پولدارتر و ....)خواهم بود. اگرنه خُب در خانه می‌نشستم و تیله بازی می‌کردم، چه مرضی بود؟!

-----
Mehrbod نوشته: گفتمان خودت با من بر سر "دستور زبان" (که از شنیدن نام آنهم خسته‌ میشوم) باندازه بسنده آهنج (abstract) و فرنودین است.

خب اکنون که باز یادم انداختی، بیا کمی بیشتر هم‌اندیشی کنیم دوست گرامی !
(پیرامون بنواژنام "پیرش")

رنگیدن = رنگ کردن
بررسیدن = بررسی کردن
اندیشیدن = اندیشه کردن
باوریدن = باور کردن
واغیدن = واغ واغ کردن
...
به دیگر سخن، اگر واژه‌ای با کارواژگان «کردن، شدن، زدن و ...» یا یکی دوتا از آن‌ها مانکدار
بود ، (مانند بررسی کردن و بررسی شدن) چهره‌ی ناآمایشی آن ، بهنجار با "کردن" چم می‌دهد !
(بررسیدن = بررسی کردن)

ولی اگر تنها با یکی چم‌دار بود ، همان می‌شود ! (زنگیدن = زنگ زدن، و نه زنگ کردن و ...)
بر همین پایه اگر یک کارواژه‌ی برساخته بسازیم، برای نمونه «روشنیدن» یعنی ==> روشن کردن ؛
پس بنواژنام «پیرش» می شود = پیر کردن ! ( و نه پیر شدن)

بدین‌سان برای فرایند پیری ، /ای/ را به واپسین واج «پیر» بچسبانید می شود پیر شدن ؛ که نه
کژتابی دارد و نه چیز دیگری ، بسیار هم به هنجار است ! (تازه فرآیند نورم بنواژنام سازی نیز
همین است و نه بنواژنام عجیب و غریب "پیرش" که چم آن روشن نیست)

من پیرامون این‌گونه کارواژه‌سازی بیشتر اندیشه کرده‌‌ام ، دیرتر اگر حوصله داشتم شاید در
جُستار "ساختارشناسی.." بیشتر گفتمانیدیم ! (گفتمان کردیم)
به مهر این پیک را هم نجابجایید ! :)))
(یعنی جابه‌جا نکن ؛ جابجاییدن = جابجا کردن و نه جابجا شدن و ...)

بنواژنام = اسم مصدر
صفحات: 1 2 3