دفترچه

نسخه‌ی کامل: مفهوم میهن دوستی‌ و patriotism
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4
من به عنوان یک ناسیونالیست یهودی(صهیونیست) و یک ناسیونالیست ایرانی‌ و کسی‌ که به گذشته فرهنگی‌ ایران افتخار می‌کند همیشه یک سوال برایم پیش آماده است و آن این هست که همه ما به صورت کاملا اتفاقی‌ در یک نقطه از جهان به دنیا آمدیم ، مثلا ممکن بود من در یک خانواده سنی بلوچ به دنیا بیایم و هیچ احساس ناسیونالیستی نسبت به اسرائیل نداشته باشم یا اصلا در سیبری یا قطب شمال! اصولاً چرا ما باید به چیزی که تنها بر اساس شانس اتفاق افتاده است افتخار کنیم و افتخار کردن به محل تولد و کشور چه معنی‌ میدهد؟
David Hume نوشته: اصولاً چرا ما باید به چیزی که تنها بر اساس شانس اتفاق افتاده است افتخار کنیم و افتخار کردن به محل تولد و کشور چه معنی‌ میدهد؟
به نظر من این افتخارکردن خیلی بی معنیه.
بالیدن به چیزهایی که در پدیداومدنشون نقشی نداشتیم و بر حسب تصادف بوده امرفاقد ارزشیه.
mahtab71 نوشته: به نظر من این افتخارکردن خیلی بی معنیه.
بالیدن به چیزهایی که در پدیداومدنشون نقشی نداشتیم و بر حسب تصادف بوده امرفاقد ارزشیه.

برای نازش (نازیدن) به یک چیز نیازی به بدست آوردن آن نیست.

نازیدن = پربـها و پاارزش دیدن یک چیز؛

پس شما میتوانید به:
همسایه‌ها
خانه
خودتان
رنگ چشمتان
خانواده‌اتان
هوشتان
زنده بودتنان
آدم بودنتان
جوانی‌اتان
زیبا بودنتان
میهن‌تان
نیاکان‌تان
...

بنازید و اینها را باارزش و پربها ببینید، میتوانید هم نبینید.

در سوی دیگر میان همه اینها پیوندی فیزیکی‌ای نیز داریم که همان «نزدیکی - closeness» باشد.
تا زمانیکه نزدیکی فیزیکی یک فاکتور ارزش‌دهی باشد، پس میهن‌دوستی هم سراسر منطقی و خواستنی است.

به سخن دیگر، یک خانواده یکدیگر را دوست دارند چرا که به یکدیگر «نزدیک» آنهم فیزیکی هستند و این نزدیک بودن آنها سودشان را در برابر
دیگر خانواده‌ها بالا میبرد.

پس اگر ما میتوانستیم:

1. سود را میان همگان جوری بپخشانیم که سراسر همگِن باشد، "نزدیکی" دیگر اثر نداشته و میهن‌دوستی بد میشد.
2. سود [همه‌جور سودی] را جوری بپخشانیم که دورا (distance) و "نزدیکی" فاکتورهای مَهندی (مهمی) در بهره‌پذیری از سود نباشند، پس میهن‌دوستی از روی نزدیکی دیگر اثری نداشته و بد میشود.


تا زمانیکه این دو را نداریم - که در آینده پیش رو نمیتوان دید - خانواده‌دوستی، نزدیکان‌دوستی، هم‌میهن‌دوستی و ... همگی بایسته و خواستنی هستند.

کسانی هم که میگویند اینها را نباید داشت چون تصادفی و .. هستند در دام باورهای بیجای چپ افتاده‌اند، چرا که چه بخواهید چه نه
در هر کجای این گویال خاکی که زندگی کنید، نزدیکی دیگران به شما مهم است و این پیرامونیان شما در تراز هوتادین (کیفی)
زندگی‌‌اتان و همه کارهایی که می‌انجامید هنایش (تاثیر) دارند، پس خود‌به‌خود یک پیوند منطقی میان شما و نزدیکانتان ساخته میشود.
David Hume نوشته: من به عنوان یک ناسیونالیست یهودی(صهیونیست) و یک ناسیونالیست ایرانی‌ و کسی‌ که به گذشته فرهنگی‌ ایران افتخار می‌کند همیشه یک سوال برایم پیش آماده است و آن این هست که همه ما به صورت کاملا اتفاقی‌ در یک نقطه از جهان به دنیا آمدیم ، مثلا ممکن بود من در یک خانواده سنی بلوچ به دنیا بیایم و هیچ احساس ناسیونالیستی نسبت به اسرائیل نداشته باشم یا اصلا در سیبری یا قطب شمال! اصولاً چرا ما باید به چیزی که تنها بر اساس شانس اتفاق افتاده است افتخار کنیم و افتخار کردن به محل تولد و کشور چه معنی‌ میدهد؟

واژگان نادرستی هم برای فرنام گزیده‌ شده‌اند:

میهن‌گِرا، میهن‌دوست = Nationalist
میهن‌گِرایی = Nationalism
میهن‌دوستی = Patriotism
میهن‌پرست هم در انگلیسی نداریم، بجای آن میگویند میهن‌گرای تندرو = Radical Nationalist یا همچین چیزی.
بین میهن دوستی و ناسیونالیسم تفاوت هست.
میهن دوستی یک تفکر دفاعی هست یعنی من میهنم رو دوست دارم ولی اون رو برتر نمیدونم و این رو به کسی تحمیل نمیکنم.
ناسیونالیسم تفکر تهاجمیه،میگم نه تنها میهنم رو دوست دارم بلکه میهن من برتر هست و دیگران هم باید این برتری رو به رسمیت بشناسند!(مثلا با جنگ)
خسته شدم در هر جستاری بحث بر سر کلمات پارسی‌ هست ول کنید دیگر!70
Mehrbod نوشته: برای نازش (نازیدن) به یک چیز نیازی به بدست آوردن آن نیست.
نازیدن = پربـها و پاارزش دیدن یک چیز؛

پس شما میتوانید به:
همسایه‌ها
خانه
خودتان
رنگ چشمتان
خانواده‌اتان
هوشتان
زنده بودتنان
آدم بودنتان
جوانی‌اتان
زیبا بودنتان
میهن‌تان
نیاکان‌تان
...

بنازید و اینها را باارزش و پربها ببینید، میتوانید هم نبینید.

در سوی دیگر میان همه اینها پیوندی فیزیکی‌ای نیز داریم که همان «نزدیکی - closeness» باشد.
تا زمانیکه نزدیکی فیزیکی یک فاکتور ارزش‌دهی باشد، پس میهن‌دوستی هم سراسر منطقی و خواستنی است.

به سخن دیگر، یک خانواده یکدیگر را دوست دارند چرا که به یکدیگر «نزدیک» آنهم فیزیکی هستند و این نزدیک بودن آنها سودشان را در برابر
دیگر خانواده‌ها بالا میبرد.

پس اگر ما میتوانستیم:
1. سود را میان همگان جوری بپخشانیم که سراسر همگِن باشد، "نزدیکی" دیگر اثر نداشته و میهن‌پرستی بد میشد.
2. سود [همه‌جور سودی] را جوری بپخشانیم که دورا (distance) و "نزدیکی" فاکتورهای مهندی در بهره‌پذیری از سود نباشند، پس میهن‌دوستی از روی نزدیکی دیگر اثری نداشته و بد میشود.


تا زمانیکه این دو را نداریم - که در آینده پیش رو نمیتوان دید - خانواده‌دوستی، نزدیکان‌دوستی، هم‌میهن‌دوستی و ... همگی بایسته و خواستنی هستند.

کسانی هم که میگویند اینها را نباید داشت چون تصادفی و .. هستند در دام باورهای بیجای چپ افتاده‌اند، چرا که چه بخواهید چه نه
در هر کجای این گویال خاکی که زندگی کنید، نزدیکی دیگران به شما مهم است و این پیرامونیان شما در تراز هوتادین (کیفی)
زندگی‌‌اتان و همه کارهایی که می‌انجامید هنایش (تاثیر) دارند، پس خود‌به‌خود یک پیوند منطقی میان شما و نزدیکانتان ساخته میشود.

منظور از اینکه گفتم این عمل بی معنیه اینه که حس برتر بودن به دلیل برخورداری از یک نژاد یا زبان یا دین و...به یک فرد دست بده.
مثلا من چون ایرانیم پس این ایرانی بودن من که صرفا تصادفی بوده باعث بشه که من خودمو نسبت به نژادهای دیگه مانند عرب برتر بدونم.
mahtab71 نوشته: منظور از اینکه گفتم این عمل بی معنیه اینه که حس برتر بودن به دلیل برخورداری از یک نژاد یا زبان یا دین و...به یک فرد دست بده.
مثلا من چون ایرانیم پس این ایرانی بودن من که صرفا تصادفی بوده باعث بشه که من خودمو نسبت به نژادهای دیگه مانند عرب برتر بدونم.

ما از عرب‌ها برتر هستیم، نه از روی نژاد، که از روی فرهنگ.
ما از سوئیسی‌ها نابرتر هستیم، نه از روی نژاد، که از روی فرهنگ.

نژادپرستی ≠ میهن‌پرستی ≠ میهن‌دوستی ≠ فرهنگ‌دوستی



پس ما باید خودمان را از عرب‌ها بهتر بدانیم + بکوشیم خودمان را به سوئیسی‌ها نزدیک کنیم.
David Hume نوشته: خسته شدم در هر جستاری بحث بر سر کلمات پارسی‌ هست ول کنید دیگر!70

کسرا جان هنگام نامگزینی باید دقت کرد دیگر!

شما همینجور که جستار می‌نامی، به یک دختر هم رسیدی به جای "من دوسِت دارم" میگویی "من می‌پرستمت"!!؟
من هم مخالف این مفهوم multicultralism در غرب هستم ، تمامی‌ فرهنگ‌ها با هم برابر نیستند ، مثلا فرهنگ یک اروپایی از یک جانور طالبانی که به لندن می‌‌آید بهتر است!
صفحات: 1 2 3 4