11-28-2012, 06:53 PM
undead_knight نوشته: خب کیفیت زندگی و بقا هم ارزش درونی ندارند!ولی قبول میکنم که میتونند سود داشته باشند.
شکر به خودی خود سودی نداره ولی اینجا مسئله مسئله ارزش هست نه سود،بله سود میتونه ارزش باشه ولی هر ارزشی با سود سنجیده نمیشه.
منظور من سلف Self-awareness یا خود آگاهی هست(به اختصار همون آگاهی) بنابراین اگر چیزی مثل بقا سودمند هست به خاطر حفظ آگاهی هست،مگرنه اگر آگاهی از بین بره(مثلا شخص دچار صدمه جبران ناپذیر مغزی بشه)زنده موندن و بقا ارزشی نداره.در نتیجه اگر کسی برای پاسداری از آگاهی دیگران از زندگی اونها دفاع میکنه کارش ارزشمند هست،نه به این خاطر که خود زندگی ارزشمنده بلکه به این خاطر که آگاهی ارزشمنده و ارزش زندگی بواسطه آگاهیه.
در واقع باز به این جمله میرسیم که"تنها مسئله جدی فلسفی خودکشیه!"باقی فقط بعد از این هستند آیا ما میخوایم بمیریم یا زنده بمونیم؟(و اگر زنده بمونیم،پس دلایلی داریم مگرنه فقط از غریزه بقا پیروی میکنیم)آگاهی به خودی خود ارزشمنده چون آگاهی خالق ارزشه!آگاهی تعیین میکنه که چه چیز ارزشمند هست و چه چیز نیست،مگرنه بدون آگاهی هیچ چیزی برای ما وجود نداره.
خوب این میشود خودآگاه و نه آگاهی. کوتاهیدن خودآگاهی به آگاهی در اینجا به هیچ روی پسندیده نیست، آگاهی میتواند از آن دیگران باشد، ولی خودآگاهی تنها از آنِ ماست.
هر آینه، در این نگرش دیگر فداکاری هم ارزشمند نیست، هنگامیکه از دیدگاه فرگشت و ژنهای سازنده ما فداکاری بایسته و ارزشمند است.
این پارادوکس را چگونه توضیح میدهید؟
undead_knight نوشته: زیبایی رو نمیشه سنجید!اصلا اگر ما همه چیز رو بر اساس کارکرد در نظر بگیریم،چطور هنرهای زیبا رو میتونیم بر این مبنا دسته بندی کنیم؟یک تابلو نقاشی که فقط برای زیبا بودن آفریده شده و از نظر من زیبا نیست ولی از نظر شما هست!حتی در مورد انسان ها مثلا به یک فرد لاغر در جایی زیبا گفته میشه و در جایی دیگه همین شخص نازیبا قلمداد میشه،دقت کنید اینجا هر دو نمونه انسان هستند.
روشنه که میشود زیبایی را سنجید! شما اندازهگیری (measurement) را با سنجیدن نابهجا گرفتهاید، روی هم رفته زیبایی هر چیز بسته به کارکرد آن سنجیده میشود.
از آنجاییکه ولی دانستهها و آگاهیها ما درباره جهان از کس به کس میدگرد (از هر آدم به دیگری تفاوت دارد)، پس هر کس نیز بسته به فاکتورهای گوناگون و شخصیت خود، میتواند پیوند میان چیزها را دگرسان از دیگران بیازندد (تفسیر کند).
همچنین، از پیوند (relationship) میان چیزها پندارههای زیبایی و بسامانی (=نظم) ریخت میگیرند و هر دوی اینها نیز همبستگی نزدیکی با درگاشت (entropy) دارند.
یک باغچه هرس زدایی شده به چشم بیشتر ما زیباتر میاید، چرا که:
1. درگاشت کمتری دارد = بِسـامانتر است.
2. میتوانیم پیوند میان چیزها را آسانتر ببینیم: درختها در یک رج کاشته شدهاند، گلها در یک رج دیگر؛ میتوانیم از همکنشی میان اینها به پندارههایی که باغبان کوشیده به ما برساند سردرآوریم.
2. میتوانیم پیوند میان چیزها را آسانتر ببینیم: درختها در یک رج کاشته شدهاند، گلها در یک رج دیگر؛ میتوانیم از همکنشی میان اینها به پندارههایی که باغبان کوشیده به ما برساند سردرآوریم.
undead_knight نوشته: مراحل بیماری=بیماری نیست چون بیماری ایدز مراحل نهفته داره یعنی شخص زیبا هست( و حتی ظاهرا تندرست)ولی در واقع بیمار هست،اگر تندرستی=زیبایی قلمداد بشه در این صورت مثلا یک فرد آفریقایی کاملا تندرست و نرمال میتونه به نظر شخصی من زیبا نباشه،این تناقض رو چطور میشه توجیه کرد؟یا مگر هم زیبایی که غیر انسانی نیست(مثلا یک منظره طبیعی یا حتی انفجار یک سوپر نوا)لزوما نشانه های تندرستی و سالم بودن هستند؟
خوب دوست گرامی، زمانیکه HIV در بدن فعال نشده روشنه که بیمار همچنان زیبا به چشم میاید، تنها
در گذر سالیان است که کم کم ویروس خود را بیشتر میکند و نشانههای ADIS هم ریخت میگیرند.
چیزی که من گفتم در راستای سخن بالا بود، که زیبایی یک دختر/پسر سنجشپذیر است.
ما هنوز نمیتوانیم زیبایی کسی را برایانیم (=compute)، ولی نه برای اینکه رایانیدنی نیست، چونکه همه فاکتورهای درگیر را ندانسته و آن چندتایی که میدانیم اینها هستند:
همترازی (symmetry): چهرههای همتراز زیباتر هستند، میتواند نمایانگر کارکرد درست mitosis در یاختگان کس باشد.
نسبت میان اندام: چشمهای بسیار دور از هم نازیبا هستند. ابروهای بسیار پیوسته زشت هستند، ابروهای بسیار دور زشت هستند.
میانگین بودن: هر چه چهره به میانگین نزدیکتر باشد زیباتر است: چشمهای بسیار بزرگ زشت هستند، چشمهای بسیار کوچک زشت هستند، ...
...
نسبت میان اندام: چشمهای بسیار دور از هم نازیبا هستند. ابروهای بسیار پیوسته زشت هستند، ابروهای بسیار دور زشت هستند.
میانگین بودن: هر چه چهره به میانگین نزدیکتر باشد زیباتر است: چشمهای بسیار بزرگ زشت هستند، چشمهای بسیار کوچک زشت هستند، ...
...
اینها تنها آنهایی هستند که ما تاکنون درآوردهایم و اندازهگیری هر کدامشان نیز کار بس دشواریست. ولی روی هم رفته، زمانیکه
همه فاکتورها را در دست داشته باشیم و دیسول (formula) آنرا یافتیم، میتوانیم بسادگی بگوییم چه کسی از چه کسی زیباتر/نازیباتر است.
undead_knight نوشته: انگلی بودن به معنای این هست که ما چیزی رو تولید یا ایجاد نکنیم و فقط از چیزهایی استفاده کنیم که دیگران(مثلا نیاکان)برای ما فراهم آوردند پس خیر انگلی نیست(و حتی بر اساس"سود گرایی"ممکن همین انگل بودن تجویز هم بشه!) چون ما موجودات مستقلی از نیاکانمون هستیم،اتفاقا شکل انگلی اینه که به افتخارات و دستاوردهای اونها چنگ بزنیم و خودمون چیزی رو ایجاد یا تولید نکنیم.
این درست همانکاری است که کسانی که میگویند ما میهن نداریم میکنند. هستیِ شما برآمده از کنش پدران و مادران و همه نیاکان پیش از شما است.
اگر نیاکان شما به شیوهای که زیستهاند نمیزیستند، شما اینجا نبودید، پس شما خواه ناخواه وامدار (مدیون) آنها هستید.
اکنون میتوانید بگویید "به من چه"، همه اینها "تصادفی" است. ولی این سخن تنها سفسته است، در فرهود (حقیقت) تصادفی بودن آن درست همان چیزی است
که آنرا بحق میکند، چرا که طبیعت تصادفی و دموکرات چیزها را میپخشاند و کاری به کیستی شما ندارد!
در برابر آن این پدیده تصادفی بودن ما میتوانیم دو رویکرد پیش بگیریم:
رویکرد نااخلاقی: بگوییم تصادفی است و به من چه. سپس انگلوار بزیویم و نه کاری به گذشتگان داشته باشیم و نه به آیندگان.
رویکرد اخلاقی: بگوییم تصادفی است، پس هر کس بسته به جایگاهی که زاده شد میباید کوشش خود را در راستای بهکرد آن ببرد.
رویکرد اخلاقی: بگوییم تصادفی است، پس هر کس بسته به جایگاهی که زاده شد میباید کوشش خود را در راستای بهکرد آن ببرد.
پس به سخن دیگر، اگر شما ایران زاده شدید، کارهای نادرست ایرانیان و نیاکانتان بر دوش شما است که بازدیسیدشان (اصلاح کنید). چرا این رویکرد اخلاقی است و دیگری بیاخلاقی؟
چون اگر هر کس در هر کجایی که زاده شد کوشید آنرا درست و خوب کرده و به آیندگان برساند، همه ما کنار یکدیگر زندگی پرهوتادینتر (باکیفیت تر) و بهتری خواهیم داشت.
ولی اگر هر کس هر کجا زاده شد بگوید "به من چه" و بخواهد تنها و تنها برای خودش بزیود، آنگاه ما با همبودی (جامعهای) روبرو هستیم که هموندان آن همگی خودپرست بوده و سودی به دیگران (+آیندگان) نمیرسانند.
undead_knight نوشته: جدا تعجب میکنم در این موارد چقدر مطلق و یک طرفه نتیجه گیری میکنید!کدوم اخلاق؟(ما اول باید بر سر معیار اخلاقی بودن توافق داشته باشیم) این اخلاقیات به اصطلاح نسبی هست؟من که چیزی جز یک اخلاقیات جهانشمول رو در این کلمات درک نمیکنم.
پس به نظر من بر اساس اخلاقیات شما ممکنه دوست داشته باشید دین پدرتون رو ادا کنید و بر اساس اخلاقیات من،هیچ دینی بر گردن من نیست.
گفتم اینکه شما فکر کنید اخلاقیات شما اخلاقیات همگانی هست مشکل داره،از نظر من هیچ شرمندگی وجود نداره و حتی اگر نیاکان ما آدم کش نبودند و بسیار هم آدم های متمدنی بودند،من به این دلیل در راه برچیده شدن فرهنگ آدم کشی تلاش میکنم که فکر میکنم آدم کشی"بد"هست نه اینکه از آدم کشی شرمنده باشم.اگر بر اساس کارکرد سنجیده بشه ممکنه من به این آدم کشی افتخار هم بکنم!(مثلا قبلیه قوی تر شده،مال وثروت زیاد تری پیدا کردیم و...)
اخلاقیات پیچیده نیست، برای درآوردن اخلاقی نـ/بودن یک رویکرد نیز میتوان از شیوه زیر سود برد:
Mehrbod نوشته: در کنار آن، برای بازشناسی کار اخلاقی از نااخلاقی و پیشگیری از آشوب (هرج و مرج) هر کس میتواند به شیوه زیر و با قاطعیت 100% نا/اخلاقی بودن رفتار خود را رایانش کند.
نخست دو کَروند (factor) زیر را داریم:
- سود/زیان
- بازه زمانی
به همین ریخت، نخست سود/زیان یک رفتار را در پایگانی مهندی (مهمیت) زیر در میآوریم:
- سود خود
- سود نزدیکان
- …
- سود همسایه
- سود هممیهن
- سود جهانیک و بشر
- …
سپس بازه زمانی را روی هر کدام اعمال میکنیم: یک رفتار که امروز برای من سودمند است، در گذر 10 سال آینده چه اندازه برای دیگران (و ناسرراست خود من و نزدیکان من و ..) زیانمند است.