Rationalism Ideology نوشته: آری، صحیح است!
من سالهاست که پیرامون این جستار در حال پژوهش هستم و در انجمن گفتگو دات کام تلاش نمودم به این جستار هم به طور ویژه بپردازیم؛ ولی شوربختانه در همان ابتدا با گاردگیری برخی از
دوستان مواجه شدم؛ گویا پنداشته بودند که از مفهومی ماوراء الطبیعه سخن می گویم!
البته چنان تصوری چندان منافی ِ انصاف هم نبوده، چراکه میان روانکاوی و عرفان و باورهای متافیزیکی خط چندان پررنگی نیست و همگی شبهعلمی هستند و میتوانند بر سر راه ِ دانش راستین مانعتراشی بکنند، قطعا با کارل گوستاو یونگ در سنت روانکاوی و مهملات و اراجیفی که بهم میبافت آشنا هستید! یا حتی متفکر جالبی همچون لکان که به نظر میرسد حرفهایی برای گفتن دارد اما چنان زبان ناهنجار و مریضی را برای بیان ِ آنها اتخاذ میکند که خوانندهی اهل تحقیق با نفرت و بیزاری ِ هرچه تمامتر از او میگریزد.. آدم وسوسه میشود بجای تکرار اتهام نسبتا کهنهشدهی «غیرعلمی» بودن به روانکاوی مهر «ضدعلمی» برپیشانی ِ آن بزند. بطور کلی هرنوع گمراهی از مسیر مستقیم ِ علم
آنجاکه صحبت از پدیدههای علمیست ناروا و نادرست است، زیرا کجروی که آغاز شد، چه یک قدم چه صد قدم.
با این اوصاف، ضمن خوشامدگویی به شما، شخصا مشتاق مطالعهی تحقیقات و دانستههای شما در اینباره هستم.
Ouroboros نوشته: البته چنان تصوری چندان منافی ِ انصاف هم نبوده، چراکه میان روانکاوی و عرفان و باورهای متافیزیکی خط چندان پررنگی نیست و همگی شبهعلمی هستند و میتوانند بر سر راه ِ دانش راستین مانعتراشی بکنند،
روانکاوی پیوند چندانی با جستارِ مورد نظر من ندارد. اما حال که اشاره کردید؛ برایم تعجب آور است که شما روانکاوی را هم رده با عرفان(!) و متافیزیک(!) می پندارید. امیدوارم آگاه بوده باشید که روش درمانی روانکاوی را زیگموند فروید به وجود آورده و مکتب روان شناسی او هیچ شباهت و پیوندی با عرفان و متافیزیک و روح(مفهوم متافیزیکی) و از این دست مفاهیم نداشته است.
Ouroboros نوشته: قطعا با کارل گوستاو یونگ در سنت روانکاوی و مهملات و اراجیفی که بهم میبافت آشنا هستید!
مهر بورزید و مرا هم با برخی مهملات و اراجیف یونگ آشنا نمایید؛ زیرا تا به حال آنچه پیرامون او مطالعه داشته ام، به چنین نتیجه ای نرسیده ام.
Ouroboros نوشته: آدم وسوسه میشود بجای تکرار اتهام نسبتا کهنهشدهی «غیرعلمی» بودن به روانکاوی مهر «ضدعلمی» برپیشانی ِ آن بزند. بطور کلی هرنوع گمراهی از مسیر مستقیم ِ علم آنجاکه صحبت از پدیدههای علمیست ناروا و نادرست است، زیرا کجروی که آغاز شد، چه یک قدم چه صد قدم.
نگرش شما نسبت به روانکاوی برای من بسیار تعجب آور است! برایم جالب است فرنودهایتان را در این مورد بدانم.فقط هوشیار باشید که مقصود من از روانکاوی آن مفهومی است که فروید آن را مطرح کرده است.
Ouroboros نوشته: شخصا مشتاق مطالعهی تحقیقات و دانستههای شما در اینباره هستم.
با نگرش شما در این جستار؛ گمان نمی کنم مطالعه پژوهش های من برایتان چندان سودمند باشد!
ضمن اینکه من تنها به امید نقد اساسی و یا کمک به پیشرفت پژوهشهایم؛ مفاهیم مربوطه را برای دیگر افراد هم بیان می نمایم.
Rationalism Ideology نوشته: روانکاوی پیوند چندانی با جستارِ مورد نظر من ندارد. اما حال که اشاره کردید؛ برایم تعجب آور است که شما روانکاوی را هم رده با عرفان(!) و متافیزیک(!) می پندارید. امیدوارم آگاه بوده باشید که روش درمانی روانکاوی را زیگموند فروید به وجود آورده و مکتب روان شناسی او هیچ شباهت و پیوندی با عرفان و متافیزیک و روح(مفهوم متافیزیکی) و از این دست مفاهیم نداشته است.
مهر بورزید و مرا هم با برخی مهملات و اراجیف یونگ آشنا نمایید؛ زیرا تا به حال آنچه پیرامون او مطالعه داشته ام، به چنین نتیجه ای نرسیده ام.
نگرش شما نسبت به روانکاوی برای من بسیار تعجب آور است! برایم جالب است فرنودهایتان را در این مورد بدانم.فقط هوشیار باشید که مقصود من از روانکاوی آن مفهومی است که فروید آن را مطرح کرده است.
با نگرش شما در این جستار؛ گمان نمی کنم مطالعه پژوهش های من برایتان چندان سودمند باشد!
ضمن اینکه من تنها به امید نقد اساسی و یا کمک به پیشرفت پژوهشهایم؛ مفاهیم مربوطه را برای دیگر افراد هم بیان می نمایم.
ادعاهای فروید ربطی به عرفان و متافیزیک نداشتند اما به مانند آنها برمبنی و اساس باورهای نا-آزمودنی، اثباتناپذیر و فاقد دلایل عقلانی بنا شده بودند. هرکس هم مخالفتی میکرد بیدرنگ به «مقاومت» متهم میشد. شباهت در روشمندی بوده نه مفهوم.
اراجیفی از قبیل داستان کتابخانهی فروید، که گویا صدای تق آنرا پیشگویی میکرده، یا این یاوه که در عمق ذهن هریک از ما مفاهیمی هست مبتنی بر اساطیر و سمبولیسم که روانکاو قادر به استخراج آنها و استفاده از آنهاست.. که هیچ بنیانی ندارند! البته من شخصا از او بیزارم چراکه یک نازی ِ تمام عیار و بسیار وقیحی بوده، اما پیوندی به بحث ندارد.
آنچه فروید مطرح کرد در عرصهی فلسفی چه مایه جالب باشد، اما فاقد ارزش درمانی یا علمیست. آن بخش از نوشتههای من که کوت گرفتهاید دربارهی لکان هستند. بفرمایید کجایش نیاز به فرنودآوری دارد، در خدمتتان هستم. ولی مخالفت کلی من با روانکاوی از آنجا آغاز میشود که قصد ورود به عرصهی درمان را میکند، و این مخالفت چند وجه دارد، از یک جهت مکتبی چنین فاقد چهارچوبهای مشخص نمیتواند و نمیباید چیزی خطیر و مهم مانند ذهن انسان را به بازی بگیرد، تصور بکنید که دادگاهی بخواهد از یک روانکاو سلامت عقل کسی را جویا بشود. دیگر آنکه دستگاهی چنین غیرقابل نقد، غیرقابل اثبات و غیرقابل آزمایش حق نسخهپیچیدن ندارد، حال آنکه مفعولان و مخاطبان ِ آن به شدت نیازمند نسخه هستند. امثال گتاری یا دلوز که جنون را از دریچهای رمانتیک مینگریستند سخت در اشتباه بودند(و من با ایشان چه بسیار بیشتر مخالفم تا روانکاوان)، بیماران روانی آدمهایی هستند واقعی، با دردهایی واقعی و بسیار شدید، که دراز کشیدن روی کاناپه و صحبت کردن راجع به پستان مادر کمکی بهشان نکرده، نمیکند و قطعا نخواهد کرد.
من دینباور نیستم که نظرم تغییر نکند، اگر شما به راستی مطالبی جالب برای ارائه داشته باشید که من نتوانم غلط بودنشان را اثبات بکنم، بیشتر پیرامون آنها مطالعه خواهم کرد، و اگر غلط بودنشان اثبات نشد، شک نکنید که باورهای پیشین خود را اصلاح خواهم کرد و چه بسی از شما بابت آن تشکر هم خواهم کرد و خود را مدیونتان خواهم دانست. خلاصه که اجازه ندهید صداهای مخالف باعث دلسردی شما بشوند. اندیشه به مثابهی سنگیست نخراشیده، و نقد همچون چکش سنگتراش آنرا زیبا و پرابهت میکند.
Ouroboros نوشته: البته چنان تصوری چندان منافی ِ انصاف هم نبوده، چراکه میان روانکاوی و عرفان و باورهای متافیزیکی خط چندان پررنگی نیست و همگی شبهعلمی هستند و میتوانند بر سر راه ِ دانش راستین مانعتراشی بکنند، قطعا با کارل گوستاو یونگ در سنت روانکاوی و مهملات و اراجیفی که بهم میبافت آشنا هستید! یا حتی متفکر جالبی همچون لکان که به نظر میرسد حرفهایی برای گفتن دارد اما چنان زبان ناهنجار و مریضی را برای بیان ِ آنها اتخاذ میکند که خوانندهی اهل تحقیق با نفرت و بیزاری ِ هرچه تمامتر از او میگریزد.. آدم وسوسه میشود بجای تکرار اتهام نسبتا کهنهشدهی «غیرعلمی» بودن به روانکاوی مهر «ضدعلمی» برپیشانی ِ آن بزند. بطور کلی هرنوع گمراهی از مسیر مستقیم ِ علم آنجاکه صحبت از پدیدههای علمیست ناروا و نادرست است، زیرا کجروی که آغاز شد، چه یک قدم چه صد قدم. با این اوصاف، ضمن خوشامدگویی به شما، شخصا مشتاق مطالعهی تحقیقات و دانستههای شما در اینباره هستم.
درست است، با معیار تمیز "ابطال پذیری" روانکاوی علم نیست و تا حدود زیادی هم غیر مسئولانه است. ولی فراموش نکنید فروید با همین روانکاوی بیماران با ناراحتی های روانی گوناگون را "درمان" میکرد. به نظر من نباید ساده از کنار این موضوع گذشت.
Ouroboros نوشته: ادعاهای فروید ربطی به عرفان و متافیزیک نداشتند اما به مانند آنها برمبنی و اساس باورهای نا-آزمودنی، اثباتناپذیر و فاقد دلایل عقلانی بنا شده بودند.
خیر!
فروید بر اساس آنچه در وجود آدمی مشاهده کرده بود؛ برای روان آدمی دسته بندی هایی را درنظر گرفته بود.گرچه من نسبت به دسته بندی او نقد دارم و دسته بندی من کمی متفاوت از او می باشد؛ ولی آنچه اکنون مهم است دانشیک بودن روش کار فروید می باشد. برای نمونه، او نظریه جنسی را به خاطر آروین ها و مشاهداتی که در افراد مختلف و رفتارشان داشت،بیان نمود. همین طور روش روانکاوی هم از نظریه ها و فرضیه های قبلی اش به وجود آمد که در آروین به نتیجه ای مطلوب رسید. من خودم هم روانکاوی را برای درکِ بهترِ رفتارِ ضمیرناخودآگاه تحلیل نموده ام که روشی بس مشکل و حساس است. از این رو اگر همچنان روش دست یازیدن به این مفاهیم را پاد دانشیک می پندارید؛ نیکوتر می نماید که به یک نمونه خاص اشاره کنید تا پیرامون آن گفتگو نماییم.
Ouroboros نوشته: اراجیفی از قبیل داستان کتابخانهی فروید، که گویا صدای تق آنرا پیشگویی میکرده، یا این یاوه که در عمق ذهن هریک از ما مفاهیمی هست مبتنی بر اساطیر و سمبولیسم که روانکاو قادر به استخراج آنها و استفاده از آنهاست.. که هیچ بنیانی ندارند!
در این موارد بن مایه هایی معتبر ارایه کنید؛ تا به بررسی دقیق تر بپردازم.
Ouroboros نوشته: ولی مخالفت کلی من با روانکاوی از آنجا آغاز میشود که قصد ورود به عرصهی درمان را میکند، و این مخالفت چند وجه دارد، از یک جهت مکتبی چنین فاقد چهارچوبهای مشخص نمیتواند و نمیباید چیزی خطیر و مهم مانند ذهن انسان را به بازی بگیرد، تصور بکنید که دادگاهی بخواهد از یک روانکاو سلامت عقل کسی را جویا بشود. دیگر آنکه دستگاهی چنین غیرقابل نقد، غیرقابل اثبات و غیرقابل آزمایش حق نسخهپیچیدن ندارد، حال آنکه مفعولان و مخاطبان ِ آن به شدت نیازمند نسخه هستند.
دوست گرامی؛ نباید از روانکاوی چشم داشتی بیش از آنچه هست؛ داشت. من قبول دارم که بسیاری از افراد خود را "روانکاو'' می خوانند و به دیگران اَنگ های مختلف می زنند و برایشان به اشتباه نسخه ها می پیچند؛ اما باز تاکید دارم که آنچه فروید از روانکاوی مطرح می کرد و به کار می بست با آنچه روانکاوان امروزی در مطبهایشان انجام می دهند تفاوت فراوانی دارد. شاید برایتان جالب باشد بدانید که خود من هم از نگر برخی از روانکاوان به عنوان بیمار روانی شناخته شده ام، ولی به بیماری خود افتخار می کنم!!!
Ouroboros نوشته: امثال گتاری یا دلوز که جنون را از دریچهای رمانتیک مینگریستند سخت در اشتباه بودند(و من با ایشان چه بسیار بیشتر مخالفم تا روانکاوان)، بیماران روانی آدمهایی هستند واقعی، با دردهایی واقعی و بسیار شدید، که دراز کشیدن روی کاناپه و صحبت کردن راجع به پستان مادر کمکی بهشان نکرده، نمیکند و قطعا نخواهد کرد.
نگرشی در این باره ندارم.
Ouroboros نوشته: من دینباور نیستم که نظرم تغییر نکند، اگر شما به راستی مطالبی جالب برای ارائه داشته باشید که من نتوانم غلط بودنشان را اثبات بکنم، بیشتر پیرامون آنها مطالعه خواهد کرد، و اگر غلط بودنشان اثبات نشد، شک نکنید که باورهای غلط خود را اصلاح خواهم کرد و چه بسی از شما بابت آن تشکر هم خواهم کرد و خود را مدیونتان خواهم دانست.
آری همین طور است؛ ولی شما در همان ابتدا جستار اصلی را نادیده گرفتید و به ''روانکاوی'' که چندان پیوندی با جستار مورد نظرم نداشت؛پرداختید!
Ouroboros نوشته: خلاصه که اجازه ندهید صداهای مخالف باعث دلسردی شما بشوند. اندیشه به مثابهی سنگیست نخراشیده، و نقد همچون چکش سنگتراش آنرا زیبا و پرابهت میکند.
Rationalism Ideology نوشته: خیر!
فروید بر اساس آنچه در وجود آدمی مشاهده کرده بود؛ برای روان آدمی دسته بندی هایی را درنظر گرفته بود.گرچه من نسبت به دسته بندی او نقد دارم و دسته بندی من کمی متفاوت از او می باشد؛ ولی آنچه اکنون مهم است دانشیک بودن روش کار فروید می باشد. برای نمونه، او نظریه جنسی را به خاطر آروین ها و مشاهداتی که در افراد مختلف و رفتارشان داشت،بیان نمود. همین طور روش روانکاوی هم از نظریه ها و فرضیه های قبلی اش به وجود آمد که در آروین به نتیجه ای مطلوب رسید. من خودم هم روانکاوی را برای درکِ بهترِ رفتارِ ضمیرناخودآگاه تحلیل نموده ام که روشی بس مشکل و حساس است. از این رو اگر همچنان روش دست یازیدن به این مفاهیم را پاد دانشیک می پندارید؛ نیکوتر می نماید که به یک نمونه خاص اشاره کنید تا پیرامون آن گفتگو نماییم.
مشاهدهای که از آن صحبت میکنید فرقی با «دیدن» ندارد و زمین تا آسمان با «مشاهدهی علمی» متفاوت است. پدیدهای که توسط علم مشاهده میشود میباید هربار نتایج مشابهی ارائه بدهد، فروید حتی از تعریف کردن آنچه نرم است پرهیز میکرد یک، «مشاهدات» او قابل آزمایش نبود دو، نقدپذیری متد او لاوجود بود سه، و «تک تک» آنچه ادعا کرده بود را امروز میدانیم که غلط بوده، چهار.
یک نمونهی خاص محوریت فالوس در شکلگیری شخصیت جنسی انسان است، که فروید از آن برای «تعریف کردن» زن و مرد استفاده میکند، حال آنکه دلیلی برای آن ارائه نمیدهد و میکوشد(مثل همیشه)با رجوع به خود گزاره و رودهدرازی آنرا اثبات بکند، تحت هیچ شرایطی نمیتوان این ادعا را اثبات یا ابطال کرد، و امروز میدانیم که نقش نرینگی در شکلگیری شخصیت انسان اگرنه لاوجود، بسیار ناچیز و یکسره وابسته به شرایط فرهنگیست که شخص در آن بار آمده.
مثال دیگر وابستگی بنیادین روشمندی فروید به پدیدههایی همچون خواب و تداعی آزاد است، که قابل اندازهگیری و محاسبه و حتی تعریف استانداردی مشخص برای بکارگیری در درمان نیستند. انتقاد بزرگ دیگری که به فروید وارد است منحصر بودن گروه بیمارانیست که او در نوشتهها و مطالعات خود مورد برسی قرار داد، که از نظر شمار، پراکندگی ژنتیکی-نژادی و حتی فرهنگی(اشخاص طبقهی بالای اروپای قرن بیستم)با معیارهای ِ امروز علم برای اثبات سودمندی یک داروی سردرد کافی نخواهد بود، اما او از آنها برای تعریف چگونگی روان انسان، و بعد تعمیم این تعاریف به کل بشریت سود میجست.
ایراد دیگر کار او استفادهی مکرر و بازگشت ِ مداوم به سفسطهی «اثبات از طریق خود گزاره» و رجوع به مرجع بود، برای اثبات ادعایی مثلا مبنی بر «مازوخیسم منتج از سادیسم ِ فاقد قربانیست» شما باید چیزی فراتر از چند مثال کلینیکی بزنید، و دست آخر شاهد بیاورید که چون فلان بیمار و بهمان بیمار ِ سادیست دست آخر فانتزیها و علایق مازوخیستی هم ارائه دادند، ادعای من خودبخود اثبات میشود. در این صد سال هم نه فقط مدارک و اسنادی جدید برای پشتیبانی از این ادعاهای ثقیل ارائه نشده، هر روز دیگر روشهای درمانی مبتنی بر متدولوژی دانشیک پیشرفت کرده و خرافههای فرویدی را به عقب رانده.
اینکه پدیدههای مکرر را نامگذاری بکنید و احتمالات خود را پیرامون آن مکتوب بکنید روش علمی نیست، اگرهم باشد هیچ پیوندی به درستی نتایجی که گرفتهاید ندارد. برای قرنها تصور میشد که از اتم ذرهای کوچکتر نیست. خود فروید هم به این امر معترف بوده:
نقل قول:
It is a mistake to believe that a science consists in nothing but conclusively proved propositions, and it is unjust to demand that it should. It is a demand only made by those who feel a craving for authority in some form and a need to replace the religious catechism by something else, even if it be a scientific one. Science in its catechism has but few apodictic precepts; it consists mainly of statements which it has developed to varying degrees of probability. The capacity to be content with these approximations to certainty and the ability to carry on constructive work despite the lack of final confirmation are actually a mark of the scientific habit of mind
نقل قول:در این موارد بن مایه هایی معتبر ارایه کنید؛ تا به بررسی دقیق تر بپردازم.
یونگ اسم آنرا گذاشته بود(با همان روش فروید: «مشاهده»، اسمگذاری، مغلطه، تعمیم)«برونفکنی عواطف».
نقل قول:According to Jung , the first real crisis in their friendship came in spring 1909, from the following incident. Jung visited Freud in Vienna and asked his opinion on precognition and parapsychology. But Freud was too materialistic and rejected these matters in a way that upset Jung. A strange thing happened then. As Freud was leaving, Jung felt his diaphragm burning and a very loud crack came from the bookcase next to them. When Jung told Freud that this is a perfect example of paranormal phenomenon, he still denied it. Then Jung predicted that in a moment there would be another loud noise. And he was right; a second loud crack came from the bookcase. Freud remained puzzled and this incident raised his mistrust towards Jung.
C.J. Jung Memories, Dreams, Reflections. Fontana Library of Theology & Philosophy (1967) ( p. 178 and p.395).
ملاحظه میفرمایید که وقتی از روشمندی دانشیک و تفکر عقلانی فاصله بگیریم، احتمال سقوط در ورطهی خرافه و جهل چه مایه بالا میرود.
نقل قول: دوست گرامی؛ نباید از روانکاوی چشم داشتی بیش از آنچه هست؛ داشت. من قبول دارم که بسیاری از افراد خود را "روانکاو'' می خوانند و به دیگران اَنگ های مختلف می زنند و برایشان به اشتباه نسخه ها می پیچند؛ اما باز تاکید دارم که آنچه فروید از روانکاوی مطرح می کرد و به کار می بست با آنچه روانکاوان امروزی در مطبهایشان انجام می دهند تفاوت فراوانی دارد. شاید برایتان جالب باشد بدانید که خود من هم از نگر برخی از روانکاوان به عنوان بیمار روانی شناخته شده ام، ولی به بیماری خود افتخار می کنم!!!
خود فروید هم پیرامون بسیاری ادعاهای کلیدی خود در اشتباه بوده ارجمند. وانگهی پیروان او کار را به تماشا رساندهاند! کلا روانکاوی هیچ ارزش درمانی ندارد.
من دو سوال برام پیش اومد اینجا:
اول از امیر گرامی که گفت فروید نازی بوده،کمی توضیح میده چطور؟چون فروید یهودی بوده و کتاباش رو هم بگمونم تو آلمان نازی سوزاندن!
دوم هم اینکه آیا میشه روانکاوی رو علمیش کرد،یا ادعاهای پایه ایش طوری هست که راه رو کاملا بسته؟
Russell نوشته: دوم هم اینکه آیا میشه روانکاوی رو علمیش کرد،یا ادعاهای پایه ایش طوری هست که راه رو کاملا بسته؟
جدای از اینکه میتوان روانکاوی را دانشیک نمود یا نه، گفته کاربر Philo بهتر است فراموش نکنیم:
Philo نوشته: درست است، با معیار تمیز "ابطال پذیری" روانکاوی علم نیست و تا حدود زیادی هم غیر مسئولانه است. ولی فراموش نکنید فروید با همین روانکاوی بیماران با ناراحتی های روانی گوناگون را "درمان" میکرد. به نظر من نباید ساده از کنار این موضوع گذشت.
روانکاوی روی هم رفته یک چیزی است که باید "کار کند"، تا زمانیکه کار کرد بایستگی دانشیک بودن ندارد.
ولی درونمایه و دادههای خام روانکاوی امروز از روانشناسی میاید که خود امروزه بسیار دانشیک شده و باز بیشترین هنود را از پِیدانش (neuroscience) میگیرد.
پس از تراز دانشیک بودن:
1. پیدانش - neuroscience
2. روانشناسی / همبودشناسی - psychology / sociology
3. روانکاوی / psychoanalysis
Russell نوشته: من دو سوال برام پیش اومد اینجا:
اول از امیر گرامی که گفت فروید نازی بوده،کمی توضیح میده چطور؟چون فروید یهودی بوده و کتاباش رو هم بگمونم تو آلمان نازی سوزاندن!
این نازی به گمانم نازی فلسفی بود!
دوستان دچار سوءتفاهم شدهاند و من از نازی بودن یونگ صحبت کردم نه فروید.
البته یونگ هم هرگز عضو حزب نازی نبود اما هیتلر را میستود و با آرمانهای نازی آشکارا ابراز همدردی میکرد(
لینک). بعد از جنگ هم حرفی دربارهی ستایشهای پیشین خود نزد.. او فرضا هیتلر را با محمد مقایسه کرده بود و گفته بود که روح اسلام را در نازیسم میبیند(البته نه از جهتی که دوستان مایلند تعبیر بکنند-چشمک-، او از جمله نگاهی آکنده با ستایش به اسلام داشت).
اینکه مهربد میگوید نیازی به علمی بودن روانکاوی نیست اگر کار بکند شگفتآورست چراکه بنیانگذار آن همواره تاکیدی وسواسگونه به علمی بودن و علمیشدن و در علمماندن روانکاوی داشت(فقط مشکل این بود که تعریفی جدید از علم ارائه میداد تا مکتب او را هم شامل بشود!). و اساسا این مکتب پیرامون مسائل علمی(سلامت روان، رواندرمانی، رفتاردرمانی و ...)صحبت میکند، اینها مسائل فلسفی نیستند که بتوان دربارهشان نظریهپردازی کرد، لطفا به مثال دادگاه و سلامت روانی شخص مراجعه بکنید.
یک چیز دیگر هم هست، و آن این که بیشتر آنچه روانکاوی میگوید فقط غیرعلمی نیست، برخی باورهایی که برنهادهی بنیادین آنرا شکل میدهند امروزه از دیدگاهی علمی یا غلط هستند، یا بسیار بعید. فرض مثال میل زنان به بچهدار شدن بخاطر شباهت بچهای که از رحم بیرون میآید به فالوس نیست! ده دوازده عدد زن جوان ِ متعلق به طبقهی بالای اروپای غربی قبل از دو جنگ نمایندهی کل ابنای بشر نیستند، نگاه نکردن به معالج هنگام گفتاردرمانی بهتر از نگاهکردن به او نیست و ...
روانکاوی فقط مشکل ابطالپذیری ندارد، اثباتپذیر و آزمایشپذیر هم نیست. هیچیک از ادعاهای آنرا نه میتوان در محیطی کنترلشده و با استانداردهای علمی به آزمایش گذاشت، نه میتوان از طریقی آبرومندانه اثبات کرد.
جالب شد،یونگ پس علاوه بر علاقه به دین از اسلام هم بطور اخص خوشش میآمده؟
این کنایه دیدن روح اسلام در نازیسم و چشمک اندکی جالب شد،مرجعی داری امیر جان برای مطالعه بیشتر ما
در پرانتز بگم گویا ولتر هم یک نمایشنامه یا نوشته در تمسخر محمد نوشته که پاپ از او بخاطرش تقدیر کرده،اونرو هم اگر بشه پیدا کرد جالب میشه