Rationalism Ideology نوشته: خیر!
فروید بر اساس آنچه در وجود آدمی مشاهده کرده بود؛ برای روان آدمی دسته بندی هایی را درنظر گرفته بود.گرچه من نسبت به دسته بندی او نقد دارم و دسته بندی من کمی متفاوت از او می باشد؛ ولی آنچه اکنون مهم است دانشیک بودن روش کار فروید می باشد. برای نمونه، او نظریه جنسی را به خاطر آروین ها و مشاهداتی که در افراد مختلف و رفتارشان داشت،بیان نمود. همین طور روش روانکاوی هم از نظریه ها و فرضیه های قبلی اش به وجود آمد که در آروین به نتیجه ای مطلوب رسید. من خودم هم روانکاوی را برای درکِ بهترِ رفتارِ ضمیرناخودآگاه تحلیل نموده ام که روشی بس مشکل و حساس است. از این رو اگر همچنان روش دست یازیدن به این مفاهیم را پاد دانشیک می پندارید؛ نیکوتر می نماید که به یک نمونه خاص اشاره کنید تا پیرامون آن گفتگو نماییم.
مشاهدهای که از آن صحبت میکنید فرقی با «دیدن» ندارد و زمین تا آسمان با «مشاهدهی علمی» متفاوت است. پدیدهای که توسط علم مشاهده میشود میباید هربار نتایج مشابهی ارائه بدهد، فروید حتی از تعریف کردن آنچه نرم است پرهیز میکرد یک، «مشاهدات» او قابل آزمایش نبود دو، نقدپذیری متد او لاوجود بود سه، و «تک تک» آنچه ادعا کرده بود را امروز میدانیم که غلط بوده، چهار.
یک نمونهی خاص محوریت فالوس در شکلگیری شخصیت جنسی انسان است، که فروید از آن برای «تعریف کردن» زن و مرد استفاده میکند، حال آنکه دلیلی برای آن ارائه نمیدهد و میکوشد(مثل همیشه)با رجوع به خود گزاره و رودهدرازی آنرا اثبات بکند، تحت هیچ شرایطی نمیتوان این ادعا را اثبات یا ابطال کرد، و امروز میدانیم که نقش نرینگی در شکلگیری شخصیت انسان اگرنه لاوجود، بسیار ناچیز و یکسره وابسته به شرایط فرهنگیست که شخص در آن بار آمده.
مثال دیگر وابستگی بنیادین روشمندی فروید به پدیدههایی همچون خواب و تداعی آزاد است، که قابل اندازهگیری و محاسبه و حتی تعریف استانداردی مشخص برای بکارگیری در درمان نیستند. انتقاد بزرگ دیگری که به فروید وارد است منحصر بودن گروه بیمارانیست که او در نوشتهها و مطالعات خود مورد برسی قرار داد، که از نظر شمار، پراکندگی ژنتیکی-نژادی و حتی فرهنگی(اشخاص طبقهی بالای اروپای قرن بیستم)با معیارهای ِ امروز علم برای اثبات سودمندی یک داروی سردرد کافی نخواهد بود، اما او از آنها برای تعریف چگونگی روان انسان، و بعد تعمیم این تعاریف به کل بشریت سود میجست.
ایراد دیگر کار او استفادهی مکرر و بازگشت ِ مداوم به سفسطهی «اثبات از طریق خود گزاره» و رجوع به مرجع بود، برای اثبات ادعایی مثلا مبنی بر «مازوخیسم منتج از سادیسم ِ فاقد قربانیست» شما باید چیزی فراتر از چند مثال کلینیکی بزنید، و دست آخر شاهد بیاورید که چون فلان بیمار و بهمان بیمار ِ سادیست دست آخر فانتزیها و علایق مازوخیستی هم ارائه دادند، ادعای من خودبخود اثبات میشود. در این صد سال هم نه فقط مدارک و اسنادی جدید برای پشتیبانی از این ادعاهای ثقیل ارائه نشده، هر روز دیگر روشهای درمانی مبتنی بر متدولوژی دانشیک پیشرفت کرده و خرافههای فرویدی را به عقب رانده.
اینکه پدیدههای مکرر را نامگذاری بکنید و احتمالات خود را پیرامون آن مکتوب بکنید روش علمی نیست، اگرهم باشد هیچ پیوندی به درستی نتایجی که گرفتهاید ندارد. برای قرنها تصور میشد که از اتم ذرهای کوچکتر نیست. خود فروید هم به این امر معترف بوده:
نقل قول:
It is a mistake to believe that a science consists in nothing but conclusively proved propositions, and it is unjust to demand that it should. It is a demand only made by those who feel a craving for authority in some form and a need to replace the religious catechism by something else, even if it be a scientific one. Science in its catechism has but few apodictic precepts; it consists mainly of statements which it has developed to varying degrees of probability. The capacity to be content with these approximations to certainty and the ability to carry on constructive work despite the lack of final confirmation are actually a mark of the scientific habit of mind
نقل قول:در این موارد بن مایه هایی معتبر ارایه کنید؛ تا به بررسی دقیق تر بپردازم.
یونگ اسم آنرا گذاشته بود(با همان روش فروید: «مشاهده»، اسمگذاری، مغلطه، تعمیم)«برونفکنی عواطف».
نقل قول:According to Jung , the first real crisis in their friendship came in spring 1909, from the following incident. Jung visited Freud in Vienna and asked his opinion on precognition and parapsychology. But Freud was too materialistic and rejected these matters in a way that upset Jung. A strange thing happened then. As Freud was leaving, Jung felt his diaphragm burning and a very loud crack came from the bookcase next to them. When Jung told Freud that this is a perfect example of paranormal phenomenon, he still denied it. Then Jung predicted that in a moment there would be another loud noise. And he was right; a second loud crack came from the bookcase. Freud remained puzzled and this incident raised his mistrust towards Jung.
C.J. Jung Memories, Dreams, Reflections. Fontana Library of Theology & Philosophy (1967) ( p. 178 and p.395).
ملاحظه میفرمایید که وقتی از روشمندی دانشیک و تفکر عقلانی فاصله بگیریم، احتمال سقوط در ورطهی خرافه و جهل چه مایه بالا میرود.
نقل قول: دوست گرامی؛ نباید از روانکاوی چشم داشتی بیش از آنچه هست؛ داشت. من قبول دارم که بسیاری از افراد خود را "روانکاو'' می خوانند و به دیگران اَنگ های مختلف می زنند و برایشان به اشتباه نسخه ها می پیچند؛ اما باز تاکید دارم که آنچه فروید از روانکاوی مطرح می کرد و به کار می بست با آنچه روانکاوان امروزی در مطبهایشان انجام می دهند تفاوت فراوانی دارد. شاید برایتان جالب باشد بدانید که خود من هم از نگر برخی از روانکاوان به عنوان بیمار روانی شناخته شده ام، ولی به بیماری خود افتخار می کنم!!!
خود فروید هم پیرامون بسیاری ادعاهای کلیدی خود در اشتباه بوده ارجمند. وانگهی پیروان او کار را به تماشا رساندهاند! کلا روانکاوی هیچ ارزش درمانی ندارد.