Mehrbod نوشته: سود و کاربرد این نگرش که نومیدانه و "واقعبینانه" به جهان و نمیدانم ایرانی خاورمیانهای بنگریم
در این است که کسانی مانند امیر و Rationalist میتوانند بی وجدان درد به زندگی خودشان پرداخته و خودشان را نگران این چیزها
نکنند. شوربختانه یا خوشبختانه, درست کسانی این دیدگاه را دارند که پُرگاه, بیشتر از من و شما به ایران و آیندهی آن بها میدهند!
ایرانی بودن همچون نفرینی برای من است که داغ بردگی آن در چهره و رنگ پوستم حک شده و همه جای دنیا مایهی ننگ ام است!!
شوربختانه هر چه قدرم تلاش می کنم از آن جدا شوم بیهوده است و عمق ریشه هایش در هستی ام بیشتر احساس می شوند!
ج.ا اعلام کرده بیست و یک هزار نفر را برای حمایت از اسراییل و این قبیل جرایم دستگیر کرده است، پیامی تلویحی به بیست و یک میلیون و بیشتر ایرانیانی که از تهاجم اسراییل حمایت کردند و میکنند. این قبیل تهدیدها اگر بر جماعت وحوش تاثیری میگذاشت، چنگیز خان ناچار نمیشد دو سومشان را سر ببرد. شما نمیتوانید شرافت و غیرت را به زور شمشیر به خزانه ژنتیکی کسی تزریق بکنید. به خصوص وقتی خودتان هم(همچون ج.ا)از آن بیبهرهاید!
به نظر میرسد خلاصه شرایط کنونی کشور اینست که نظام میخواهد پنهانی تسلیم بشود و زانو بزند، اما طرف مقابل زیر بار تسلیم پنهانی نمیرود. خب بدیهیست که ج.ا با بالای هفتاد میلیون دشمن داخلی نمیتواند آشکارا تسلیم را بپذیرید بدون آنکه دشمن داخلی بوی خوش کباب و ریحان به مشامش نرسد و هوایی نشود. نظام تکه پارهی جنگزده و منفور هم هرگز اعتماد بنفس چه به رسد به بضاعت عملیاتی سرکوب گستردهای که در چنان شرایطی لازم خواهد بود را در خود نمیبیند: میانهی یک سنگ و جای چ سفت.
در این میان درس مهم اینست که یکبار دیگر به خاطر بیاوریم که بدبختیهای خودمان همیشه همان بدبختیهای دیگران نیست. وقتی انسان خودش خائن و وطنفروش و بردهی قدرت است و حاضر است برای باقی ماندن بر سر قدرت به هر خفت و خیانتی تن بدهد، خیال میکند طرف مقابل هم مانند اوست. چند سال پیش دوستی روستبار از من پرسید تئوری من برای این پرسش که چرا چین و روسیه محل سگ به ج.ا نمیگذارند چیست. برای او توضیح دادم که حکومتهای روسیه و چین امروز هستهی درونیشان ناسیونالیسم دفاعیست، یعنی خودشان و کشورشان را تحت هجمه همجنسگراپرست جهانوطن غربی مییابند و در برابر آن به نوعی از ملیگرایی روی آوردهاند و برخلاف حاجآقای بازار و سپاه و ... که خیال میکنند ایدئولوژی ابزار تحمیق خلق از طریق تکرار مکررات از صدا و سیمای میلیست، واقعا به آنچه میگویند باور دارند و آنرا مبنای برخورد با شرکا و رقبای احتمالی قرار میدهند. وقتی مسئول ایرونی میرود در جلسهی مخفی با روس و چینی میگوید «هرچه میخواهید بردارید و ببرید و مال خودتان, فقط این آخرین چک ما را پاس بکنید که بیمایه فطیر است و کسی از فردای خودش خبر ندارد», آنها او را موجودی به غایت چندشآور و عمیقاً غیرقابل اعتماد تلقی میکنند و به این نتیجه میرسند که این دزدآباد جای سرمایهگذاری اقتصادی و سیاسی نیست و آیندهای ندارد. اینها علاوه بر شرف و شهامت و میهن پرستی خب عقل هم ندارند و همینقدر هم نمیفهمند، اینست که دایم نماینده و پیغام میفرستند که قیمت وطنِ فروشی را باز پایینتر آوردیم شما را به خدا اینبار دیگر دست رد به سینه مان نزنید!
در همین راستا، اینها خیال میکنند اسراییل هم مثل خودشان به فکر پیروزی در جنگ تبلیغاتی و سرکیسه کردن ملت خود است، و تعجب میکنند که زیر بار تسلیم پنهانی نمیروند، اینست که مرتب پیغام پسغام میفرستند که بابا به پیر به پیغمبر ما قصد و توان و برنامه حمله به شما را که نداریم هیچ، صدتا هم بزنید ما غلط بکنیم جوابی بدهیم. غافل از اینکه اسراییل یک ملت بیعلاقه به اینگونه خوارکسهبازیهای حقیرانه است و اکنون تنها فکر آن تبدیل کردن ایران و باند گداگشنههای وصل آن به نمونهای چنان پروا دهنده برای دیگر کورکچل های جهان اسلام در ترکیه و پاکستان و ... است، که پس از سقوط یا خواری آخوند دیگر تا نیم قرن کسی جرات این غلطها را نکند.
من اگر امروز به جای ج.ا بودم چشم خرد میگشودم و میدیدم که دنیا را که از دست دادهام و میگفتم بیایید حداقل با سری افراشته و شمشیری در دست به قهقرا برویم، یک حملهی استشهادی واپسین و حسینوار به هرآنچه از آمریکا و اسراییل دستتان میرسد! این کشور عمرش را کرده و چند صباحی در جاده پر پیچ و خم تاریخ لنگ زدن آن سودی به حال کسی ندارد، کیسههای دوخته شده شما هم که اکنون خالی شده و خالیتر میشود، جایی برای فرار ندارید و روسیه میخواهد با همسایه جنوبی روابط حسنه داشته باشد و شما را تحویل رضا دماغ میدهد. مرگ یکبار، شیون هم یکبار. حالا که کار تمام است لااقل مثل آدم بمیرید! ولی خب اینهم ندای امید بلاهتآلود باقی مانده در من است، که اینجا سرزمین یزدگردها و محمد خوارزمشاهها و رضا خانهاست، که تا واپسین دم تسلیم و فرار و دنیاپرستی و بزدلی و تلاش برای مذاکره را ادامه دادند و میدهند...

دغدغهمند بودن برای ایران رنج عظیمی است که نه رهایی از آن ممکن است و نه امکان اقدام عملی برای ایجاد دگرگونی کوتاه مدت و مثبت. این «دغدغه» امری نیست که بتوان آن را در نسبت با سیاست توضیح داد، زیرا ریشه های هستی شناسانه دارد و هیچ متفکر ایرانی تا جاییکه من در پیاش بوده ام به طور جدی و عمیق به آن نپرداخته است.
البته هنگامی که سخن از دغدغه برای ایران می شود، بسیاری سینه سپر می کنند و مدعی آن هستند. اما هنگامی که میبینم نحوهی پرداختن آنها به این دغدغه صرفا در براندازی جمهوری اسلامی خلاصه میشود، از ایرانی بودن خود بیزار میشوم.
انحطاط کنونی ایرانیان به قدری مهلک است که کسی حاضر نیست با خویشکاری برای ایران از خودگذشتگی انجام دهد و اگر هم به آن تظاهر می کند، برای رسیدن به اهداف پست خودش است.
من استعداد زیادی در پرگویی ندارم! پس راهکارم چیست؟ چنانکه سال ها پیش هم اینجا نوشتم، اگر راهکاری باشد، از کوره راه فرهنگ و آموختن تفکر میگذرد. تاثیرگذاری بلند مدت و آهسته. اما جامعهی ایرانی حتی در تراز روشنفکری و نخبگانی هم به این سمت حرکت نمی کند. و اینها چیزی نیست که با بهینه سازی الگوریتم ها در براندازی و اسلام ستیزی تندا بخشیدنی باشند، بلکه نسل ها زمان می برد تا در عمق فرهنگ رسوخ کنند.
پس معیار خیلی واضح و روشن است. کسیکه برای ایران امروز براستی دغدغهمند است، باید با عرق ریزان روح و اهدافی بلندمدت زندگی خودش را فدا کند و در قبال این فداکاری چیزی جز نمک نشناسی و ناسپاسی و فحش و ... از سوی ایرانیان دریافت نمی کند! کسی که امید به دریافت چیز بهتری دارد یا متوهم است، یا ساده لوح!
ربط مستقیم به قتل پزشک بخت برگشته در یاسوج ندارد اما در مفاد همین جستار چرا
نقل قول:یارو پزشک خانواده روستایی است، چندروز در ماه وظیفه دارد کشیک شبانه روزی بایستد در درمانگاه روستا چون درمانگاه روستایی که 5 کیلومتر با شهر فاصله دارد و فاصله اش با بیمارستان شهر، از بعضی محلات خودشهر کمتر است طبق قانون باید 24ساعت پزشک داشته باشد. 4صبح پیام داده "فلانی من امروز 250 مریض ویزیت کرده ام، خداحافظ، من رفتم خودم را از پنجره بیندازم پایین، اوه شت، طبقه اول بود"
در یک روستای چند صد خانوار،در یک روز 250 مریض ویزیت کرده! چون ویزیت پزشک خانواده روستایی 15هزارتومان است و دارویشان هم تقریبا رایگان، تفریحشان اینست که بروند درمانگاه! آب و برق و گاز و تلفنشان ارزانتر از شهر، مالیات و عوارض و نوسازی و آسفالت خیابان و.... ندارند، از همه مهمتر، کشاورزی تنها کاری است که همه چیزش سوبسید است ولی مالیات ندارد. زمین که ارث پدرش است و هر بلائی دلش خواست می تواند سرش دربیاورد، آبی که متعلق به تمام مردم منطقه است را از عمق 200 متری پمپ میکند و هرچه دلش خواست کشت میکند، به هیچ کس هم ربط ندارد که به چه روشی.آب و زمین مجانی، بذر و کود و سم و سوخت و برق یارانه ای، خدمات اداره کشاورزی مجانی، بعد هم هیچ نظارتی وجود ندارد که محصول را چه کردی؟ صیفی جاتِ آب بر کشت میکند و بعد (چون همه همان محصول را کشت کرده اند) قیمت میشکند و برایش صرف نمی کند برداشت کند،محصول را رها میکند همانجا روی زمین میگندد! نهایتش گوسفند داخلش میچرانند. سال بعد هیچکس آن محصول را کشت نمیکند و قیمت بالا میرود و باعث میشود سال بعدتر همه همان را بکارند و الی آخر، قرنهاست همین چرخه ادامه دارد.نه مالیاتی، نه نظارتی که با نهاده یارانه ای چه کردی؟ چه بلائی سر زمینآوردی؟ کارشناس اداره کشاورزی فقط میتواند توصیه کند.
در نهایت هم همه مادرزاد ارث پدرشان را از شهری طلبکارند و بزرگترین فضیلت نزدشان اینست که سرِ شهری را کلاه بگذاری! مومن، بی دین، آدم خوب، آدم بد، به این اصل که میرسند اصول اخلاقی دیگر همه متوقف میشوند چون هیچ پیروزی در زندگی بزرگتر از این نیست که حقت را از شهری بگیری!
درمورد نهضت فرزند آوری شان یادم رفت بگویم که چه حساسیت عجیبی وجود دارد روی افزایش نرخ تولد در روستاها، اصلا انگار مسئله امنیتی شماره یک جمهوری اسلامی است. بنظر میآید هر زنی در روستا حامله می شود یک نفر در اداره بهداری شهر اختصاصا مسئول احوالپرسی آن جنین است، پزشک باید وسط ویزیت آن 250نفری که حوصله شان سر رفته و آمدند سربه سر خانم دکتر بداخلاق بگذارند و داروی جدید بگیرند، دائم تلفن جواب دهد که خانم فلانی را آخرین بار کی فلان جایش را چک کردی؟ همین امروز برو در خانه اش. فلانی که در آزمایش جدیدش فلان چیزش پایین بود برایش چکار کردی؟ گویا راضی نبوده.
کم مانده بگویند برو برایش غذای مقوی درست کن