دخترم هم مثل من پیشونی نداره، یه دختر ترگل و ورگل بود که یه خرمن گیس توی پشتش خابیده بود و از لباش خون می چکید. اول صیغه ی عبدالخالق دلال شد - یه مرتیکه ی تریاکی گند دماغی بود که نگو - مرغ هر چی چاق تره کونش تنگ تره!
با وجودیکه پولش از پارو بالا می رفت از اونا بود که از آب روغن می گرفت. خب تا همچین نباشه که پول جمع نمیشه. از کلیه ی سحر مثل سگ سوزن خورده دنبال پول می دوید.
از هفته ی دوم دیدم یه صیغه ی دیگه هم آورده توی خونه ول کرده، با خودم شرط کردم پیسی به سرش بیارم که توی داستان ها بنویسند.
عاقبت طلاقش رو گرفتم، ولی دستم به جایی بند نبود. آخر حاضر شد مهریه ش رو با یک تومن مصالحه بکنه. من هزار جور کلفت بارش کردم گفتم این پول رو برو ماست بخر به سرت بمال مرتیکه ی بی حیا ! فقط می خاستی آب کمرتو توی دل دختر من خالی بکنی؟!
تو وجودت دشنام به بشریت است. تو هیچوقت در زندگی زیبایی نداشتی و ندیدی و اگر هم دیدی سرت نشده. یک چشم انداز زیبا هرگز تو را نگرفته ، یک صورت قشنگ یا موسیقی دلنواز تو را تکان نداده و کلام موزون و فکر عالی هرگز به قلبت اثر نکرده .
تو تنها اسیر شکم و زیرشکمت هستی. حرص می زنی که این زندگی ننگین که داری در زمان و مکان طولانی تر بکنی.
از کرم، از خوک هم پست تری! تو پستی را با شیر مادرت مکیدی. کدام خوک جان و مال همجنس خودش را به بازیچه گرفته؟!
تو خون هزاران بی گناه را از صبح تا شام مثل زالو می مکی و کیف می کنی و اسم خودت را سیاستمدار گذاشتی!
صادق هدایت
"حاجی آقا"
نقل قول:در ضمن مایه ی تاسف است که شما سکس زیاد و هیکل آرنولدی و رجاله بودن را یک مزیت به شمار می آوری!
سکس زیاد؟
خب اگر یک همسری چیزی داشته باشی و همدیگر رو دوست داشته باشید چه اشکالی داره سکس؟ زیادش هم اشکالی نداره اگر قوه و قوتش رو داشته باشی :e057:
منظور من از عقدهء جنسی/سکس، رجاله (هرزه) بودن و سکس بخاطر هوس هر روز با یکی نیست.
من خودم اینطوری نیستم و بخاطر همین خودم جزو محرومان در این زمینه هستم!
از نظر بنده زندگی مسئله ای بسیار جدیست و سطحی بودن و علافی و بیهودگی و بی فکری و بی قیدی و هرزگی کار خردمندانه و مفیدی نیست. ترجیحا ازدواج! ولی ازدواج هم که مسئولیت زیاد و هزینه زیاد دارد و برای داشتن یک زندگی قابل قبول در عین ازدواج با فرد دلخواه، نیاز به قدرت فوق العاده ای است که بنده شخصا هنوز هم در خود نمی بینم.
اصولا این جهان و زندگی ما پر از اضداد است. و گویا باید همیشه دست به انتخاب زد و برای رسیدن به چیزهای بزرگ چیزهای بزرگ دیگری را قربانی کرد. حال باید دید در مجموع و در نهایت چه چیزهایی را میخواهیم و حاضریم چه چیزهایی را قربانی کنیم و محروم شویم. در این میان یک مقدار حداقلی از رنج اجتناب ناپذیر است، اما اگر خردمندانه انتخاب کرده باشی و آگاهانه آن را تحمل کنی، فکر میکنم منجر به قوی تر شدنت میشود. همچون فردی که باید خوب درس بخواند و سالها زحمت بکشد تا در زمینهء علم و دانش پخی شود و گرچه این بهرحال راه دشوار و طولانی است اما این رنج را تا تحمل نکنی و ورزیده نشوی و عادت نکنی و سالها زحمت نکشی، پخی نمیشوی!
هیکل هم لازم نیست آرنولدی باشد! از نظر من ظاهرش مهم نیست، بلکه کارایی اش مهم است. مثلا بروسلی در مقابل آرنولد هیکلی نداشت، ولی فکر نمیکنم حتی آرنولد هم حریفش میشد! و فکر نمیکنم لذتی را که بروسلی از زندگی با آن جسم و آن مهارت ها میبرد آرنولد میبرد!
قدرت جسمانی مسلما برای زندگی در این جهان بسیار مفید است. یک حداقلی از آن هم که ضرورت دارد و باید در فکر تامینش بود. چیز بدیست مگر؟ این یک واقعیت است. ما که نمیتوانیم از طبیعت خودمان فراتر باشیم! نیمی از انسان جسم اوست. نیمی از زندگی ما جسم ماست. بزرگترین سرمایهء مادی ما جسم ماست. رویش سرمایه گذاری کنی ضرر نمیکنی!
sonixax نوشته: ضعیف ؟!
نخیر، همان خسته!
تا وقتی که خود انسان در موقعیتش قرار نگیرد نمی تواند درک درستی از آن داشته باشد و احتمالن همواره با دید منفی از آن یاد می کند.
باید همه چیزت را از دست داده باشی تا بفهمی که مرگ چقدر شیرین است!
kourosh_iran نوشته: خب اگر یک همسری چیزی داشته باشی و همدیگر رو دوست داشته باشید چه اشکالی داره سکس؟ زیادش هم اشکالی نداره اگر قوه و قوتش رو داشته باشی :e057:
اشکالی ندارد، ولی نه سکس های بی شمار مزیت محسوب می شود و نه کمبود سکس یک دشواری! البته اگر شما بر این باور هستید که زندگی انسان ها در پایین تنه خلاصه شده است احتمالن حق با شماست!
kourosh_iran نوشته: نیمی از انسان جسم اوست. نیمی از زندگی ما جسم ماست. بزرگترین سرمایهء مادی ما جسم ماست. رویش سرمایه گذاری کنی ضرر نمیکنی!
کسی که این دنیا از دیدگاهش به اندازه ی پشگل شتر هم ارزش ندارد بنابراین تمام مادیات برای او بی ارزش است. پس در نتیجه سرمایه گذاری روی جسم و پرورش آن نیز کاری بیهوده و احمقانه است!
کافر_مقدس نوشته: نخیر، همان خسته!
تا وقتی که خود انسان در موقعیتش قرار نگیرد نمی تواند درک درستی از آن داشته باشد و احتمالن همواره با دید منفی از آن یاد می کند.
باید همه چیزت را از دست داده باشی تا بفهمی که مرگ چقدر شیرین است!
من قبلن همه چیزم را از دست داده ام و همان موقع فهمیدم از دست دادن جان خیلی احمقانه و کار انسانهای ضعیفی است که توانایی مقابله با مشکلات را ندارند و برای همین راحت ترین راه (خودکشی) را انتخاب میکنند. به همین جهت انسانهایی که دست به خودکشی میزنند انسانهای قابل احترامی نیستند چرا که خلق و خوی جنگیدن و جنگندگی ندارند و زود تسلیم میشوند.
کافر_مقدس نوشته: کسی که این دنیا از دیدگاهش به اندازه ی پشگل شتر هم ارزش ندارد بنابراین تمام مادیات برای او بی ارزش است. پس در نتیجه سرمایه گذاری روی جسم و پرورش آن نیز کاری بیهوده و احمقانه است!
اینکه میشه همون که مذهبیون و افرادی مثل کوشا ادعا میکنن که بدون اعتقادات ماورایی آدم پوچ گرا میشه!
شما با این موافقید؟
بعد همه اینطور فکر کنن که خیلی دیگه از آدما هم باید خودکشی کنن!
فقط اونایی که خوب بهشون خوش میگذره خودکشی نمیکنن. اونا هم احتمالا وقتی پیر شدن خودکشی میکنن
کلا با این تفکر فکر کنم تمدن بشر خیلی زود با مشکلات جدی مواجه بشه.
بهرحال فکر نمیکنید همونطور که گفتم شرایط جسمی آدم هم در رسیدن به این پوچی و بی هدفی نقش داشته باشه؟ شایدم آدم باید خودش واسه خودش هدف و مشغولیت درست کنه!
در اینکه صادق هدایت روانپریش و به شدت بازنده بود شکی نداریم. «بوف کور» را میتوان تحت عنوان اثری درخور عنایت و هنری بررسی کرد. اما هیچ دیدگاه «فلسفی» از آن خارج نمیشود. صادق هدایت هم «فیلسوف» و متفکر نبود که آثار او را امروزه جوجهفلاسفهی «هنری» این دست آن دست میکنند. صرف داستاننویسی کسی را یک شبه متفکر و اندیشمند نمیکند.
Crusader نوشته: در اینکه صادق هدایت روانپریش و به شدت بازنده بود شکی نداریم. «بوف کور» را میتوان تحت عنوان اثری درخور عنایت و هنری بررسی کرد. اما هیچ دیدگاه «فلسفی» از آن خارج نمیشود. صادق هدایت هم «فیلسوف» و متفکر نبود که آثار او را امروزه جوجهفلاسفهی «هنری» این دست آن دست میکنند. صرف داستاننویسی کسی را یک شبه متفکر و اندیشمند نمیکند.
درود امید عزیز.
ببا این حساب نظرت اصلا در ایران متفکر یا فیلسوف درست درمانی داشتهایم؟
درود رفیق
راسل گرامی، صادق هدایت به شدت امگا بود و زنان را تا حد فرشته بالا میبرد، سپس خود را مقابل فرشتگان آسمانی حقیر و درمانده توصیف میکرد. در جایجای آثار او شکست عشقی و خودویرانگری ِ برآمده از عشق مشهود است! او یکبار در پاریس خودکشی کرد و فرزانه دلیل آنرا شکست عشقی خوانده بود، در آن زمان به فرهیختگان قلم دشنام میداد و آنان را مورد هجو و هزل قرار میداد زیرا او را پشم کیر خود نیز حساب نمیکردند. صادق هدایت زیر دست مادر خود بزرگ شده بود و در رابطه با زنان بازندهی مطلق بود، دلیل روانپریشی و «افسردگی فلسفی!» او را در بوف کور میتوان دید. سمبولهای «لکاته»، «دختر اثیری» و این چرندیات تماما نشان از امگابودگی وی دارد.
عقاید او در مورد سکس هم مهر تایید به آن میزند، او در زندگی یک رابطهی موفق با زنان را هم تجربه نکرده بود. در آثار او نیز هیچ عشقی به فرجام نمیرسد، حتی یکی. پس بدیهیست که نتیجه بگیریم او فردی «داستاننویس» بود، نه یک متفکر و اندیشمند برجسته. نباید صرف ِ استناد به عقاید اسلامستیزی او را «متفکر» بخوانیم. او همان زمانی که دوستانش در بیبیسی نظریات سیاسی میدادند روزهی سکوت گرفته بود و هیچ درکی از سیاست و جامعه نداشت. این جملاتی که در آثار او میخوانید و زیر زبان اسلامستیزان میگردد عقاید چرخشده هستند، نه نظریهها و تزهای سیاسی/فلسفی.