12-06-2012, 07:02 PM
Alice نوشته: انگیزه ی خودکشی همان برچسبی است که به شوندهای
گوناگون به پیشنویس زندگی می زنند ؛ برای فرجامیابی
بهتری باید آنها را بدانیم ؛
برای نمونه کسی می تواند کور و کچل و کژ اندام باشد یا در
بدترین سامه ها زندگی کند ، ولی پندار خودکشی را هرگز
در اندیشه اش نپروراند ؛ از سویی دیگر بهمان کس راک استار
است و بهترین زندگانی را دارد ؛ ولی خودکشی میکند !
روی هم رفته این بازدارنده ها سراسر ناخودآگاه نمودار میگردند !
اگر Dont exist در پیشنویس زندگی کسی جا خشک کند ؛ آن
کس در بزرگسالی به دستاویزهای گوناگون در پی تباهی خویش
می رود و با برچسب "ناکامی عشقی" ؛ سرانجام گور خودش
را می کند ! این است که این بازدارنده های سراسر ناخودآگاه
در تار و پود اندیشه و ویر ما می رویند !
در نگره اریک برن ؛ پنداره کاراکتر و رفتار آدمی به روشنی کران نمایی
شده است ! این نکته را هم بگویم که این نگره کمابیش پذیرفته ی همه
همبود دانشیک روانشناسان ( جامعه ی علمی روانشناسی ) است !
+
زیستن هم انگیزه نمیخواهد !
زیستن انگیزه میخواهد: شما اگر از چیزی خوشی نبرید، اگر انگیزهای برای فردا نداشته باشید، برای چه باید زنده باشید، که چه شود؟
پنداره خودکشی هم چیز پیچیدهای نیست، اگر شما انگیزه زیستن نداشتید، پس برای چه بیخود و بیآماج بزیوید، هنگامیکه میتوانید با پریدن از ساختمان به این کار بیهوده پایان دهید؟
همه ما "پیوسته" از درون انگیزه برای زیستن میگیریم، کسانی که نمیگرفتهاند ژنشان از استخر ژنی بیرون رفته، ولی همچنان گهگاه کسانی
پیدا میوشند که از روی همان کاستیهای ژنتیکی انگیزه زیستن بسیار کمی دارند و برایشان آنچنان مهند نیست که زنده باشند و بمانند یا نه.
همین را در یاختههای آدمی هم میبنییم، همه یاختهها نیاز به گرفتن پیوستهی انگیزه دارن. یاختههایی که
به آنها نِشال (signal) نرسد که کارکرد شما سودمند است و بودن شما خواستنی، دست به خودکشی (=apoptosis) میزنند.