12-14-2013, 08:37 PM
12-14-2013, 08:42 PM
Russell نوشته: تا اینجا تمام آنچه گفته شد درباره ی وحدت وجود بود، باور به وحدت تنها شرط لازم برای عرفانی بودن یک ایدئولوژی ست یا شرط کافی؟هیچکدام! اگر در مورد عرفان کلی بنگریم، باید بگوییم عرفان در پی یک نوع دریافت درونی معرفت است، چیزی شبیه به شهود. درک بالاواسطه، حضور در معنا...
12-14-2013, 08:54 PM
Dariush نوشته: هیچکدام! اگر در مورد عرفان کلی بنگریم، باید بگوییم عرفان در پی یک نوع دریافت درونی معرفت است، چیزی شبیه به شهود. درک بالاواسطه، حضور در معنا...داریوش جان متوجه هستم که جنبهیِ شناختی مساله بسیار مهم است، ولی برای مثال، آخوندها هم از فطری بودن خداشناسی و این چیزها سخن میگویند در عین حال که مثلا حلاج را کافر میخوانند.
میشود گفت دریافت درونی، بعلاوهیِ باور به وحدت وجود میدهد عرفان؟
12-14-2013, 09:16 PM
Russell نوشته: داریوش جان متوجه هستم که جنبهیِ شناختی مساله بسیار مهم است، ولی برای مثال، آخوندها هم از فطری بودن خداشناسی و این چیزها سخن میگویند در عین حال که مثلا حلاج را کافر میخوانند.آری، البته در نظر داشته باش راسل جان که عرفان مجموعا چیز مهملیست و سخنِ اسلوبمند گفتن پیراموش سختتر از پریدن از ارتفاع 200 متری روی یک فضای نیممتری است. خود واژهی عرفان از عرف میآید که بیشتر به شناخت و این چیزها اشاره دارد، اما این واژه آنقدر معنایی عام یافته است که به هر مسلکِ رازگونِ شبهدینی آمیخته با سیر و سلوک و این چیزها عرفان میگویند.
میشود گفت دریافت درونی، بعلاوهیِ باور به وحدت وجود میدهد عرفان؟
12-15-2013, 09:46 PM
کوشا نوشته: البته از اینکه می گویید "آن وحدت وجود" یعنی به آن اشاره می کنید به نظر می رسد درکتان از وحدت وجود درک نادرستی استمنظورم تصور شما از "وحدت وجود" در نگرش عرفانی تان بود. اینکه به طور ذاتی در وجود میان ما و
یا لااقل ظاهر کلامتان موجب چنین قضاوتی می شود.
اگر بخواهیم توصیفی عامیانه از وحدت وجود داشته باشیم شاید بتوان گفت تمام صفاتی که یک انسان کامل دارد کل هستی متصف به آن است.
موجودات، فارغ از نمود و کیفیت ها، وحدت وجودی در میان است؛ چه معنا و درک عرفانی نهفته است؟
اما در توصیفی که بیان نمودید، چه طور کل هستی در صفات انسان بیان می گردد؟!
لطفا کامل توضیح دهید.
کوشا نوشته: از دید عارفان وجودِ موجودِ زنده در هستیچه طور از زنده بودن برخی موجودات، به زنده بودن تمام هستی رسیدید؟!
دلالت بر زنده بودن هستی در مرحله قبل می کند؛ زنده ای که نوع زنده بودن سایر موجودات را انتخاب می کند و اختلاف فاحش بین نوع زنده بودن انسان و سایر موجودات
متفاوت بودن روح او را نشان می دهد و آنچه فهم کیفیت آن از دسترس علم خارج است فهم علت این تفاوت است.
چه طور از تفاوت میان زنده بودن انسان نسبت به سایر موجودات، به معنای روح الهی رسیدید؟
نقل قول:متاسفانه نمی توانیم چنین کنیملطفا آسمان و ریسمان را به هم نبافید!
آنچه در معارف دینی آمده است از سوی موجوداتی از جهان دیگر ارائه نشده است آنها هم کسانی هستند از جنس ما
اینکه دانسته های خود را با زبان آکادمیک و علم رسمی بیان نکرده اند دلیل بی اعتبار بودن این دانسته ها نیست خصوصا اگر تضادی با عقل و منطق نداشته باشد.
این گفتگوی فلسفی در تراز هستی شناسی محض صورت می گیرد؛ و در این تراز معارف دینی جایی ندارند.
چه طور است در تبیین سخنانتان آیه ای از قرآن برایم بیاورید؟ یا حدیثی از امام صادق؟!
نقل قول:خیر، محال بودن ادراک ذات وجود و دلیل آن بیان شد.برای درک "ذات وجود" نیازی نیست بر تمام موجودات جهان احاطه داشته باشیم؛ بلکه ذات وجود
منظور از وجود همه آنچه در محدوده درک ما و در غیر محدوده آن است، می باشد.
بر اساس نظر بعضی از عارفان نه تنها درک ذات وجود ممکن نیست بلکه ذات هیچ موجودی قابل دریافت و درک نیست، ذات طلا، آب، خاک، فلزات دیگر و همه آنچه موجود است مجهول است و ما تنها درکی از آنچه تاکنون شناخته ایم داریم اما کنه حقیقت آنها برایمان روشن نیست.
همان است که میان همه ی موجودات مشترک است و چیزی فراتر(ذاتی تر) از خود وجود نیست.
"ذات موجودات" دیگر چیست؟!!! اگر منظورتان حقیقت داشتن یا نداشتن آن موجودات خارج از
پندار انسان می باشد، نیک تر است که بیخود سخنتان را مرموز و غریب بیان نفرمایید.
نقل قول:لازم نیست کاری انجام دهید اشاره کردید که اگر امکان استدلال رسمی و منطقی بر چیزی نباشد جهت پذیرش آن لااقل باید خرد گریز نباشد
و عمل پورسینا نوعی از این عملکرد است؛ معاد جسمانی هر چند با دو دو تای علمی که او آموخته است نمی سازد اما از چارچوب خرد او نیز بیرون نیست لذا آن را می پذیرد.
مقصودم چنین بود که این مثال شما به درد خودتان می خورد و در مورد من صدق نمی کند!
من در فلسفه پیرامون اسلام به نتیجه ای کاملا متضاد با عرفانی که می خواهید برایم بیان
نمایید رسیده ام. با این مشکل چه باید کرد؟
نقل قول:1-من دختر نیستم.لطفا به خودتان شک نکنید!
2-روشنفکر هم نیستم.
3-این به قول شما چرندیات را نیز برای کسی نفرستاده ام.
4-نیازمند جلب توجه کسی هم نیستم.
آواتار شما تنها تداعی کننده آن شخص برای من بود؛ نه اینکه شما را همان شخص بدانم.
نقل قول:دلیل انتخاب این عکس و نوشته زیر آن این است که نشان دهم وزن ادعای مدعیان ناباوری چیزی در همین حد است !در این انجمن کاربران زیادی هستند که به گمانم بتوانند به سادگی فرنودِ اشتباه بودن متن آن فرتور را
برایتان تبیین کنند. از آنجاییکه هدف من از این گفتگو چیز دیگری می باشد، بدان نمی پردازم.
12-15-2013, 10:39 PM
شوربختانه به پرسش هایم پاسخ سر راست و شفافی ندادید!
به طور مستقیم درک کنم و اندیشه آن مفهوم را در ذهن نداشته باشم.
و آیا همه ی آنچه شما عرفان می خوانید؛ چنین چیزی است؟ و یا ادراکی فراتر نیز می باشد؟
Spehr نوشته: بنشینید و چشمان را ببندید و هرچه به ویر(ذهن)تان می آید را نگاه کنید. آن چیز را تحلیل نکنید. داوری نکنید. فقط به آن نگاه کنید. اینجوری آن اندیشه ناپدید میشود.ماه هاست که چنین روشی را برای درک مستقیم اشیاء به کار می گیرم. و موفق بوده ام مفهوم آنها را
مهم است که با دید تحلیلی به آن ننگرید. فقط با نگریستن به آن ، آن را دریابید.
به طور مستقیم درک کنم و اندیشه آن مفهوم را در ذهن نداشته باشم.
نقل قول:اگر با دید مراقبه ای و نگریستن، به آن بنگرید ، مثلا وقتی آلفا سراغتان می آید ، با نگاه کردن به آن آلفا متوقف می شود و به بتا تبدیل نمی شود.از این روش هنگامی که لازم است به ارتباط و تلفیق مفاهیم مختلف بپردازید و تصمیمی اتخاذ نمایید چه طور سود می برید؟ در محاسبات ریاضی چه طور؟
این میشود دید خودآگاهی و عرفانی.
نقل قول:دیریازود ویرتان آرام میگیرد. و با چیزها ارتباط مستقیمی خواهید داشت.البته درک مستقیم "خودآگاهی" با سایر آبجکت های اعتباری متفاوت است.
و آیا همه ی آنچه شما عرفان می خوانید؛ چنین چیزی است؟ و یا ادراکی فراتر نیز می باشد؟
12-15-2013, 11:06 PM
یه نفر نوشته: مثلا موج دریا، در ذات دریا هست. پس دریا و موج، جدایی ناپذیرند.( دریا دارای موج است، پس موج، عین دریاست. ) حالا بعضی ها میگن اصلا این دوتا، یکی هست. 2تا نیست. عرفان هم بر همین اساس جلو رفته. میگه : خداوند روحش رو در بدن ما به امانت گذاشته. در بدن انسان ها، ذره ای از خداست. پس انسان و خدا جدایی ناپذیرند. بعضی ها میگن انسان، همان خداست. برای این هم مثالی دارند. میگن آب درون کوزه، در جایی هست که خوده کوزه هست!درک این مطالب برایم آسان است؛ ولی هیچ درک فربودینی نسبت به وحدت وجود الهی، آنطور که در عرفان اسلامی توصیف شده، نمی بینم. چه طور من هم می توانم چنین چیزی را در یابم؟
نقل قول:(((( تا همینجا اگر دقت کرده باشی، اسلام دین عجیبیه. بر سر چه چیزهایی داره بحث میکنه! اسلام خواستار تفکر انسان هاست. خواستار به چالش کشیدن مغزهاشون هست ))))
اسلام
:e140:
:e140:
نقل قول:عرفان یعنی :اعتقاد کامل به ذات مطلق.ذات مطلق چیست؟ خدا؟ آن هم از ورژن اسلامی آن؟
12-15-2013, 11:19 PM
Dariush نوشته: راستش، نه! البته تا حدی بستگی دارد به اینکه از او چه میخواهید. اسپینوزا یک فیلسوف شاخص در تاریخ فلسفه است که مطالعه پیرامون او بر هر کسی که میخواهد در فلسفه حرفی برای گفتن داشته باشد، بایسته است. اما خواندنِ فلسفهی اسپینوزا به طور جدی و ژرف را من در این زمان پیشنهاد نمیکنم. چنانکه مطالعه لایبنیتز یا پاسکال را به این شکل در این زمان پیشنهاد نمیکنم. اما خواندن در موردشان را، اکیدا پیشنهاد میکنم.منظورتان از "در این زمان" دقیقا چیست؟
نقل قول:کدام پرسشهای بیپاسخ؟پرسش های نقادانه ام در جستار "فلسفه چیست؟" .
12-16-2013, 06:01 PM
Rationalist نوشته: منظورتان از "در این زمان" دقیقا چیست؟امروز، عصر حاضر، زمانی که در آن فلسفه در چرخهی مابعدالطبیعه نبوده و از دگمهای فلسفی سنتی خارج شده.
Rationalist نوشته: پرسش های نقادانه ام در جستار "فلسفه چیست؟" .یعنی امکانِ گفتگوی من با شما در اینجا مشروط به کیفیتِ پاسخهای من در آن جستار است؟!
من پرسشهای شما را در آنجا ندیدهام، اکنون بدانها نگاهی خواهم کرد.
12-16-2013, 07:58 PM
Rationalist نوشته: منظورم تصور شما از "وحدت وجود" در نگرش عرفانی تان بود. اینکه به طور ذاتی در وجود میان ما واین معنا که ما و سایر موجودات آنطور که در ظاهر به نظر می رسد آزاد و رها نیستیم و تحت فرماندهی نیروی هوشمند واحدی روزگار می گذرانیم و این تقلا کردن های ما بر خلاف خواست او راه به جایی نخواهد برد، پس چاره ای جز تسلیم نیست؛ راه تنها از این سو باز است.
موجودات، فارغ از نمود و کیفیت ها، وحدت وجودی در میان است؛ چه معنا و درک عرفانی نهفته است؟
نقل قول:اما در توصیفی که بیان نمودید، چه طور کل هستی در صفات انسان بیان می گردد؟!این تنها یک تشبیه برای نزدیک شدن به ذهن است.
لطفا کامل توضیح دهید.
همانطور که انسان به عنوان یک موجود دارای هویتی است که از تحلیل اجزاء آن به صورت جداگانه نمی توان آن هویت را کشف کرد و به دست آورد، کل هستی نیز هویتی اینچنین دارد.
نقل قول:چه طور از زنده بودن برخی موجودات، به زنده بودن تمام هستی رسیدید؟!از اصل علیت
چه طور از تفاوت میان زنده بودن انسان نسبت به سایر موجودات، به معنای روح الهی رسیدید؟
و
از اینکه معطی یک چیز نمی تواند فاقد آن باشد؛ اگر انسان حاصل دست پخت فرگشت باشد و مانند آن باشد باید موجوداتی با صفات انسانی در میان موجودات به فور یافت شود
چه اشکالی دارد بعضی از بزغاله ها بتوانند به راحتی مانند انسان صحبت کنند؟
نقل قول:لطفا آسمان و ریسمان را به هم نبافید!از دید من کاملا در اشتباه هستید.
این گفتگوی فلسفی در تراز هستی شناسی محض صورت می گیرد؛ و در این تراز معارف دینی جایی ندارند.
چه طور است در تبیین سخنانتان آیه ای از قرآن برایم بیاورید؟ یا حدیثی از امام صادق؟!
بله اگر بخواهیم معارف دینی را به عنوان یک پیش فرض مسلم مبنا قرار دهیم و بر اساس آن قضاوت کنیم
حق با شماست
اما همانطور که گفتم این معارف توسط انسانهایی بیان شده اند که اتفاقا عرفان (حداقل نوع اسلامی آن) بدون وجود آنها معنا و مفهومی ندارد و این افراد کسانی هستند که بدون هیچ استثنایی همه عارفان بزرگ افتخار مریدی آنها را داشته و در یک کلام از اقطاب عارفان محسوب و سرسلسله آنها هستند.
قرآن دو وجهه دارد
یکی تلقی وحی بودن آن و تسلیم بی چون و چرا بودن آن به این دلیل است
دیگری کتابی در عرض سایر کتابها که مولفی به نام محمد صلی الله علیه و آله و سلم دارد و حاوی افکار اوست
در این کتاب مبانی عرفان بیان شده
از این جهت چیزی از سایر گفته های عرفانی کم نداشته و جای بررسی دارد، حدیث نیز همین قصه را دارد
و حب و بغض من یا شما یا دیگران تاثیری در این موضوع ندارد
نقل قول:برای درک "ذات وجود" نیازی نیست بر تمام موجودات جهان احاطه داشته باشیم؛ بلکه ذات وجوداحاطه بر وجود نه موجودات
همان است که میان همه ی موجودات مشترک است و چیزی فراتر(ذاتی تر) از خود وجود نیست.
بدون تشبیه تصور کنید یکی از سلولهای ریشه یکی از موهای پای انسان بخواهد به ادراک کلی از انسان دست پیدا کند بدون اینکه
بتواند از وجود انسان خارج شده و بر او احاطه پیدا کند.
نقل قول:"ذات موجودات" دیگر چیست؟!!! اگر منظورتان حقیقت داشتن یا نداشتن آن موجودات خارج ازنه، منظور شناخت موجود بدون وجود هیچ مجهولی است.
پندار انسان می باشد، نیک تر است که بیخود سخنتان را مرموز و غریب بیان نفرمایید.
نقل قول:مقصودم چنین بود که این مثال شما به درد خودتان می خورد و در مورد من صدق نمی کند!یکی دو نمونه از این تضاد را بیان کنید.
من در فلسفه پیرامون اسلام به نتیجه ای کاملا متضاد با عرفانی که می خواهید برایم بیان
نمایید رسیده ام. با این مشکل چه باید کرد؟
نقل قول:در این انجمن کاربران زیادی هستند که به گمانم بتوانند به سادگی فرنودِ اشتباه بودن متن آن فرتور رابعید می دانم از آن جهتی که مقصود من است کسی بتواند خلاف آن را ثابت کند.
برایتان تبیین کنند. از آنجاییکه هدف من از این گفتگو چیز دیگری می باشد، بدان نمی پردازم.
تاکنون چندین بار سوال کرده ام اما کسی جواب نداده است.