11-06-2014, 11:12 AM
منکه از اولش هم گفتم بعیده که بشه به نتیجه گیری کلی مطلقی رسید.
عاقلانه اینه که احتیاط کنیم و عناصری از هر دو نظام رو داشته باشیم.
باید از وجدان و تجربه شخصی خودمون و دیگران استفاده کنیم.
بطور مثال جنبش نرم افزار آزاد که توسط ریچارداستالمن بنیان گذاشته شد، خب این یک حرکت انسانی بود که بر اساس تجربیات و وجدان شخصی شروع شد، و همینطور انسانهای زیادی در سراسر دنیا نهایتا بهش پیوستن و علاقه و هیجان زیادی در این زمینه همواره وجود داشته و داره و بهرحال روابط انسانی و دوستی و مشارکت بین انسانها رو در سراسر جهان به واسطه و بهانهء فناوری هم که شده به شدت افزایش داده. حالا ما نباید بیایم بگیم دهه این با اصول سرمایه داری نمیخونه و داره به سود مادی و تجارت صدمه میزنه پس باید جلوش رو بگیریم یا کم اهمیت و کم ارزش بدونیم! نه ما باید حداقل راهش رو به زور نبندیم و آزاد بذاریمش، و خیلی ها فکر میکنن خیلی بیش از این باید باشه و باید باهاش همکاری و بهش کمک کرد.
یا یک سرمایه دار و آدم ثروتمند ممکنه بگه من به افراد فقیری که میشناسم کمک های هنگفت نمیکنم و بجاش این پول رو کارخونه و تجارت درست میکنم چون فکر میکنم اینطوری بهتره و عدهء بیشتری شغل پیدا میکنن و ثروت بیشتری در جامعه تولید میشه و این حرفا. ولی این فرد در درجه اول داره انسانیت و موارد مشهود و مستقیم رو زیر پا میذاره و یجورایی مثل هدف وسیله را توجیه میکند عمل میکنه، که این فکر میکنم اشتباه باشه! چطور میشه انسانهایی رو الان قربانی کرد و کارهایی رو که الان میشه برای انسانیت و بشریت کرد نکرد، چون این با اصول تجارت و سرمایه داری و محاسبات هوشمندانه ما از سود و ضرر نمیخونه!؟
بیشتر از اینکه اسیر این ایسم ها بشیم و خودمون رو دربرابر فلسفه های پیچیده اقتصادی و اجتماعی حقیر و بدون اراده حس کنیم، باید انسان بشیم و از انسان هم فراتر، ابرانسان بشیم، و انسان بسازیم، در جامعه انسانیت و تعالی و قدرتهای اصیل و درونی رو آموزش بدیم و بعنوان ارزشهای اساسی مطرح کنیم، نه اینکه این ایسم اینطور گفته و اینطور هوشمندانه کار میکنه و این ماشین سرمایه داری یا کمونیسم چطوری کار میکنه و چقدر پیشرفته و پیچیده است و چطور انسانها براش فقط مثل یکسری پیچ و مهره یا مواد اولیه هستن! این تحقیر و نزول ارزش خودش انسانه که ما در درجهء اول مرتکب این اشتباه شدیم و خودمون رو در برابر این تفکر و اون تفکر ظاهرا هوشمندانه باختیم و گذاشتیم تا چیزهایی که خودمون تخیل کردیم و ساختیم تفکر و رفتار ما رو برای همیشه محدود و کنترل کنن.
هیچکدام از این نظامها اونقدری کامل و بی نقص و برای همه زمانها و همه شرایط مناسب و نوشدارو نیستن و حتی نمیتونن سایدافکت ها و بیماریهای خودشون رو کنترل کنن و در این مورد ایده های کلی اثبات شده و کارایی ندارن.
اینا کارهاییه که ما خودمون دائما باید انجام بدیم. ما انسانها! قانون و ساختار هم بعدش اگر دید یه چیزی واقعا مورد استقبال و فایده واقع شده و معقول و لازم بنظر میاد میتونه به کمک بیاد.
دائما در جریان و انعطاف و انطباق بودن و نوسان کرد و ترکیب و عکس العمل زنده و جاری و در لحظه زندگی کردن راز بقا و موفقیت است. این نظامها فقط یک چهارچوب کلی رو میتونن مشخص کنن، ولی جزییات و تغییرات زیادی در طول زمان هست که در مجموع خیلی هم مهم هستن و چهارچوب بدون اونا به دردی نمیخوره، و این جزییات و تغییرات و اصطلاحات دائمی و فیدبک چیزی هست که باید در یک جامعهء سالم وجود داشته باشه.
ما تقریبا هیچوقت از چهارچوب سرمایه داری کاملا خارج نمیشیم، چون مثلا هیچوقت مالکیت خصوصی و حق تجارت شخصی و یکسری انحصارهای و پشتیبانی های محدود قانونی تسهیل کننده این موارد رو داریم، ولی لزوما این نیست که در حیطه ها و موارد خاصی تغییرات و حتی ظاهرا خروج هایی از این قاعده ممکن نباشه و بخوایم چهارچوب سرمایه داری رو مطلق بدونیم در همه چیز و همه شرایط. سرمایه داری به هیچ وجه چنین مطلق نیست و چنین جزییات و کلیتی نداره بنظر بنده.
عاقلانه اینه که احتیاط کنیم و عناصری از هر دو نظام رو داشته باشیم.
باید از وجدان و تجربه شخصی خودمون و دیگران استفاده کنیم.
بطور مثال جنبش نرم افزار آزاد که توسط ریچارداستالمن بنیان گذاشته شد، خب این یک حرکت انسانی بود که بر اساس تجربیات و وجدان شخصی شروع شد، و همینطور انسانهای زیادی در سراسر دنیا نهایتا بهش پیوستن و علاقه و هیجان زیادی در این زمینه همواره وجود داشته و داره و بهرحال روابط انسانی و دوستی و مشارکت بین انسانها رو در سراسر جهان به واسطه و بهانهء فناوری هم که شده به شدت افزایش داده. حالا ما نباید بیایم بگیم دهه این با اصول سرمایه داری نمیخونه و داره به سود مادی و تجارت صدمه میزنه پس باید جلوش رو بگیریم یا کم اهمیت و کم ارزش بدونیم! نه ما باید حداقل راهش رو به زور نبندیم و آزاد بذاریمش، و خیلی ها فکر میکنن خیلی بیش از این باید باشه و باید باهاش همکاری و بهش کمک کرد.
یا یک سرمایه دار و آدم ثروتمند ممکنه بگه من به افراد فقیری که میشناسم کمک های هنگفت نمیکنم و بجاش این پول رو کارخونه و تجارت درست میکنم چون فکر میکنم اینطوری بهتره و عدهء بیشتری شغل پیدا میکنن و ثروت بیشتری در جامعه تولید میشه و این حرفا. ولی این فرد در درجه اول داره انسانیت و موارد مشهود و مستقیم رو زیر پا میذاره و یجورایی مثل هدف وسیله را توجیه میکند عمل میکنه، که این فکر میکنم اشتباه باشه! چطور میشه انسانهایی رو الان قربانی کرد و کارهایی رو که الان میشه برای انسانیت و بشریت کرد نکرد، چون این با اصول تجارت و سرمایه داری و محاسبات هوشمندانه ما از سود و ضرر نمیخونه!؟
بیشتر از اینکه اسیر این ایسم ها بشیم و خودمون رو دربرابر فلسفه های پیچیده اقتصادی و اجتماعی حقیر و بدون اراده حس کنیم، باید انسان بشیم و از انسان هم فراتر، ابرانسان بشیم، و انسان بسازیم، در جامعه انسانیت و تعالی و قدرتهای اصیل و درونی رو آموزش بدیم و بعنوان ارزشهای اساسی مطرح کنیم، نه اینکه این ایسم اینطور گفته و اینطور هوشمندانه کار میکنه و این ماشین سرمایه داری یا کمونیسم چطوری کار میکنه و چقدر پیشرفته و پیچیده است و چطور انسانها براش فقط مثل یکسری پیچ و مهره یا مواد اولیه هستن! این تحقیر و نزول ارزش خودش انسانه که ما در درجهء اول مرتکب این اشتباه شدیم و خودمون رو در برابر این تفکر و اون تفکر ظاهرا هوشمندانه باختیم و گذاشتیم تا چیزهایی که خودمون تخیل کردیم و ساختیم تفکر و رفتار ما رو برای همیشه محدود و کنترل کنن.
هیچکدام از این نظامها اونقدری کامل و بی نقص و برای همه زمانها و همه شرایط مناسب و نوشدارو نیستن و حتی نمیتونن سایدافکت ها و بیماریهای خودشون رو کنترل کنن و در این مورد ایده های کلی اثبات شده و کارایی ندارن.
اینا کارهاییه که ما خودمون دائما باید انجام بدیم. ما انسانها! قانون و ساختار هم بعدش اگر دید یه چیزی واقعا مورد استقبال و فایده واقع شده و معقول و لازم بنظر میاد میتونه به کمک بیاد.
دائما در جریان و انعطاف و انطباق بودن و نوسان کرد و ترکیب و عکس العمل زنده و جاری و در لحظه زندگی کردن راز بقا و موفقیت است. این نظامها فقط یک چهارچوب کلی رو میتونن مشخص کنن، ولی جزییات و تغییرات زیادی در طول زمان هست که در مجموع خیلی هم مهم هستن و چهارچوب بدون اونا به دردی نمیخوره، و این جزییات و تغییرات و اصطلاحات دائمی و فیدبک چیزی هست که باید در یک جامعهء سالم وجود داشته باشه.
ما تقریبا هیچوقت از چهارچوب سرمایه داری کاملا خارج نمیشیم، چون مثلا هیچوقت مالکیت خصوصی و حق تجارت شخصی و یکسری انحصارهای و پشتیبانی های محدود قانونی تسهیل کننده این موارد رو داریم، ولی لزوما این نیست که در حیطه ها و موارد خاصی تغییرات و حتی ظاهرا خروج هایی از این قاعده ممکن نباشه و بخوایم چهارچوب سرمایه داری رو مطلق بدونیم در همه چیز و همه شرایط. سرمایه داری به هیچ وجه چنین مطلق نیست و چنین جزییات و کلیتی نداره بنظر بنده.