10-22-2013, 06:42 PM
Ouroboros نوشته: Stanford prison experiment - WiKi
شما اگر به روی دیگران قدرتی داشته باشید قطعا آنرا مورد سوء استفاده قرار خواهید داد، مگر آنکه عواقب آن سوء استفاده از لذتی که اعمال سلطه بر دیگران نسیب شما میکند بزرگتر باشد، تازه آن زمان هم تضمینی نیست و میبینید که چگونه پلیس آمریکا جلوی دوربینی که برای پیشگیری از همین خشونتهای افسارگسیخته نسب شده متهم سیاهپوستی که از دستشان فرار کرده را تا مرز مرگ کتک میزند.
دوست گرامی ما هم این را میدانیم و من هم فیلم Das Experiment (برگرفته از همین) را دیدهام.
این چیزیکه شما میگویید ولی همچنان پیوند علّی نیست, تنها آروین مرزمند است. در آزمایش نامبرده هم گروهی را تشویق میکنند که زورگویی کنند, گروهی را تشویق میکنند که سازوار شوند و بیشتر
روی این نکتهیِ روانشناسی است که اگر شما کسی را بیازارید یا ببینید او را آشکارا زیر پا له میکنند, حس "همدردی" اتان را از دست میدهید و وارونه.
نقل قول:تمام جانداران اجتماعی دارای هرم قدرت هستند و در آن اعضای زورمندتر اعضای کمزورتر را تحت سلطه قرار میدهند، در برخی جوامع مثل آن ِ بونوبوها و انسانها این سلطه نرم و غیرمستقیم و کمقربانیست، در برخی دیگر مثل همان گوریلها یا شیرها همواره خونبار و علنی و مستقیم. این به معنای ناتوانی ما از فراتر رفتن از ارتباط برده-اربابی نیست، به این معناست که بسیار مستعد آن هستیم و اگر احتمال آنرا نادیده بگیریم باید منتظر عواقب فاجعهآمیز بعدی باشیم، و این فقط مشکل دولت سوسیالیستی نیست، مشکل جامعهی آنارشیستی هم هست. ولی ما راهکارهایی برای آن داریم، مثل انتخابی کردن عضویت یا عدم عضویت در همبود، در حالی که شما به کلی منکر احتمال آن میشوید، زیرا «بهرهکشان سرمایهدار که نباشند همه چیز درست میشود».
باز هم درست است, ولی ما که نمیخواهیم رقابت را ریشهکن کنیم, یا همه را برابر کرده باشیم.
همانجور که امروز شما برای دختربازی با مردی گلاویز نمیشوید (مگر در کشورهای واپسمانده) و بجایش با خوشپوشی و خودروی بهمان و ادکلن بیسار پیش میروید,
بهمین سان نیازی هم نیست همآوردی هومنان در تراز یا کار کن بهرهده, یا گرسنه بمان و بمیر باشد. میشود همین را کمی هومنیزیده و به ترازی والاتر برد.
نقل قول:مسئلهی عمق و سطح نیست، مسئله اینست که چگونه سوژهی تحت لیبرالیسم خود را آزاد میپندارد در حالی که اگر یک نخ سیگار گوشهی پیادهرو بیافروزد جریمه میشود. چرا سوژهی کاپیتالیسم تمام تمرکز ذهنی خود را به روی آنچه دارد هدر میدهد وحتی لحظهای به آنچه ندارد نمیاندیشد. چرا فقیرترین اقشار جامعه به کاپیتالیستها رای میدهند و جوانان طبقهی متوسط به بالا که معنای دیکشنریوار «خردهبورژوا» هستند انقلابی میشوند و میروند به تسخیر والاستریت. مارکسیستهایی که جرئت پرسیدن این سوالات را داشتهاند(مثل لاکلائو یا بدیو)، پاسخشان اینست که اینها تعلقات نابجای ایدئولوژیک(در معنای مارکسیستی آن=آگاهی کاذب)است، من با این مخالفتی ندارم، اما به گمانم کار را نیمهتمام رها میکند و همهی نتایج و جوانب منطقی پیشفرضهای خود را دنبال نمیکند.
باز هم درست است, ولی فرجامیابیهای شما از دادهها نادرست. من در همان جُستار «همبود کاررها» آورده ام که خود من از روی نداشت نیاز به کار در نوجوانی و بالاتر زمان آسودگی برای
خواندن داشتهام, چنانکه هماکنون با اینکه کار میکنم ولی باز زمان برای آموختن دارم و نمونهوار میتوانم آرماننامهیِ مارکس را بخوانم و بآناکاوم. پس آسودگی و بیکاری سامههایِ بایسته برای
اندیشه و سِگالش میباشند. روشن است کسیکه در همبود سرمایهدار باید شباروز در اندیشهیِ نان و آب باشد (مانند ایران) زمان برای این چیزها ندارد و به نخستین چیزیکه دورنمایِ خوبی داشته باشد
(آمریکای هالیوودی) چنگ میاندازد و چشمداشت دیگری هم از وی نمیتوان داشت.
بر من و شما و کسیکه زمان آسوده دارد است که با اندیشهیِ ترازبالا بکوشد فرایافتها را نیک اندیشیده و در ترازی که برای دیگران آسان و دریافتنی باشد به زبان بیاورد.
من هم با این سخن سراسر همنگرم: هوش بالاتر برابر است با خویشکاری بالاتر.
نقل قول:به نظر من دلیل اصلی پیدایش و تداوم این آگاهی کاذب، برآمده از تاکید وسواسگونهی مارکسیسم به تبعیض/سلطهی اقتصادی و نادیده گرفتن کامل، یا دست بالا زیرمجموعهی تکمیلی دیدن دیگر انواع آنست. مرد کارگر آمریکایی میبیند که دولت از او به زور المونی و نفقهی بچه میگیرد، و گزینهای را انتخاب میکند که این بازیگر نامشروع، قلدر و سلطهورز را از زندگی شخصی او بیرون میاندازد. کمونیستها عادت دارند به آنارشیستها بگویند «صبر بکنید، سلطهی دولت را هم از میان میبریم»، به فمینیستها بگویند «صبر بکنید، سلطهی مردسالاری را هم از میان میبریم»، به ناقدان نژادپرستی بگویند «صبر بکنید، نژادپرستی هم از عوارض تقسیم ناعادلانهی ثروت است» و ... بیآنکه خاستگاههای متعدد غیراقتصادی این نابرابریها را مد نظر قرار بدهند.
برگزیدگی دادن کاری است بسزا و فرنودین. همانجور که هر کس میپذیرد دشواری ایران نخست اسلام است, سپس بهرهکشی است, سرانجام همان بهرهکشی میان زنامرد.
روشن است تا آن زمان میتوان هزینههایِ اندکی روی ستیز با نابرابری زنامرد هم نمود, ولی خرد و فرنود حکم به برگزینش بر پایهیِ مهندی میدهند.
پارسیگر
.Unexpected places give you unexpected returns