Angela نوشته: نه, از نظر مردان برای همه مردان احترامی به طور کلی وجود داره که بدون اینکه کاری بکنه اون رو داره, دلیلش هم تعلق به گروه مردان هست و اونچه مردان در گذشته انجام دادند, اینکه چند تا فیلسوف , چند تا دانشمند و چند تا مخترع در گروه خودشون داشتند یا دارند.
و هر مرد بی خاصیتی هم به اونها میباله... این داشتن و نداشتن احترام اولیه رو در مقایسه با "زنان" بگید نه بقیه مردان.
هیچکس، هیچ «احترامی» ندارد بجز آنکه شایستگی خود برای دریافت و برخورداری از آنرا اثبات کرده باشد، روشهای اثبات آنهم در جامعهی سنتی و مدرن هر دو شناخته شده است، از تعلق به گروهی خاص تا عبور از مرز سنی مشخص و ... آنچه هرگز وجود نداشته تمام مردان اینجا تکتک میتوانند به عدم وجود آن شهادت بدهند احترام، اعتبار و مقبولیت در هر شکل و نوع آن فقط بخاطر مردی بوده. حتی و بخصوص در تناسب با زنان:ا این زنان هستند که فقط بخاطر زن بودن مورد احترام قرار میگیرند و رعایت ادب، محدود کردن رفتارهایی که بنظرشان «توهینآمیز» میآید و دریافتن و برآوردن خواستههایشان وظیفهی هر مرد تلقی میشود. اینکه شما فقط مردان محترم را میبینید و مردان نامحترم برایتان نامرئی هستند گواه دیگریست بر هایپرگمی.
Angela نوشته: خود مادر بودن نه , نقش مادر رو به عهده گرفتن برای دیگران؛ زنها برای هر فرد نزدیکی که احساس کنند احتیاج به حمایت و کمک داره می تونند در نقش مادر فداکار و ازخودگذشته و مراقب فرو برن... این موضوع به نظر من واضحه و همه مردها هم این رو می دونند و یه وقتایی سعی می کنند حس مادرانه و دلسوزانه زنها رو تحریک کنند.
نقش فداکار و ازخودگذشتهی زنان در جایگاه مادر البته چیزی بجز خودارضایی روانی مردان نبوده و نیست، که همواره شما را هزاران برابر بهتر از آنچه حقیقتا هستید دیدهاند و میبینند، پنجاه میلیون بچهی سقط شده در غرب طی چهل سال اخیر گواه این هستند که زنان حتی مادران ذاتا خوبی هم نیستند!
اما خندهدار است که شما همچنان این نقش را نوعی کهتری برای زن جلوه میدهید و میخواهید از آن نتیجه بگیرید که زن هم در کنار مرد(یا حتی بیشتر از او؟)فداکاری میکرده؟ نقش مادر را طبیعت برعهدهی زن گذاشته نه مردسالاری، اینکه مردان از آن چه تصور و رویایی داشتهاند ربط چندانی به آنچه شما میکنید نداشته و ندارد، و از این گذشته برای ایفای آن چه در جامعهی سنتی و چه در جامعهی مدرن هیچ ازخودگذشتگی ویژه و منحصربفردی لازم نیست و فداکاریهای مادرانه در حد داستانهای شبانه باقی میمانند، این مرد است که همه چیز خود را بخاطر نفع جمعی فدا میکند. همانطورکه پیشتر درخواست شد، یک مثال بزنید. باز هم گفتیم که «فداکاری احتمالی» برای حامل خزانهی ژنتیکی شما در چرنده و خزنده و پرنده قدرتمندترین رانهی بیولوژیکی موجود است و هنر ناب زن نیست، مردان «حداقل» همانقدر فداکاری برای فرزندان خود نشان میدادهاند و هنوز هم میدهند. شما به ما نشان بدهید که کجای تاریخ زن برای مرد دست به فداکاری زده و مثلا بجای او در کشتی در حال غرق شدن نشسته تا او بتواند به قایقهای نجات بنشیند و نجات پیدا بکند. نمیتوانید، چراکه زنان در ارتباط با مردان طرف گیرنده و خودخواه و انگل هستند.
عشق خطاپوش و بیتوقع به بچه/ها = رانهی فرگشتیکی، یکسان در مرد و زن.
رساندن نفع به
دیگرانی که خویشاوند شما نیستند بدون هیچ بهرهای به خود= فداکاری.
رساندن نفع به دیگرانی که خویشاوند شما نیستند در برابر زیان به خود = ازخودگذشتگی.
زن هیجکدام از موارد بالا را نسبت به مرد نداشته و ندارد، مرد همهی موارد بالا را نسبت به زن داشته و دارد.
بله مردان عقدهی مادریابی دارند و گمان میکند زنان همه مثل مادرانشان هستند، و عشقی بیتوقع و خطاپوش در انتظار آنهاست، نمیدانند که در صورت بروز اولین نشانههای قطع سرویسی که زن بخاطر آن با او درآمیخته، همنشینی نیز قطع خواهد شد و اگر میدانستند هرگز وارد بازی نمیشدند. هدف نهایی ما هم دادن همین آگاهیست.
Angela نوشته: به این دلیل که همونطور که خودتون گفتید این بحث ها جدیده نسبتا, و مثل فمینیسم نیست که صد سال تکرار شده باشه, شوالیه از فمینیسم به رغم وجود کسانی مثل دورکین و ولری سولانس دفاع می کنه و دلیلش رو این عنوان می کنه که فمینیسم نکته های مثبت زیاد داره و کارهای مثبت زیادی انجام داده و اینکه درون فمینیست ها گروههای مختلفی هستند که رویکردهای متفاوتی دارند. ما تازه با این جنبش شما آشنا میشیم و از همون ابتدا پایه و اساسش رو بر محکوم کردن صرف زنان می بینیم. بنابراین اگرچه بخشهایی از حرفهاتون رو قبول داریم ولی حقیقتی در بدنه کلی این جنبش نمی بینیم.
شما هم فکر نمی کنم با همه اونچه فمینیسم انجام داده مخالف باشید, ولی کل فمینیسم رو دارای حقیقت نمی دونید.
من بخاطر آنکه صداقت فکری دارم، شما اما ترجیح میدهید بجای حمایت از آنچه درست میپندارید منافع شخصی/گروهی خود را در نظر بگیرید، خودتان هم دارید همین را میگویید! «فمینیسم به نفع زنان بوده» و «کارهای مثبتی برای زنان انجام داده» و ... پس شوالیه از آن دفاع میکند. یعنی او حاضر است برای اعتلای منافع گروهی دیگر به قیمت فدا کردن «مزیت مردی» و «برتری جنسیتی» و «سلطهی مردسالارنهای» خود تلاش بکند، البته نه چون آنرا برای زنها مفید میبیند(!)، بلکه چون میپندارد فمینیسم حقیقت دارد. پس منافع گروه/شخص خود را فدای حقیقت میکند(البته شاید اعتقاد داشته باشد که برابری جنسیتی در نهایت به سود همه است و ... ولی اینها به بحث نامرتبط است). این بخاطر آنست که شوالیه مرد است و به رغم وجود موجی قدرتمند و عظیم در فمینیسم که از منقرض کردن نسل مردها و اختگی ۹۰٪ مردها و متجاوز خواندن تمام مردان با صدای بلند هیچ ابایی ندارد(و مشابه آن هرگز در جنبش مردان دیده نشده و نمیشود)، آنچه را حقیقت میپندارد بیان میکند و مثل شما وانمود نمیکند که از «زنستیزی حرفهای شما رنجیدهایم، پس به این خاطر حاضر نیستیم هیچ چیز را بپذیریم».
اینست که زنی را ندیدهایم که بخاطر پایبندی روشنفکری و صداقت فکری از فمینیسم انتقاد بکند یا با جنبش مردان همراه باشد. ناتوانی زنان از پرداختن به موضوعات انتزاعی و نداشتن هیچگونه میل و علاقه به مسائل صرفا نظری احتمالا یکی از دلایل آنمست، اما دلیل اصلی همانست که گفتیم، زنها به طور عموم هرگز برپاد «خواهری مقدس» چیزی نمیگویند.
Angela نوشته: شما می گید به خاطر پیشرفت تکنولوژیک, در صورتی که این پیشرفت تکنولوژیک با پیشرفت فرهنگی و با تغییر فضای اجتماعی و سیاسی همراه بوده و باعث شده کم کم زنها از قالب های سنتی دربیان و به حقوقشون فکر کنند. همونطور که قالب کلی جامعه تغییر کرده و کل مردم کم کم از قالب های سنتی در اومدند و دارای حق و حقوقی شدند.
حالا به چه دلیلی شما تکامل فرهنگی رو ندیده می گیرید و فقط تکامل تکنولوژی و زرنگ بازی زنان رو دلیل بریدن از سیستم سنتی می دونید؟
وگرنه در ایران هم پیشرفت تکنولوژیک به حدی هست که زنان نیاز به زور بازوی مردان نداشته باشند ولی پیشرفت فرهنگی همه جا به اون اندازه نیست.
پیشرفت فرهنگی و تغییر فضای اجتماعی و سیاسی تنها در صورتی ممکن میشود که آن جامعه قادر به عبور از مرحلهای از توسعهی صنعتی و تکنولوژیک باشد. زنها البته همواره به خودشان فکر کردهاند، در شرایطی که کارها بسیار سنگین و وابسته به زور جسمانی مرد(یا خلاقیت ذهنی او)هستند به سود ایشان است که مستقیما انگل او بشوند و از دسترنج او تغذیه بکنند، از یک نقطه به بعد از این زور بازو یا خلاقیت بینیاز میشوند و با یادگیری «آنچه برای یادگرفتن هست» به کاری تکراری، فاقد نیاز به نیروی جسمانی یا نوآوری میپردازند و تنها به سراغ مردانی میروند که برایشان جذابیت دارند(۱۰٪ مردان).
مرتبا ایران را مثال زدن هم چیزی بجز ارجاع به سند مجهول نیست، آنچه ما دیدهایم اینست که فمینیسم و ایدههای «زنپرستانه» طی بیست سال چند برابر آنچه «سکولاریسم» طی دویست سال پیش رفته توسعه یافتهاند و در جامعه برای خود جای پا باز کردهاند، آن بخشهایی هم که تغییر نکردهاند یا هنوز وابسته به نیروی جسمانی مردان هستند(مثل روستاها، که کار مرد سر زمین هنوز منبع اصلی درآمد است)، یا هنوز سنت به زور سیستم حکومتی که در استخدام خود دارد به سرکوب فیزیکی آن پرداخته. تمام کشورهای دیگر به همین وضع هستند، هند اکنون یک جنبش فمینیستی قدرتمند دارد، چین به تازگی دچار وضعیتی مشابه اروپا شده که در آن زنان بطور فلهای از شوهران خود طلاق میگیرند و رفیقهای پولدار و دارای مقامهای بالای سیاسی برای خود دست و پا میکنند، کرهی جنوبی یک جنبش «بسیار» قدرتمند فمینیستی دارد که طی یک دهه آنرا به خواهر سوئد بدل کرده، در برزیل فمینیستها سالیانه تظاهرات به راه میاندازند با مشارکت دهها هزار نفر، و و و.
هرجا که زن از دسترنج مرد بتا(ظاهرا البته)بینیاز میشود، همهی فرهنگی که برای استخدام او به عنوان مراقبت/محافظ زن پرداخته شده بود را نیز بیاعتبار و رها میکند.