01-20-2013, 02:00 PM
بطور کلی کودکی آسیبپذیرترین دوران زندگی ماست، و من گمان میکنم فروید در این یک مورد تماما حق داشت که میگفت تمامی دشواریهای این دوران، بعدها خود را در مقیاسی چندریشتر قویتر بازتولید میکنند و تا ابد گریبانگیر فرد هستند. پدر و مادر نیز به نظر میرسد که همواره نقشی مخرب دارند و هرچه بکنند، فارغ از عوامل ثانوی، در آینده فرزندی مدعی و طلبکار و ناراضی خواهند داشت. من فکر میکنم منشاء این رابطهی پرتنش میان فرزند/والدین بیشتر به زندگی اجتماعی بازمیگردد تا خانوادگی، و نوعی بازخورد از مصائبیست که انسان ناگزیر به تحمل آنهاست. اینجا من برخلاف فروید گمان میکنم بهترین کاری که میتوان با این دوره از زندگی کرد تلاش برای فراموشی آنست، وقتی قدرتی برای دگرگونی چیزی نداریم تنها راه باقی مانده انکار است.
پ.ن: این تلاشهای روانشناسی جدید برای ارائهی حد وسطی از تعادل در میزان مهرورزی به کودک و ارضاء خواستهها و آموزش و ... که میکوشد پیمانهی همه چیز را بیابد به نظرم مضحکتر از مدل سنتی خانواده است، حداقل در آن مدل شما از آغاز میدانستید جهان جاییست بیرحم و درنده که باید در آن نجات پیدا بکنید.
پ.ن: این تلاشهای روانشناسی جدید برای ارائهی حد وسطی از تعادل در میزان مهرورزی به کودک و ارضاء خواستهها و آموزش و ... که میکوشد پیمانهی همه چیز را بیابد به نظرم مضحکتر از مدل سنتی خانواده است، حداقل در آن مدل شما از آغاز میدانستید جهان جاییست بیرحم و درنده که باید در آن نجات پیدا بکنید.
زنده باد زندگی!