04-11-2014, 12:28 PM
Alice نوشته: عملیشم من به مهسا لب می دمــــ...!
بـــه تــو هـــم هـــیــچ ربطی نــدارهــــــ...! :)
عکس فراموش نشود جانم.:e303:
Alice نوشته: عملیشم من به مهسا لب می دمــــ...!
بـــه تــو هـــم هـــیــچ ربطی نــدارهــــــ...! :)
نقل قول: سکه ها را پرتاب کرد طرفِ من و گفت: برش دار و نوکری نکن. گفتم: من تا زمانی اینها نقاب به صورتشان بود فریبشان را خوردم اما به محض این که دانستم دستشان خونی است کشیدم کنار. گفت: نه، به محض این که دیدی آدمت حساب نمی کنند کشیدی کنار. و گفت: بدبخت، این روزها بدجوری تنها مانده ای. آن اوایل یک چند نفری حلوا حلوایت کردند اما وقتی دیدند نوکر بی مواجبی ولت کردند به امان خدا. برگرد بدبخت هنوز دیر نشده. گفتم: برگردم کجا؟ بین آدم کش ها؟ گفت: اینها آدمکش اند یا اسراییل یا آمریکا؟ و بر افروخته داد کشید: اگر مردی بنویس مرگ بر اسراییل مرگ بر آمریکا مرگ برسلطنت طلب. گفتم: چرا مرگ؟ در اسراییل در آمریکا در میان سلطنت طلبها زن و کودک و پیر و بیمار هستند. چرا مرگشان را آرزو کنم؟ خود شما چرا این مرگ را برای شیخ علی فلاحیان و شیخ روح الله حسینیان و شیخ مصطفی پور محمدی نمی خواهی که گوش تا گوش سر بریدند و آدم کشتند و کسی از گل بالاتر به آنها نگفته تا کنون؟
Theodor Herzl نوشته: این نوشته نوریزاد خیلی باحال بود امروز حاضر نشده بود مرگ بر اسرائیل بگه!من مقاله ای از نوریزاد در کیهان خوندم که به مصباح یزدی میگفت چراغ هدایت! حالا به شاگردان و همفکران همون مصباح می تازه.
نقل قول:درباب دانشگاه
آیا ممکن است کسی حرفی برای گفتن داشته باشد اما نتواند آنرا بنویسد؟ اگر پاسخ خیر است، پس ما به دانشگاه چه نیازی داریم؟ این یک راز مخفی است، تمامی دانشگاه، این دکان مدرک فروشی را می توان با یک چوب جادویی به یک قفسه کتاب تبدیل کرد.
اما اگر مدرک و دانشگاهی نباشد مردم چگونه به متخصصین اعتماد کنند؟ به قول آنتونی گیدنز چرخ جامعه مدرن براساس همین اعتماد به متخصصین می چرخد. اما من به همین اعتماد بی اعتمادم. از آنچه متخصصین می گویند تا آنچه حاکمین می خواهند شنیده شود، یک قدم فاصله است و هر وعده ای این فاصله را براحتی طی خواهد کرد. بدتر اینکه ردای علم بهتر از هر کسی بر تن حاکم می نشیند. از همین روست که حتی آخوندها و آخوندک ها این گونه های مرموز جانوری که برای شناخت شان دکترا لازم هست، براحتی همین عنوان دکترا را به اسم منحوس خود می چسبانند.
و اما در نهایت دکتر چه کسی است؟ موجودی که هفت سال در دانشگاه مشق نوشته است. اینکه بگوییم یک متخصص بهتر از ما دنیا را می شناسد مانند این است که بگوییم چشم بند اسب به او کمک می کند تا جلوی پایش را بهتر ببیند. دانشجویی که برای تبدیل شدن به متخصص سر در آخور درس و مشق فرو می کند، الاغی است که آنقدر در طویله مانده که هنگام بارکشیدن از او در بازار آزاد، تصور می کند برای هواخوری بیرون آمده است.
یک سرباز خوب کسی است که هیچ تصوری از جنگ نداشته باشد و گرنه کدام احمقی به قتلگاه خود می رود، یک دانشجوی خوب کسی است که هیچ تصور درستی از آینده خود نداشته باشد و گرنه کدام احمقی نحوه استثمار شدن خویش را می آموزد. درست به همین خاطر سربازها و دانشجوها هجده ساله اند یعنی درست سنی که قد از قد عقل پیشی گرفته است.
در ساختار دانشگاه یک دیکتاتوری مطلق حاکم است. دانشجویانی که برای آموختن آمده اند چگونه می توانند کسی را به استادی برگزینند. این ادعای مستبدانه بر این پیش فرض بنا گشته که علم بر چرخه آموزاندن و آموختن استوار است. آیا بهتر نیست به جای این چرخه شوم و یکجانبه از استاد به شاگرد، دانش را یک چرخه دیالکتیکی بدانیم یعنی آنچه که باید شنیده شود، قضاوت شود و این قضاوت ها دوباره شنیده و قضاوت شود؟ معلومه که بهتر است. علم در دانشگاه چیزی جز این نصیحت سخیف نیست: قضاوت نکن، بشنو و تکرار کن. ببلع و قی کن
Anarchy نوشته: دوستان نظرتون چیه ؟نویسندش کیه آنارشی جان؟
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
Russell نوشته: نویسندش کیه آنارشی جان؟
kourosh_bikhoda نوشته: ولی ما نفهمیدیم در این نوشتار که چرا تحصیل در دانشگاه برابر شده با استثمار؟