06-04-2014, 06:04 AM
در دو طرف ِ پایانی ِ خطکش سیاسی گروهها میدانند که بدون سرکوب خونین جناح متقابل رستگاری ممکن نیست. فاشیست میداند که بدون راه انداختن جوی خون ِ «کمونیست خودفروخته» و «خارجیهای کثیف» آن یکپارچگی و هماهنگی ارتشوار ملتی قدرتمند و متحد که مطلوب اوست میسر نخواهد بود، کمونیست هم میداند که بدون سرکوب صفوف منسجم «دشمنان خلق» و اعدام انقلابی «مزدوران رژیم سابق» و «نیروهای ارتجاعی» که پس از انقلاب از سرمشق حزب مرکزی پیروی نمیکنند، رسیدن به «مرحلهی نهایی» و «جامعهی برابر» ممکن نیست.
در این میان تنها کسی که در هذیان تبآلود خود گمان میکند زندگی زیر یک سقف مشترک با اینهمه نیروهای متضاد میتواند شرایطی ایدهآل و سازنده، یا از آنهم بامزهتر مطلوب باشد مرد دموکرات است! او امیدوار است که این تضادها به نحوی هگلی یکدیگر را خنثی بکنند، اتفاقی که میافتد اما اینست که سوژهی تحت دموکراسی تبدیل به انسانی ذاتا اسکیزوفرونیک میشود که عینیت زندگی خود را هرگز حقیقی نمیبیند. حقیقت قرار است در آیندهای نامعلوم اتفاق بیافتد که او سرانجام به آرمانهای خود میرسد. دموکراسی با جا زدن خود به عنوان «راه» گذار به آن ایدهآلها امکان زندگی با آرمانهایتان را از شما میگیرد.
در این میان تنها کسی که در هذیان تبآلود خود گمان میکند زندگی زیر یک سقف مشترک با اینهمه نیروهای متضاد میتواند شرایطی ایدهآل و سازنده، یا از آنهم بامزهتر مطلوب باشد مرد دموکرات است! او امیدوار است که این تضادها به نحوی هگلی یکدیگر را خنثی بکنند، اتفاقی که میافتد اما اینست که سوژهی تحت دموکراسی تبدیل به انسانی ذاتا اسکیزوفرونیک میشود که عینیت زندگی خود را هرگز حقیقی نمیبیند. حقیقت قرار است در آیندهای نامعلوم اتفاق بیافتد که او سرانجام به آرمانهای خود میرسد. دموکراسی با جا زدن خود به عنوان «راه» گذار به آن ایدهآلها امکان زندگی با آرمانهایتان را از شما میگیرد.
زنده باد زندگی!