11-21-2012, 07:52 PM
در نقد گیاهخواری «اخلاقی»، نکاتی به نظرم میرسد که آنها را مطرح میکنم: این تصور که گیاهخواری به هر نحوی «اخلاقیتر» از رژیم همهچیز خواریست فاقد هرگونه فرنود عینی و مبتنی بر مجموعهای از تحریفها، خطاها و دروغهای بلندمدت توسط مبشرین این مکتب است، برآمده از این خیال باطل که «زندگی بدون ِ کُشتن» برای انسانها ممکن است. من نشان خواهم داد که چنین نیست: جهت مثال رژیم میوهخواری را در نظر بگیرید، که یکی از افراطیترین شاخههای گیاهخواری به حساب میآید. فرض بر اینست که چون میوهجات برای خورده شدن فرگشت یافتهاند و برای ادامهی بقا از جانوران میوهخوار جهت پخش دانههای خود استفاده میکنند مصرف آنها نه فقط هیچ مشکل اخلاقی ندارد، مناسبترین غذای ممکنیست که انسان ِ دارای ِ حساسیتهای اخلاقی پیرامون شکم خود میتواند به آن بریزد. داستان از همینجا آغاز میشود: دانههای میوهجات دیگر هرگز کاشته نمیشوند، بلکه بصورت انبوه و در مقیاس «تُن»، میان قبرستانهای مصموم دفن زباله هدر میروند، بنابراین «چرخهای» وجود ندارد، میوهخواری پایاپای ِ گوشتخواری مایهی نابودی ِ حاملان ِ ژنی یک جاندار میشود، و در این بازی ِ قدیمی(«من به تو میوههای آبدار میدهم، تو دانههای مرا پخش میکنی»)کلک میزند. در مورد حبوبات و دانههای روغنی و باقلاییان و... هم که اساسا خود دانه را میخوریم، و به کل تناسب رابطهی طبیعی را برهم میزنیم!
صادق هدایت دچار این توهم بود که چون میوهجات نیازمند تغییر در «حالت طبیعی» خود برای خوردنی شدن نیستند، پس لابد غذای راستین انسان همین بوده! چیزی که نمیدانست اینست که دو سوم این «میوهجات» و «سبزیجات»، جاندارانی اهلیشده هستند که هرگز بصورت طبیعی وجود نداشتهاند: سیب، انجیر، گردو، زیتون، تمام خانوادهی پرونوس(آلو، زردآلو، هلو، شلیل، گیلاس و ..)، تمشک، تمام خانوادهی انگور، تمام خانوادهی مرکبات(پرتقال، نارنگی، نارنج، لیموی ترش و شیرین...)و موز، از جمله بخشی از میوهجاتی هستند که توسط انسان در طول زمان اهلی شدهاند و بر مبنای نیازها و علاقمندیهای غذایی او به روشهای مختلف دچار تغییر و دگرگونی در «طبیعت» خود قرار گرفتهاند، چنانکه انواع وحشی ِ آنها یا مطلقا غیرقابل خوردن شده، یا در همسنجی با نوع اهلیشده بسیار بدمزه است.
میوهها و سبزیجات قابل مصرف برای انسان بطور «طبیعی» نمیرویند، و رشد صنعتی آنها در میان نابودگرترین گونههای تولید غذاست، چنانکه ما میتوانیم با گوشت دو عدد گاو بالغ برای یکسال زندگی بکنیم، مصرف «گیاه» جهت دریافت پروتئین لازم برای بدن، به معنی مرگ صدها گونهی جانوری در سال است: از «گیاهان» و «حشرات» آفت تلقی شده(که در واقع «آفت» نیستند، جاندارانی هستند که ما نمیتوانیم آنها را بخوریم)، تا پستانداران کوچک و بزرگی که زندگی آنها به هر نحوی وابسته به زنجیرهی غذایی طبیعی منطقه(که زیر کشت صنعتی نابود میشود)است. بیش از دو سوم ِ گونههای جانوری ِ استرالیا بر اثر مهاجرت اروپائیان و آوردن «کشاورزی» به آن مناطق نابود شد، ۹۰٪ بافت گیاهی ِ آن قاره توسط گیاهان ِ مهاجم از میان رفت و صدها گونهی جانوری ِ در ارتباط با آنها منقرض شدند. همچو چیزی در تمام تاریخ «گوشت خواری» سابقه نداشته، و تاکنون انقراض حتی یک گونهی جانوری بر اثر مصرف گوشت آن اثبات نشده. برای هر دانه میوهی «آبدار» و «گوارایی» که مصرف میکنید، هزاران جاندار کُشته شدهاند و صدها جاندار هرگز به دنیا نخواهند آمد.
صادق هدایت دچار این توهم بود که چون میوهجات نیازمند تغییر در «حالت طبیعی» خود برای خوردنی شدن نیستند، پس لابد غذای راستین انسان همین بوده! چیزی که نمیدانست اینست که دو سوم این «میوهجات» و «سبزیجات»، جاندارانی اهلیشده هستند که هرگز بصورت طبیعی وجود نداشتهاند: سیب، انجیر، گردو، زیتون، تمام خانوادهی پرونوس(آلو، زردآلو، هلو، شلیل، گیلاس و ..)، تمشک، تمام خانوادهی انگور، تمام خانوادهی مرکبات(پرتقال، نارنگی، نارنج، لیموی ترش و شیرین...)و موز، از جمله بخشی از میوهجاتی هستند که توسط انسان در طول زمان اهلی شدهاند و بر مبنای نیازها و علاقمندیهای غذایی او به روشهای مختلف دچار تغییر و دگرگونی در «طبیعت» خود قرار گرفتهاند، چنانکه انواع وحشی ِ آنها یا مطلقا غیرقابل خوردن شده، یا در همسنجی با نوع اهلیشده بسیار بدمزه است.
میوهها و سبزیجات قابل مصرف برای انسان بطور «طبیعی» نمیرویند، و رشد صنعتی آنها در میان نابودگرترین گونههای تولید غذاست، چنانکه ما میتوانیم با گوشت دو عدد گاو بالغ برای یکسال زندگی بکنیم، مصرف «گیاه» جهت دریافت پروتئین لازم برای بدن، به معنی مرگ صدها گونهی جانوری در سال است: از «گیاهان» و «حشرات» آفت تلقی شده(که در واقع «آفت» نیستند، جاندارانی هستند که ما نمیتوانیم آنها را بخوریم)، تا پستانداران کوچک و بزرگی که زندگی آنها به هر نحوی وابسته به زنجیرهی غذایی طبیعی منطقه(که زیر کشت صنعتی نابود میشود)است. بیش از دو سوم ِ گونههای جانوری ِ استرالیا بر اثر مهاجرت اروپائیان و آوردن «کشاورزی» به آن مناطق نابود شد، ۹۰٪ بافت گیاهی ِ آن قاره توسط گیاهان ِ مهاجم از میان رفت و صدها گونهی جانوری ِ در ارتباط با آنها منقرض شدند. همچو چیزی در تمام تاریخ «گوشت خواری» سابقه نداشته، و تاکنون انقراض حتی یک گونهی جانوری بر اثر مصرف گوشت آن اثبات نشده. برای هر دانه میوهی «آبدار» و «گوارایی» که مصرف میکنید، هزاران جاندار کُشته شدهاند و صدها جاندار هرگز به دنیا نخواهند آمد.
زنده باد زندگی!