01-20-2014, 12:58 AM
Alice نوشته: من پیشنهادم را پس گرفتم!
خب شما احتمالا مورد دارید! :) اما همینکه زندگی را به هر قیمتی مرجح میکنید هم
نشانگر تمایل ذاتی و غریزی شما به بقاست، یعنی هیچ تناقضی در اصل ماجرا وجود ندارد.
البته من گزارهی دوستمان مهدی را از «خوشی و درد» به عبارت «غریزه» تصحیح میکنم.
حالا پارسیک ننویس ولی دیگه مرجح کردن ضایع است. :)
توی حوزه علمیه که درس نخوندی.
من فکر می کنم هرکسی تحت درد مداوم و بی وقفه در یک سلول تاریک قرار بگیرد و فقط در حد زنده ماندن بهش غذا بدهند تا به قصد درد کشیدن زنده بماند، آرزوی مرگ می کند. فقط بسته میزان درد دیر و زود دارد. اصلا رنج کشیدن خودش زندگی آدم را کوتاه می کند. بیماری های روحی مگر به جسم آسیب نمی زند و تولید مرض و سرطان نمی کند؟
حالا من خوشی و درد را زیر مجموعه غرایز قرار میدم.
فکر کنم من هم مورد دارم چون یه مدت به سرم زده عمدا چیزی را که کمتر دوست دارم یا بدم میامد انتخاب کنم. می خواستم این احساس را به چالش بکشم. مثلا غذایی که دوست ندارم سفارش می دهم یا آگاهانه افکاری را که آزارم میدهد انتخاب می کنم ولی انگار حتی آنکار را هم برای سرکشی و قدرت طلبی، متفاوت بودن و به چالش کشیدن محدودیت ها انجام میدم که خود به قصد لذت است. مثلا ممکن است یک بخشنده افراطی شویم چون پدر و مادر خسیسی داشته ایم یعنی حتی اینجا بخشندگی برای فرار از خاطرات بد رفتارهای پدر است که با خود قرار گذاشتیم خسیس نباشیم. در نگاه اول این شخص دست و دل باز دارد به خودش رنج می دهد ولی اگر عمیق شویم می فهمیم ریشه اش در دوران کودکی و فرار از آن چیزی است که پدرش بوده. انگار همه چیز بر پایه این قانون است فقط بعضی وقتها باید ریشه یابی کنیم تا دلیل اصلی رفتار را بفهمیم. همواره نیازی را ارضا می کند که تولید لذت یا دوری از رنج می کند. شاید جمله های من زیاد دقیق نیستند ولی برای همین است که این موضوع را پیش کشیدم تا ببینم شما از چه زاویه ای و چقدر دقیق تر بهش نگاه می کنید.