Alice نوشته:

اتفاقی افتاد یا از عدم امکان بازگویی نارحت شدید؟

Alice نوشته: خوب 10 تایی شدیم این دیگر چه شکلکیست ؛ انقدر خاطره از مدرسه گفتید که ناخودآگاه مودتان اینگونه گشته استـــ...

اولا دیروز رکورد 11 رو هم زدیم
که من نتم به ... رفت و نتونستم بمونم

دوم اینکه حسی که من به این شکلکی که گذاشتم دارم حس ذوق کردن هست مثلا

خنده ای که دندون ها توش معلوم بشه و چشم ها ستاره بشن ذوق کردنه دیگه

blackswan نوشته: اسم من معصومه هست ....
و اسم کوچک شما چیه ؟

من هم محمد هستم

جنوبی ها اکثرا به محمد میگن ممد
مثل اون شعر ممد نبودی ببینی :e057:

Reactor نوشته: من میخواستم امشب بشینم فیلم The Hunger Games رو ببینم که اینقدر بحث ها داغ بود که بیخیالش شدم

خب خوبه

مسیر رو داریم درست میریم

هدفمون اینه که ملتو از خوابو خوراک بندازیم

Reactor نوشته: من میخواستم امشب بشینم فیلم The Hunger Games رو ببینم که اینقدر بحث ها داغ بود که بیخیالش شدم

بسیار فیلم قشنگی‌ هست این hunger games ، من ۴-۵ بار دیدم

mamad1 نوشته: من هم محمد هستم

جنوبی ها اکثرا به محمد میگن ممد
مثل اون شعر ممد نبودی ببینی :e057:

خب منم از این به بعد همون ممد صداتون می زنم ...
چون خب منم یه جنوبی هستم ....:e303:

blackswan نوشته: خب منم از این به بعد همون ممد صداتون می زنم ...
چون خب منم یه جنوبی هستم ....:e303:

بسیار هم خوب معصومه جان:e303:

کدوم جنوب؟

اهواز؟

Alice نوشته: آها پس زمانیکه تو خاطراتتون قیافتون اینجوری می شدید داشتید ذوق می کردید مثلن ؛

پ ن پ به سوگ نشسته بودم و مویه میکردم و صورت خودمو چنگ مینداختم

mamad1 نوشته: پ ن پ به سوگ نشسته بودم و مویه میکردم و صورت خودمو چنگ مینداختم

خوب من فکر می کردم این برای ایش و چندشو این حرفاستـــ...

من بین شما باشم یا نباشم مگذارید پرچم اینجا پایین بمونه

امام ممد1 (ره)